گنجور

 
۱۶۰۵

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۳ - فی اَنّ العقل سلطان الخلق و حجّة الحق

 

... زانکه خود نیست عاقلان را برخ

از چه از هفت میر و از نه چرخ

چون همه نیک دید بد نکند

زانکه بد والی خرد نکند

والی چرخ و دهر کیست خرد

عالم شرع و داد چیست خرد ...

سنایی
 
۱۶۰۸

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۵ - در عشق مجازی

 

... خویشتن بین بوی چو دیو مدام

تا بوی زیر چرخ آینه فام

تا به زیر زمانه کهنست ...

سنایی
 
۱۶۰۹

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۱۹ - اندر صفت شب گوید

 

... خفته بر روی نیلگون مفرش

چرخ پیروزه و ستاره بر آن

چون زر سرخ و دست نیلگران ...

... خیره چون مرد مانده اندر سیل

قطب در قطر چرخ پیوسته

متمکن چو پیر آهسته ...

... راست چون اشک و چشم نابینا

چرخ را کرده چون شکوفه به باغ

گاو گردون ز شش پلیته چراغ ...

سنایی
 
۱۶۱۰

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳ - جوابها که با نفس کلّی گوید

 

... چشم کز صورتش ندارد برخ

دیده زو برکشد دو کرگس چرخ

مرکبی کو به زیر ران دارد ...

سنایی
 
۱۶۱۱

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۲۵ - اندر ترک دنیا و ریاضت نفس گوید

 

... نیست ملک تو ملکت ملکیست

چرخ را فرش او نوردیدست

همچنو کارهاش گردیدست ...

سنایی
 
۱۶۱۳

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳۸ - حکایت در این معنی

 

... خاتمت زو به مهر حکم ازل

گاه ایوان برد به چرخ چهار

گاه گردد ز نیم کرم افگار ...

سنایی
 
۱۶۱۴

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۴۷ - التمثّل فی ترک الدّنیا و قصّة روح‌اللّٰه و تجریده

 

روح را چون ببرد روح امین

چرخ چارم فزود ازو تزیین

داد مر جبرییل را فرمان ...

... بوی دنیی همی دمد زین تن

چرخ چارم بود ورا مسکن

گرنه این سوزنش بدی همراه ...

سنایی
 
۱۶۲۰

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر » بخش ۱۹ - در دوازده برج گوید

 

بره چرخ هست مردم خوار

زو خور خویش هیچ طمع مدار ...

... گزدم نوش خوار نیش گزار

راستی با کمان چرخ مزن

زانکه گشت او کمان تیر شکن ...

... بز پیر فلک نگیرد بز

دوستی ز آبریز چرخ ببر

زانکه او گه تهی بود گه پر ...

... ندهند اسبت این دوازده برج

دل از این چرخ و گردشش بردار

پای را سر بسی کند بردار ...

... پای بر سر نهاد و خرد شکست

ای که بر چرخ ایمنی زنهار

تکیه بر آب کرده ای هش دار

زانکه این چرخ تیز گرد کبود

هرکه را تیغ کند خود بنمود ...

... هیچ پر مغز را ازو کاری

چرخ اگر در نهاد خود نغزست

همچو با حفص پیر و بی مغزست ...

... کایچ گنبد نگه ندارد گوز

مر ترا زود چرخ بگذارد

گوی کی گوز را نگه دارد ...

... همه جز عمر آدمی نخورند

زیر این چرخ و گنبد دوار

هست دی با بهار و گل با خار ...

سنایی
 
 
۱
۷۹
۸۰
۸۱
۸۲
۸۳
۴۹۲