وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - در ستایش پیغمبر اکرم«ص»
... به سیل خیز حوادث اسیر کلبه گل
ز طاق خانه نشیند به زیر موج هلاک
مقیم کشتی نوح است در دم توفان ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در ستایش علی«ع»
... غمزه افسونگرت چون غمزه سحر آفرین
مردمان دیده از موج سرشکم بد برند
آب چون در کشتی افتد بد برد کشتی نشین ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴ - در ستایش بکتاش بیگ حکمران کرمان
... صبا را گر بیاموزند محکم کاری حفظش
بدارد موج را بر آب چون آجیده بر سوهان
نموداری پدید آورد گیتی از دل و طبعش ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۵ - قصیده
... ز نور بینش خود بیش جسته سد میدان
سبک روی که نیفتد به موج ریگ شکست
اگر روانه شود بر فراز یک میدان ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۶ - قصیده
... غرق رحمت باد یارب در محیط مغفرت
موج فیضی شامل حالش زمان اندر زمان
طاقتی بخشد شه و شهزاده ها را ذوالمنن ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در ستایش میرمیران
... نور او سایه اشخاص نسازد کوتاه
موج بر آب توان داشت چو جوهر بر تیغ
ضابطی گر بود از حفظ تو بر سطح میاه ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۱ - در ستایش از شاهطهماسب
... محیط حادثه آماده تلاطم بود
شکست در دلش آن موجهای توفانی
به شکل زلف بتان بود در گذر گه باد ...
... فساد پا به سر چار سوی ارکانی
نفس که نیست به غیر از هوای موج پذیر
به جان خراشی خصم تو کرد سوهانی ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - سپهر مرتبه، بکتاش بیگ
... پر از ستاره شود از گهر سپهر نهم
ترا چو موج برآرد محیط طبع جواد
کمال جود تو بالقوه ماند زانکه خدای ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵ - موضع پاکان
... به سد اکرام پشت خویش خم کرد
ز موج لجه دریاچه اش باد
هزاران حلقه اندر گوش یم کرد ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترجیعات » ترجیع بند - ما گوشه نشینان خرابات الستیم
... توفان چه کند کشتی نوحش چه نماید
آبی که زند موج ز دریای خم او
در زردی خورشید قیامت به خود آییم ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسمبیگ قسمی
... تخته ای زین نه سفینه کس نبیند بر کنار
گر رود بر اوج از اینسان موجه دریای من
پاسبان گنج را ماند شده گنجش به باد ...
... رود نیلی دیده ام در فرش ماتم گستری
بسکه موج رود نیل چشم من بر اوج رفت
شد گیاه نیل سبز از مرغزار اخضری ...
وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » سوگواری بر مرگ شاه
... نیر اقبال او چون مهر عالمگیر باد
تا چو زنجیر است موج آب در پای چنار
دشمن او دست بر سر پای در زنجیر باد ...
وحشی بافقی » خلد برین » بخش ۲ - آغاز سخن
... بیند و گوید نه به چشم و زبان
زو شده موجود هم این و هم آن
آن که از او دیده فروزد چراغ ...
... گم شده بودند در آن تیره شام
موج برآورد محیط قدم
ابر بقا خاست ز بحر کرم ...
وحشی بافقی » ناظر و منظور » سر آغاز
... ز تو قوس قزح جا کرد بر اوج
وز او دادی محیط چرخ را موج
به راهت کیست مه رو بر زمینی ...
... ترا آب روان تسبیح خوانی
پی ذکر تو هر موجش زبانی
صدف را خنده در نیسان تو دادی ...
وحشی بافقی » ناظر و منظور » بیان خوابی و اظهار اضطرابی که ناظر را از راز پنهان از بیصبری خبر داده و داغ ناصبوریش بر جگر نهاده و حکایت مفارقت و شکایت مهاجرت
... ز هر سو اژدری بر خویش پیچان
ز موج پشته های ریگ آن بر
نمایان گشته نقش پشت اژدر ...
وحشی بافقی » ناظر و منظور » در تعریف محیطی که موجش با قوس قزح برابری میکرد و کشتیش به زورق آفتاب سر در نمیآورد
... از آن رو کآب تلخی در جگر داشت
ز موج دمبدم در وقت توفان
نهادی نردبان بر بام کیوان
به کف گردید موجش صولجانها
ز عالم برد بیرون گوی جان ها ...
وحشی بافقی » ناظر و منظور » عروس خیال از حجلهٔ اندیشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعریف بزمگاه سرور و صفت دامادی منظور
... از او خوبی گرفته غایت اوج
محیط حسن را ابروی او موج
سپاه غمزه او تاجداران ...
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴ - در ستایش حضرت پیغمبر«ص»
... جهان را علت غایی وجودش
وجود جمله موج بحر جودش
محمد تاجدار تخت کونین ...
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش اول - قسمت دوم
... نام یوسف ماند دایم بر زبانش
موج می زد جوی خون از دیدگانش
جبرییل آمد که هرگز گر دگر ...
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش سوم - قسمت دوم
... چنان دل به عشق داد که عاشق شد و آن گاه که عشق از آن او شد طاقتش نیاورد
ورطه ای را موج پیداست و درون شد و از آنجا که طاقت نمیداشت آب او را با خود برد
میرفت چو جانم ز تن غم فرسود ...