گنجور

 
۱۷۲۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۹

 

... شبنم باغ جوانی بود دندان رفت حیف

روشنی از دیده ما گردش ایام برد

گوهر بی قیمت ما از نگیندان رفت حیف ...

واعظ قزوینی
 
۱۷۲۲

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۹

 

ز حیرت تو کسی گردش از کباب ندیده

به پیش لعل لبت رنگ در شراب ندیده ...

واعظ قزوینی
 
۱۷۲۳

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱

 

... هر نفس دوران حریفی را ز پا می افگند

گردش گردون کند در محفل ما ساغری

بعد ما از همدمان واعظ مگر گاهی سخن ...

واعظ قزوینی
 
۱۷۲۴

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴

 

... بدان ماند که هر سو چشم گرداند ترا جوید

از آن در رشکم از بزمی که دارد گردش جامی

چو چشم دام زیر خاک هم بر هم نمی آید ...

واعظ قزوینی
 
۱۷۲۵

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در احوال درویشی و ستایش آفتاب عالم آرای سپهر دین حضرت امام محمدتقی «ع »

 

... تا قیامت کشت هستی را از آن نشو و نماست

از حریمش رفتن و گردش نگشتن مشکل است

گر شط بغداد را چین بر جبین باشد رواست ...

واعظ قزوینی
 
۱۷۲۶

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۶ - در ستایش صدر اعظم و بث الشکوی و آفرین شاه عباس ثانی

 

... گشته موقوف ز بس دور قدح میترسم

گردش چشم فراموش نمایند بتان

از پی بولی شاهین ظفر طلبه صفت

سایه بال هما هست بگردش گردان

چرخ هم گر یکی از میر شکارانش نیست ...

واعظ قزوینی
 
۱۷۲۷

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۳ - مثنوی سفرنامه مازندران واعظ و تعریف شهر اشرف و مدح شاه عباس ثانی

 

... بر او افگنده روزی شاه مسند

چرا دریاچه بر گردش نگردد

بر او وقتی مگر شه پا نهاده ...

واعظ قزوینی
 
۱۷۲۸

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » اضافات » در پند و موعظه

 

... بنگر این آیینه از بهر چه کارت داده اند

هم عنان گردش گرداب دوران کرده ای

زیر دست سیلی موج پریشان کرده ای ...

واعظ قزوینی
 
۱۷۲۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

... زموج آرمیدن می شود کشتی تباه آنجا

اسیر گردش چشمی که چون پرسد گناه من

گواهی می دهد اول زبان عذرخواه آنجا

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۰

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

ز بسکه گردش چشم تو دیده مست مرا

ز دل ربوده به غیر از تو هر چه هست مرا ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۱

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

... چه غباری که پری دیده آشوبی نیست

تا نظر کرده ای از گردش چشم آهو را

گشت عمری که نظرکرده خورشید دل است ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

... شوخی مژگان پر کارت مگر دام پری است

گردش چشم تو می سازد شکار آیینه را

بود خورشید مرا از بستر گل خوابگاه ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۳

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

گردش چشم تغافل ساغر لبریز ما

اشک گلگون است در راه طلب شبدیز ما ...

... می رسد آخر به جایی ناله شبخیز ما

گر نباشد گردش چشم تو ساقی در نظر

صبح محشر می شود شام خمار آمیز ما ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۴

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

... بلبلی شد ترانه دل ما

گردش چشم مست را نازیم

یاد او شیره خانه دل ما ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۵

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

... مگر ابریشم این ساز بود ریشه ما

گردش چشم تو صیادی دیگر دارد

شیر را سایه آهو شمرد بیشه ما ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۶

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

قبله عالم میخانه خم ابروها

گردش نرگس مستانه رم آهوها

سیر گلشن کن اگر تشنه دیدار خودی ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۷

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

... ز زهر چشم تو صیاد از شکار گریخت

مگر به گردش چشم تو سال عاشق گشت

که عید ناشده امسال او به پار گریخت ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۸

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

... تپیدن دل ما عذر خواه صیاد است

توان ز گردش آیینه فلک دیدن

تمام روی زمین خوابگاه صیاد است ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۳۹

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۱

 

... آیینه داغ شو که دل او ز ما پر است

جوش بهار گردش چشم سیاه کیست

صد شیشه گشت خالی و جام هوا پر است ...

اسیر شهرستانی
 
۱۷۴۰

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

... ذره ای هر جا که دیدم آفتاب دیگر است

گردش چشم سیاهش را نشانی هست اسیر

هر تغافل خنده حاضر جواب دیگر است

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۸۵
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹
۱۳۰