گنجور

 
محتشم کاشانی

حسن که تابان ز سراپای توست

جوهرش از گوهر یکتای توست

ناز که غارتگر ملک دل است

مملکت آشوب ز بالای توست

غمزه که غارتگر ملک دل است

مملکت آشوب ز بالای توست

غمزه که جادوگر مردم رباست

سرمه کش نرگس شهلای توست

جلوه که نخلی است ز بستان حسن

دست نشان قد رعنای توست

عشوه که موجی ز محیط صفاست

غرق فنون از حرکتهای توست

فتنه که او سلسله بند بلاست

بندی گیسوی سمن سای توست

سحر کزو پنجه دستان قویست

شانه کش زلف چلیپای توست

نطق که شمع لگن زندگی است

زنده به لعل سخن آرای توست

محتشم خسته که مشت خس است

موج خور بحر تمنای توست