... بخت در اقبال تو مقام گزیده

چرخ بفرمان تو مدار گرفته

با دل و جان مخالفان جلالت ...

... عرصه عالم همه سوار گرفته

چرخ بدرگاه تو از آنچه که کردست

آمده و راه اعتذار گرفته ...

... از جام مصایب مدام داده

وز چرخ وز انجم موافقت را

اقبال تو اسب و مقام داده ...

... زیر پی احداث خوار کرده

این چرخ کبود از سپید کاری

روزم بسیاهی چو قار کرده ...

... ذکر شمایل تو نسیم سحر شده

در خشک سال حادثه چرخ سفله طبع

انعام تو مبشر رزق بشر شده ...

... همچون کنار مادر و دوش پدر شده

تا هست چرخ دایر و سیر نجوم او

اصناف خلق را سبب نفع و ضر شده ...

... فرخنده بارگاه رفیع ترا بقدر

دهر از عبید گشته و چرخ از خدم شده

جاه تو دافع صدمات و بلا شده ...

... درگاه تست مقصد پیر و جوان شده

ترسندگان نکبت احداث چرخ را

اکناف حضرت تو مقر امان شده ...

... بر تو مایده کف تو میزبان شده

در زیر پایم این خسک حادثات چرخ

از رفق اصطناع تو چون پرنیان شده

تا هست چرخ دایر و اندر صمیم او

سیارگان بصنع الهی روان شده ...

... قهر او وقت ضرر سرمایه خذلان شده

هییت او چون زبان وز دفتر اسرار چرخ

واصف نقش مسرات و خط احزان شده ...

... که دستم از توالت منزل احسان شده

بوده ام بی نام و بی نانی من اندر دست چرخ

وز مبرات تو هم لا نام و هم با نان شده ...

... ثابت و سیاره بر اطراف او تابان شده

سال و مه بادا ز تف آتش احداث چرخ

سینه خصم جناب فرخت بریان شده ...

... قدرش ار داعیبی فرستادی

چرخ گردانش مستجیبستی

گر ز خلقش هوا مدد بردی ...

... گر دل دشمنانش ندریدی

چرخ کی با کف خضیبستی

ای بزرگی که گر حبیب شدی ...

... بس فتنهای دهر که بنشاندی

بس عقدهای چرخ که بگشادی

از تو همیشه فضل و کرم زاید ...

... وز روی عدل راعی هر هفت کشوری

اصل جلالتی تو مگر چرخ اعظمی

محض سعادتی تو مگر سعد اکبری ...

... کامگاری که با تبسط او

چرخ بنوشت فرش غداری

نامداری که با تحفظ او ...

... طره دلبران بطراری

بادت از چرخ هر زمان اقبال

بادت از بخت هر زمان یاری ...

... ببرد از سر بدخواه باد جباری

خدایگانی کاجرام چرخ را با او

منازعت نرسد در بلند مقداری ...

... بدانچه یافته ای از علو سزاواری

نجوم چرخ نیارند زد همی ز حیا

بپیش کثرت فضل تو لاف بسیاری ...

... ز خوان جود تو سیری دهنده آزی

همیشه تا صف چرخ هست غداری

همیشه تا اثر صبح هست غمازی ...

... تا رای تو چو روی مهند بود همی

خاک ستانه تو که چرخ سیادتست

از روی چرخ افزون مسند بود همی

کردار تو بخیر مشهر شدست و باز ...

... نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده

نگوید چرخ جز با رأی تو آثار پنهانی

قبول حضرتت داده یکی را تاج فغفوری ...

... هر گه که در مهم معالی ندا دهی

جز پاسخ متابعت از چرخ نشنوی

فتنه غنوده گشت در ایام تو که تو ...

... اندر مضیق زاویه مرک منزوی

چرخ و زمین و هرچه در این دو میانه اند

باشند در طفیل تو جایی که تو روی ...

... ز خسروان جهان تو بجاه والایی

بقدر صاحب چرخ هزار خورشیدی

بجود ناسخ موج هزار دریایی ...

... کرده زبان نصرة او ترجمانییی

چرخی که او مدیر همه چرخ ها شدست

با امر نافذش نکند هم عنانییی ...

... ننموده دهر مثل تو در هر معالییی

ناورده چرخ شبه تو در هر معانییی

تیغ تو کرده هر نفسی وحش و طیر را ...

... از حادثات شرع نبی در پناه تست

هم آفتاب چرخ هنر نور طبع تست

هم توتیای چشم ظفر گرد راه تست ...

... و آفاق تنگ باشد آنجا که جاه تست

جان و دلش ز تیر بد چرخ ایمنست

آن کس که او بجان و بدل نیک خواه تست ...

... بدخواه تو بدست بلا مستمند باد

از حادثات عالم و از نایبات چرخ

جان مخالفان تو اندر گزند باد ...

... جز جوار شاه عالم کی بود

بیدلان را از جفای چرخ امان

فخر دین شروانشه عالم که هست ...

... وز بیان تو شده مضمون هنر

چرخ می گوید نیارم تا بحشر

چون منوچهر شه افریدون دگر ...