گنجور

 
وطواط

ای بازوی شریعت از اقبال تو قوی

تابنده از جمال تو آثار خسروی

هر گه که در مهم معالی ندا دهی

جز پاسخ متابعت از چرخ نشنوی

فتنه غنوده گشت در ایام تو، که تو

از بهر قهر فتنه همی هیچ نغنوی

در کف گرفته خنجر چون آب و پس بطبع

آتش‌ نهاده سوی معالی همی روی

هر روز و هر شب از فلک اندر کنار ملک

اقبال تو نوست و در اقبال تو نوی

گشتست ملک مزرعهٔ تو، که اندرو

جز مکرمت نکاری و جز شکر ندروی

سهم تو مشرکان جهان را همی ‌کند

اندر مضیق زاویهٔ مرک منزوی

چرخ و زمین و هرچه در این دو میانه اند

باشند در طفیل تو جایی که تو روی

از حسن نقش صورت توقیعهای تو

منسوخ گشت نقش تصاویر مانوی

هستند از طریق مساوات نزد عقل

جاه تو و فلک چو دو مصراع مثنوی

عزی که بیند از تو همی خاک درگهت

هرگز ندیده مسند و ایوان کسروی

موقوف بر دعای تو تازی و پارسی

مقصود بر ثنای تو عبری و پهلوی

لطف بر ولی تو ظلی بود ظلیل

عنف تو بر عدوی تو دایی بود دوی

اوصاف تو مبارک و آثار تو رضی

افعال تو مهذب و اخلاق تو سوی

تو از میان زمرهٔ شاهان ممیزی

چون از میان زمرهٔ اشراف موسوی

هرگز ز کید هیچ مصنعی تو نشکنی

هرگز بزرق هیچ مزور تو نگروی

نهج صیانت تو صراطیست مستقیم

راه دیانت تو طریقیست مستوی

بعد از کلام ایزد و اخبار مصطفی

در راه شرع قول تو مقبول و معنوی

طبع تو بر دقایق ایام مطلع

لفظ تو بر حقایق آفاق محتوی

حساد را حسام تو پی کرد و پست کرد

اقدام با تعدی و اعناق ملتوی

جاه تو ایمنست ز عین الکمال، از آنک

در جاه هر زمان تو فزون تر همی شوی

تا از حروف هست در اعجاز قافیت

تأسیس ردف و حرف صلت حایل و روی

هرگز مباد نقش جلال تو مندرس

هرگز مباد فرش کمال تو منطوی

بر قمع کفر و نصر هدی باد تا بحشر

شمشیر تو برنده و بازوی تو قوی

 
 
 
رودکی

بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی

کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی

این ایغده سری به چه کار آید ای فتی

در باب دانش این سخن بیهده مگوی

تا صبر را نباشد شیرینی شکر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

ای قصد تو به دیدن ایوان کسروی

اندیشه کرده ای که بدیدار آن روی

ایوان خواجه با توبه شهر اندورن بود

دیوانگی بود که تو جای دگر شوی

آن کس که هر دو دید، مر ایوان خواجه را

[...]

منوچهری

بنمود چون ز برج بره آفتاب روی

گلها شکفت بر تن گلبن به جای موی

چون دید دوش گل را اندر کنار جوی

آمد به بانگ فاخته و گشت جفتجوی

قطران تبریزی

آن ماه سرو بالا آن سرو ماه روی

از روی او دلم نشکیبد به هیچ روی

چشمم ز مهر ماهش گشته بسان ابر

جسمم ز عشق سروش گشته بسان موی

اشک و رخم ز عشقش چون برگ در خزان

[...]

وطواط

ای فتنه گشته بر رخ خوب تو نیکوی

در نیکویی نظیر تو از خلق هم توی

بس دل که بسته طرهٔ جعدت بچابکی

بس جان که خسته دیدهٔ شوخت بجادوی

چون آهو، ای نگار، ز من گشته ای رمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه