سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸
ای بی رخ تو چو لاله زارم دیده
گرینده چو ابر نوبهارم دیده ...
سعدی » بوستان » باب چهارم در تواضع » بخش ۷ - حکایت توبه کردن ملک زادهٔ گنجه
... کدو را نشاندند و گردن زدند
می لاله گون از بط سرنگون
روان همچنان کز بط کشته خون ...
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲
... حور عینم تا کی آخر بار اهریمن کشم
لاله در غنچه ست تا کی خار در پهلو نهم
دوست در خانه ست تا کی رطل بر دشمن کشم ...
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰
... روییست ماه پیکر و موییست مشکبوی
هر لاله ای که می دمد از خاک و سنبلی
بالای خاک هیچ عمارت نکرده اند ...
... هر بامداد کرده به شوخی تجملی
دی بوستان خرم و صحرای لاله زار
وز بانگ مرغ در چمن افتاده غلغلی ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵ - در وصف بهار
... عاشقی سوخته خرمن چو زلیخا برخاست
با رخش لاله ندانم به چه رونق بشکفت
با قدش سرو ندانم به چه یارا برخاست ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - توحید
... اجزای خاک مرده به تأثیر آفتاب
بستان میوه و چمن و لاله زار کرد
این آب داد بیخ درختان تشنه را ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار
... بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار
ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گل بوی عرق کرده یار ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۲ - در انتقال دولت از سلغریان به قوم دیگر
... گر چون بنفشه سر به سخن برنمی کنم
فکر از دلم چو لاله به در می کند زبان
چون غنچه عاقبت لبم از یکدگر برفت ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در وداع ماه رمضان
... گفتم انده مبر که بازآید
روز نوروز و لاله و ریحان
گفت ترسم بقا وفا نکند ...
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸ - در ستایش صاحب دیوان
... خدای تا گل آدم سرشت و خلق نگاشت
سلاله ای چو تو دیگر نیافرید از طین
نه در قبیله آدم که در بهشت خدای ...
... مگر درخت بهشتی بود که بار آرد
شکوفه گل و بادام و لاله و نسرین
ز بس که دیده مشتاق در تو حیرانست ...
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۴
... خیز و غنیمت شمار جنبش باد ربیع
ناله موزون مرغ بوی خوش لاله زار
هر گل و برگی که هست یاد خدا می کند ...
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴
... باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره بوم خس
زمین شوره سنبل بر نیارد ...
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳
... که تو هم در میان ما تلخی
جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته
تو هیزم خشک در میانی رسته ...
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۴ - مجلس چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم نام خداوندی ست که تا او نخواهد صبا پرده گل نشکفاند و باد گیسوی شمشاد نجنباند بی حکم او زمرد غنچه بیجاده نشود بی صنع او لاله پر ژاله نگردد نام ملکی ست که به دست عمله صبا قامت سرو پیراسته است و زیر سر زلف شاخ چهره گل آراسته است نام ذوالجلالی ست که طیران ملکی و دوران فلکی بی خواست او نیست جنبش ریشه و گردش پشه بی حکم او نیست هر دیده ای که نه در جمال آن نام نگرد بردوخته باد و هر دل که نه در محبت این نام قرار گیرد سوخته باد هر قدمی که نه در راه موافقت حق پوید به تیغ قطیعت پی کرده باد
یحیی بن معاذ رازی قدس الله روحه گفتی الهی جعلت الدنیا میدانا و جعلت قلبی فیها کرة فضربته بصولجان البلاء فلم یستقر الا مع اسمک و جعلت العقبی میدانا و جعلت قلبی فیها کرة فضربته بصولجان البلاء فلم یستقر الا بقربتک خداوندا همه دنیا را به کلیت میدانی ساختم و دل خود را در آن میدان گویی ساختم و آن گوی را هر جای انداختم با هیچ چیز قرار و آرام نگرفت الا به نام تو و همه عقبی را به تمامها میدانی کردم و دل خود را در آن میدان گوی نمودم و به هر طرف که زدم با هیچ چیز قرار و آرام نگرفت الا با دیدار تو پس گفت ملکا مرا از همه دنیا نام تو بس و از همه عقبی مرا جمال تو بس جان و جهان من از عالم نام به عالم پیغام آی اگر برگ آن داری که به تیغ جلال ما شهید شوی بگو الله و جان فدا کن تا سعید شوی و برخوان اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة ...
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۸ - در بیان آنکه چون مولانا قدسنا اللّه یسره العزیز نقل فرمود چلبی حسام الدین بولد گفت که بجای والد خویش تو بنشین و شیخی کن تا من در خدمت ایستاده باشم. ولد قبول نکرد و گفت که مولانا نگذشته است، حاضر است المؤمنون لایموتون چنانکه در زمان مولانا خلیفه بودی بعد از او هم خلیفه باش.
... جسمشان در عدد چو اغصان است
متعدد چو لاله و ریحان
کز بهار اند رسته در بستان ...
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۴ - مثل آوردن حکایت شاهزاده را در تقریر آنکه فریضه ترین همه چیزها بر آدمی دانست جوهر خود و شناخت خالق است و این معروفست که الحق اظهر من الشمس- اکنون خلق از چیزی که از آفتاب ظاهر تر است و از همه چیزها بدیشان نزدیکتر کورند و غافل و آنچه دور است و مشکل از انواع علوم مو بمو آن را بیاموزند و بدان مشغول میشوند و در تفسیر این آیه که ناکسوا رؤسهم عند ربهم
... زان سبب شد جحیمشان مسکن
گل و لاله ز آب زنده شود
هر دو زو در نمو و خنده شود ...
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۸ - در بیان آنکه موحدان در هر چه نظر کنند احد را بینند
... نعته طاهر من الاضداد
هو سر الاله فی الارواح
هو اصل الحیوة و الافراح ...
... کیف یاتی له سعادتنا
عقل من لاله هوی جامد
هو ان کان سایلا راکد ...
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۷۰ - در معنی این حدیث مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم که موتوا قبل ان تموتوا
... هر کجا جو رود بهم پوید
گل و ریحان و لاله زو روید
زان گذارش تو عین او گردی ...
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷
... آفریده ست تو را بهر بهشت آرایی
چون گل و لاله و نرگس چمن آرایی را
روی ها را همه دارند ز زیبایی دوست ...