فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
... کم مفرما از سر ما سایه اقبال را
می جهد چشم فضولی وین ز موج اشک نیست
غالبا می بینم آن رخسار فرخ فال را
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
... حیات داد مرا باز در عذاب انداخت
هوای چین جبینت هزار موج بلا
بآب دیده نم دیده پر آب انداخت ...
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
... زبان بگشاد یا زد بر رک دل نیشتر ناصح
فضولی راحتی گر بایدت از موج خون سدی
ببند اطراف خود تا کم کند سویت گذر ناصح
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
... مردم مگو سیاهی داغیست کز دلم
بر داشت موج خون و درین چشم تر فکند
صیت و صدای سیل سرشکم که شد بلند ...
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰
... با دل مسپارید بخاکم دم مردن
تا خون نزند موج و مزارم نگشاید
از خار امل غنچه مقصود فضولی ...
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۷
... جوهر تیغ تو می خواهم رهاند از غمم
از چنین بحری مگو موج افکند بر ساحلم
گشت مشکل کار من لطفی بکن تیغی بکش ...
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰
... چو خانه تیره ز بختست ز آن چه سود که آن را
بآه روزن و با موج اشک در بگشایم
بشمع وصل چو پروانه میل سوختنم هست ...
فضولی » ساقی نامه » بخش ۱۳ - مناظره با قانون
... چو کشتی که او را بود سیم بار
ز دریاش موج افکند بر کنار
چو لوحی که نقاش گیرد به پیش ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۱ : باز این چه شورش است که در خلق عالم است
... خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار ...
... این غرقه محیط شهادت که روی دشت-
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات ...
... نی نی برآ چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تن های کشتگان همه در خاک و خون نگر ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » ترکیببندها » شمارهٔ ۲ - دوازده بند در مرثیهٔ شاهنشاه مغفور شاه طهماسب صفوی انارالله برهانه
... از بساط شش جهت دست غنیم جان چه برد
با بسیط نه فلک موج محیط غم چه کرد
این خسوف بی گمان بر مه چه دیواری کشید ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴
... چو گیرم پیش رویش باشدم هر دیده دریایی
ز عکس چین زلفش موج بی پایان درو پیدا
تنی از استخوان و پوست دارم دل درو ظاهر ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴
... دست نشان قد رعنای توست
عشوه که موجی ز محیط صفاست
غرق فنون از حرکتهای توست ...
... محتشم خسته که مشت خس است
موج خور بحر تمنای توست
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
تنی زلال وش آن سرو گل قبا دارد
که موج از اثر جنبش صبا دارد
شب آمد و سخن از کید مدعی می گفت ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷
... چشم زخمی بی شک امروزم به ایمان می رسد
چشمم آرامیده دریاییست لیک از موج عشق
کار این دریا دم دیگر به طوفان می رسد ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۵
... هنوز تیغ نیالوده تیز دستی بین
که موج خون ز زمین می رسد به بازویش
قیامتست قیامت که صور فتنه دمید ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴
... باز رسید از پی هم کوه کوه
موج قوی جنبش طوفان عشق
باز صلا زد به دو کون و کشید ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۸
... آن دو شهلا نرگس از باغ جمال انگیختن
این چه اندامست و موج انگیزی از آب زلال
موج ازین بهتر محال است از زلال انگیختن
گر نباشد دست قدرت در میان حسن تو را ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۲
... آینه سپهر را تیره کند غبار من
ابر بلابرون خیمه ز موج خیز غم
چون ز درون علم کشد آه شراره بار من ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵
... راندم به میدان چون فرس کز تیرباران بلا
از موج خیز خویشتن گلگون رکاب آیم برون
از ابر احسان قطره ای در دوزخ هجران چکان ...
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷ - وله ایضا من بدایع افکاره
... ورنه اجرام بر افلاک بسوزند ز تاب
موج بحر غضبت خیمه و خر گاه عدو
عنقریب است که آورده فرو همچو حباب ...