گنجور

 
۱۹۴۱

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۲ - در صفت دل و اسرار توحید و حقایق فرماید

 

... ازین دیوانگی دربند ماندی

درآخر رخت در دریا فشاندی

دلا اینجا سخن بسیار و ده دور ...

... نه مرگی کوچک است اینجایگه خواب

رموزی دیگر است این نکته دریاب

مثال مرده آن دم که خفتی ...

عطار
 
۱۹۴۲

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۵ - جواب دادن منصور شبلی را

 

... مرکب کرده در انبوه معنی

منم اینجا حقیقت در و دریا

نموده هر نفس صد شور و غوغا ...

... که تا هر ساعتی یابی کمالی

هر آنکو از محمد وصل دریافت

وجود خویشتن از وصل دریافت

عطار
 
۱۹۴۳

عطار » هیلاج نامه » بخش ۳۹ - سؤال کردن سلطان بایزید از منصور از جان و جانان

 

... تو همچون قطره ما عین قلزم

و یا ما قطرهایم و عین دریا

وگرنه از همیم اینجای پیدا ...

... کتاب مجرمم برخوانده بر تو

سؤال من ز دریا بود جانا

که عقلم باز شیدا بود جانا ...

عطار
 
۱۹۴۴

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۰ - جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره

 

... عجایب کردی اینجاگفت و گویی

ز دریا گرخبر داری در اینجا

توی دریا و من دری بدریا

وجودت قطره اندر بحر بوده است ...

... همیشه قطره استسقاست او را

که بود او هم از دریاست او را

چو قطره عین دریای حقیقت

که این دریا بود دایم رفیقت

تو اول آنچه گفتی با من اینجا ...

عطار
 
۱۹۴۵

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۱ - در نموداری سر توحید به هر نوع

 

... که تو اویی که چه اسرار پنهان

در آن دم روی دریا باز بینی

که پرده از رخ جان باز بینی ...

... که من در ظاهر و باطن عیانم

تو اکنون قطره شو در دید دریا

تو جزوی کل شو از من هان هویدا ...

... تو حق باشی و من درحق یکی باز

ز من دریاب این عین الیقین باز

سرافرازی کن و سر را ببر تو ...

... چو جانست این زمان جوهر درین راز

ز من دریاب این حق الیقین باز

چو جانت جوهر است و بحرماییم ...

... گهی نور است و گاهی عین ظلمت

گهی دریاست گاهی عز و قربت

گهی جان و دل آید گه بود جان ...

عطار
 
۱۹۴۶

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۶ - جواب دادن شیخ کبیر مر شیخ جنید (قس) را

 

... بکرده نوش این رمز حقیقت

بچشم خویش دیدم سوی دریا

که یک شب در یقین این شاه بینا ...

عطار
 
۱۹۴۷

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۷ - راز گفتن شیخ کبیر پاسخ جنید از کار منصور

 

... در این اسرار شیخا چون گذشتی

فلک را با ملک در سوی دریا

من امشب دیدهام در خویش پیدا ...

... درین بحر فنا بودم گرفتار

دو روزی با تو در دریای اسرار

کنون شیخا چو وقت رفتن آمد ...

... همانکس وصل یابد همچو من باز

که گردد سوی دریای فنا باز

بدریای فنا خواهم شدن من

بجوهر کل خدا خواهم بدن من

بدریای فنا خواهم شدن کل

که تا یابی چو ما در عین آن ذل

در این دریا کنون رفتیم و گفتیم

حقیقت را ز رخ را در نهفتیم ...

عطار
 
۱۹۴۸

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۸ - نکوهش کردن جاهل منصور را

 

... اگر هستی خدا امشب در اینجا

فرو شو این زمان در سوی دریا

وگرنه تن زن و خاموش بنشین ...

عطار
 
۱۹۴۹

عطار » هیلاج نامه » بخش ۴۹ - جواب دادن منصور مدعی را

 

... کجادرعین این آیات مایی

مرا زیبد که درکشتی و دریا

کنم اسرار خود این لحظه پیدا ...

... کنون بدرود باش و دار بریاد

بگفت این و فرو رفت او بدریا

فتاد اندر میان بحر غوغا ...

... بچشم سر ازو اکنون شنفتم

همان دم کاندر آن دریای اعظم

همی زد میزند اینجا همان دم ...

عطار
 
۱۹۵۰

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۰ - جواب دادن شیخ جنید شیخ کبیر را

 

... تویی در عصر ماراز عیان بین

جهان جان و دریای معانی

حقیقت جوهر دریای کانی

تو دادن آنچه ما اینجا نداریم ...

... تو گفتی راز بهر او در اینجا

شنفتم قصه آن لیل و دریا

چه باشد آن عجایبهای دیگر ...

عطار
 
۱۹۵۱

عطار » هیلاج نامه » بخش ۵۴ - تحسین کردن جنید منصور را در اسرار عشق

 

... کجا همچون در شهوار باشد

درین دریا که اینجا جوهر تست

حقیقت عقل اینجا رهبر تست ...

عطار
 
۱۹۵۲

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۴ - پرسیدن عبدالسلام ازخضر از سرّ منصور

 

... کنون خواهد شدن در آخر کار

کنون منصور دریای یقین است

نمودم جملگی عین یقین است

در آن دریا من اورادوش دیدم

ز عشق او را به کل بیهوش دیدم ...

... حقیقت بود و نیست و هست جانان

چنان مستغرق دریای لا بود

که گویی در جهان عین فنا بود ...

... ز هر جانب صد آغازی برآورد

اناالحق میزد اندر روی دریا

تمامت ماهیان از سر دریا

اناالحق نیز ما با او هم بگفتند ...

... بآبی گشته قانع در اینجا

کجا آخر توانی خورد دریا

اگردریا فرو نوشی تمامی

دگر کی پخته گردی و تو خامی ...

... از آن منصور شد در عشق معبود

بگفت این و بشد در قعر دریا

فتاد اندر میان بحر غوغا ...

... که امروز اندرین روی جهانست

نداند جز من او را شیخ دریاب

همی منصور بحرتست دریاب

خدا با اوست دید یار دارد ...

عطار
 
۱۹۵۳

عطار » هیلاج نامه » بخش ۶۶ - سخن گفتن شیخ کبیر با منصور از نموداری قصاص

 

... صدف در پیش چشمم تازه بار است

صدف بشکست اندر عین دریا

فکندستم درون بحر غوغا ...

... که تا رویم یقین بنمود اینجا

مرا دان جوهر دریای اسرار

که در بغداد گشتم بر سر دار ...

... نهانش با عیان کلی خداشد

خدایی راتو از منصور دریاب

گشاده است این درم اکنون تو دریاب

دری بگشادهام ای شیخ اینجا ...

... طلسمت کن در اینجا پاره پاره

صدف بشکستهدر عین دریا

فکندم در میان بحر غوغا ...

... تو ای سالک مرو در خواب اینجا

تو وصل یار را دریاب اینجا

چنین تا چند در تقلید باشی ...

عطار
 
۱۹۵۴

عطار » مظهر » بخش ۵ - در تمثیل عیاران بغداد و خراسان فرماید

 

... مجرد شو که تا لؤلؤ بیابی

وگرنه اندرین دریا چو آبی

گر این رستای را شهری کنم من ...

... یکی شخصی همی بردش بد آنجا

به این کوچه ببرد او زود دریاب

که تاگیری بزت را همچو سیماب ...

عطار
 
۱۹۵۵

عطار » مظهر » بخش ۶ - در آفرینش انسان و مبدأ و معاد او فرماید

 

... به آخر می شود این جسم بی مرغ

دگر در این جهان هفت است دریا

در اجسامت بمثل اوست برپا

بگویم هفت دریا در وجودت

به اول چشم و دیگر شد دو گوشت ...

عطار
 
۱۹۵۶

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱ - بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

... فرو شد عقلها در قطره آب

همه در قطره پنهانست دریاب

همه در بحر این اندیشه غرقند ...

... که گردان چون فلک مانند گویی

همه گردان تست ای دوست دریاب

درون خانهای اکنون تو دریاب

زهی صنع نهان و آشکاره ...

... همو دارد یقین اندر وصالش

وزین دریا دلان دانند حالش

چو جمله این چنین باشند ای دوست ...

... از آن اسرار کل حرفی نخوانده

رها کن این همه دریاب اول

چرا ماندی تو چون ایشان معطل ...

عطار
 
۱۹۵۷

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴ - در ثنای احدیت و فنای بشریت فرماید

 

... نمانده عقل و عشقت رهنمون شد

از آن جان و دلت دریای خون شد

نمانده عقل و عشقت راز برگفت ...

... که کردی این همه اظهار معنی

تویی آن جوهر دریای ذاتی

که جوهرپاش اعیان صفاتی ...

... زهی کاین بیت هر یک جوهریاند

ز یک دریا و هر یک گوهریاند

اگر گویی ثنای خویش بسیار ...

... برافکن صورت و جانت به دیدار

برافکن صورت و معراج دریاب

ترا بر سر حقیقت تاج دریاب

برافکن صورت و معراج خود بین ...

... که تا بینی حقیقت سر سبحان

چو مردان راه کن دریاب آخر

از این دریا دمی دریاب آخر

چو مردان راه کن دریاب زین بحر

که چیزی نیست در دنیا به جز زهر ...

... حقیقت جسم و جان اینجا نماند

از آن کین نقش در دریا نماند

چو در نزدیک جانان میروی تو ...

... چگویم تا ترا آیدت باور

نماند هیچ در دریای فانی

ز عقل صورت و فهم و معانی ...

... کجا ذاتی نمودت قل هو الله

چو قطره غرق دریا شد چه باشد

وجود قطره جز دریا نباشد

چو قطره غرق دریا شد حقیقت

بدان این سر تو در عین شریعت

شود در گر بماند در صدف باز

وگرنه عین دریا باشد از راز

ایا دریا ندیده چند گویی

که در دریا فتاده چون سبویی

سبو چون افتد اندر عین دریا

کند از آب دریا بانگ و غوغا

نیابد بانگ و فریادش بسی هم

که تا پنهان شود در بحر در دم

رود با عین دریا در زمانی

میان آب و گل گیرد مکانی ...

... که یک دم مینگشی دوست واصل

اگر دریای لاهوتی بیابی

سوی آن بحر ناسوتی شتابی

اگر تو غرقه هم مایی بدریا

سر تختت کجا باشد ثریا ...

... بیابی جوهر و هم در شهوار

همه در عین دریا باز بینی

چو مردان تو دمادم راز بینی

ولی ای دوست دریا جای تو نیست

حقیقت عین دل ماوای تو نیست

تو دریایی و از دریا تو جوهر

نمود خویشتن در اسرار بنگر

بجز دریای جان در دگر نیست

که اینجاجز یکی ذات گهر نیست ...

... صفاتش وصف کردن مینیارم

اگرچه جوهر دریاش دارم

صفات صورت و معنیش جان یافت ...

عطار
 
۱۹۵۸

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۰ - حکایت

 

... که جوهر در دو آیینه یکی بود

یکی جوهر بد از دریای وحدت

که اینجا آمده در عین قربت ...

... گرفته در درون انجام و آغاز

یکی جوهر بد از دریا گرفته

وجود جمله در غوغا گرفته ...

عطار
 
۱۹۵۹

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۱۴ - در تفسیر وَلَقَدکَرَّمنا بَنی آدَمَ وَحَمَّلنا هُم فی البَرِّ وَالبَحر فرماید

 

... که جسم و جان و عقل غمگساری

سفر کردی ز دریا سوی عنصر

سفر ناکرده قطره کی شود در ...

... حقیقت روی جان اینجا بدیدی

سفر کردی ز دریا در صدف باز

شدی جوهر کنون از عزت و ناز ...

... در اینجا در صدف بالغ شدی تو

تو ای جوهر چو از دریا برآیی

ز زیر طشت زرین بر سر آیی ...

... کنون اندر صدف بیشک نهانی

تویی دریا ولی جوهر نمودی

که دایم در صدف گوهر نبودی ...

... تو نور قدسی افتادی در اینجا

شعاعت در گرفته عین دریا

تونور قدسی و در این صفاتی ...

... تو نور قدسی و دیدی تو خود را

عیان دریاب خود عین احد را

خطابم باتو و با هیچکس نیست ...

... ترا هم پرده دار و هم ندیم است

حرمگاه دلت چون جانست دریاب

ز پیدایی عجب پنهانست دریاب

حرمگاه دلت جانست دردید ...

عطار
 
۱۹۶۰

عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۲۱ - حکایت

 

... چو سر این جا بریدی همچو عطار

ز دریا جوهرافشانی به یک بار

چو سر این جا بریدی صورت دوست ...

عطار
 
 
۱
۹۶
۹۷
۹۸
۹۹
۱۰۰
۳۷۳