امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۵ - داستان در حک کردن نقش کفر به پلارک چند از دیباچه عشق خضر خان که شاهی از سواد هندوستان و حرفی خان خانان بود
... بسوی حصن رنتهنبور شد تیز
کزان که لاله که لاله رویاند به خونریز
از آن پس نامزد شد لشکر شاه ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷۹ - صفت بهار، و گلگشت شجرهٔ بلند بالش مملکت والا خضر خان طوبی له، در باغ بهشت آسا، و بسوی گلهای کرنه گذشتن، و بوی دوست باز یافتن، و هوش به باد دادن
... ولی بسیار با شد سبزه تر
به لطف از لاله و نسرین نکوتر
بسی زیبا کنیز سبز فام است ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸۵ - خراب گشتن مجلس خانی از گردش دور مدام، و خفتن بخت بیدار خضر خان، به پریشانی این دولت در واقعه دیدن و تعبیر آن خواب پریشان از دل خسرو خستن
... خضر خان کو نهالی بود زان باغ
چو لاله داشت زان غم بر جگر داغ
به رسم نذر گفت ار به شود شاه ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۹۷ - حدیث عهد و پیمان لشکر غازی، که در کام نهنگ اندر روند و دیدهٔ اژدر!
... که هم بازو شود با ما به شمشیر
نخست از خون خود خیزد چو لاله
پس از خون عدو شوید پیاله ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
... قند چو می گشت نباشد حلال
گر نگری پاک رخ لاله فام
نیست گل و لاله به دیدن حرام
آنکه ز حق پاکی چشمش عطاست ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۱۲ - بهار و خزان طبیعت و شباهت طبیعت آدمی به آن
... از خز بی تار بپوشد قبا
تازه شود لاله چو رخسار دوست
غنچه نوخیز نگنجد به پوست
بر رخ گل غازه کند لاله زار
جلوه کنان دست برآرد چنار ...
... باغ بخندد چو لب دوستان
تا بنهد بر جگر لاله داغ
گل همه از باد فروزد چراغ ...
... با ز چو گل رخت بریزد ز خار
خنده فراموش کند لاله زار
باغ دهد حله رنگین به باد ...
... سرو سرافراشته پست اوفتد
در ورق لاله شکست اوفتد
نافه شکوفه ندهد بوی مشک ...
... نسترن از شاخ درافتد نگون
خشک شود در جگر لاله خون
سرد شود چشمه چو افسردگان ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۸ - رسیدن خسرو به شیرین در شکارگاه
... پرستار آنچه بشنید آمد و گفت
سهی سرو از خوشی چون لاله بشگفت
به خدمت خواند شاپور گزین را ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - بیتی چند از عتاب نامهٔ خسرو به شیرین
... فراموشیم گویی شد فراموش
نه خوش دارد شراب لاله رنگم
نه در گیرد به گوش آواز چنگم ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۱ - مناجات شیرین در شب فراق
... که ناگه از افق بر زد سپیدی
چو لاله گر چه بودش در جگر داغ
ز باد صبحدم بشگفت چون باغ ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » خسرو و شیرین » بخش ۳۲ - رفتن خسرو به سوی قصر شیرین و در بستن شیرین به روی خسرو
... صبا با گل پیام عاشقان گفت
روان شد باد جام لاله بر دست
خمار نرگس بیمار بشکست ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۰ - آغاز سلسله جنبانیدن مجنون و لیلی
... آراسته مکتبی چو باغی
هر لاله درو چو شب چراغی
زین سوی نشسته کودکی چند ...
... رونق ز شکر فروش می برد
وان لاله رخان ارغوان ساق
نیز از دل و جانش گشته مشتاق ...
... دل در غم ننگ و نام بودش
چون لاله جبین شگفته می داشت
داغی به جگر نهفته می داشت ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۶ - دراز شدن ظلم گیسوی لیلی بر مجنون، و زنده داشتن مجنون شبهای فراق را به خیال لیلی، و روشن شدن مهر نوفل در آفاق بر تیرگی روز مجنون، و لرزیدن پدر پیر مجنون از دمهای سرد پسر، و سوی گرم مهری نوفل گریختن، و گرم رویی کردن، آن مهربان، و گرماگرم، شمسهٔ نسبت خود را که در پرده حیا آفتابی بود سایه پرورد، با مجنون تاریک اختر قران دادن و محترق شدن ستارهٔ مجنون، و پیش از استقامت رجعت کردن
... ناخن زد و چهره غرق خون کرد
دامن ز سرشک لاله گون کرد
بی چاره پدر ز پا در افتاد ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۸ - نامه نبشتن، لیلی، از دودهای دل، سوی مجنون، و ماجرای دل دزدیده، بران آشنا، عرضه کردن
... روزی نه من و تو یار بودیم
گر لاله و سرو در شمار است
آخر خس و خار هم به کارست ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۰ - عزیمت دوستان جانی سوی مجنون، و او را از دیو لاخ کوه، به افسون، در حلقهٔ مردمان در آوردن، و سایه گرفتن آواز درختان سایهدار، و چون باد سوی باغ دویدن، و آهنگ مرغان باغ کردن، و با بلبل گلبانگ زدن
... آراست گلوی گل حمایل
نازک تن لاله دل افروز
لرزنده شد از نسیم نوروز ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۷ - خرامش کردن سرو لیلی، با سرو قدان همسایه، سوی بوستان، و شناختن آزادهای آن نو بران را، و زبان سوسنی کشیدن، و غزلی جگر دوز، از یک اندازهای مجنون، به آواز نرم روان کردن، و بر دل لیلی زدن، و کاری آمدن، و باز جست کردن لیلی طیرگی بلبل خار نشین خود را، و آزمودن آن راوی تعطش لیلی را، سوی خونابهٔ مجنون و مرگ مجنون، به قبلهٔ کرم کردن، و سوخته شدن لیلی، و به گرمی در خانه باز آمدن، و به تب اجل گرفتار شدن
... لیلی چو بنفشه سر فگنده
هر لاله به بوی مشک گشته
لیلی چو نهال خشک گشته ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۸ - صفت برگ ریز، و دوا دو باد خزان، واز آسیب صدمات حوادث، سر نهادن سرو لیلی در خاک، و بی بالش ماندن
... در ریختن آمد از سر شاخ
ریزان گل و لاله شست در شست
مالنده چنار دست در دست ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » آیینه سکندری » بخش ۲ - در مدح شمس السلاطین علاء الدنیا و الدین
... چراغ گل از باد روشن شده
به لاله ز فردوس جام آمده
ز رضوان به گلبن سلام آمده ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » آیینه سکندری » بخش ۳
... که دیبای چینی بینی اندر نورد
هر آن لاله و گل که در گلشنی است
بناگوش و رخسار سیمین تنی است ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » هشت بهشت » بخش ۱ - آغاز کتاب و منتخب یکی از داستانهای هشت بهشت
... چون رسید اندران خجسته سواد
گشت بر لاله کرد و بر شمشاد
بوی گلهاش مغز پرور گشت ...
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
... هجرم نشان فتنه شد فتنه نشان من کجا
آمد بهار مشک دم سنبل دمید و لاله هم
سبزه به صحرا زد قدم سرو روان من کجا ...