... از روی سخا حاصل ده ملک بدادیم

با اسب شرف منزل نه چرخ بریدیم

ناگاه بزد مقرعه مرگ زمانه ...

... بدعت فرعون مدار و طاعت سلمان مکن

هفت چرخ و چار طبع و پنج حس محرم نیند

روی جز در حق مدار و حکم جز قرآن مکن

... یوسف ما بود چاهی لیک گشت از بهر چاه

هیچ یوسف را ورای چرخ هشتم جاه کو

... برخاسته زحمت حرامی

این چرخ رونده با همه چشم

نادیده جمال تو تمامی ...

... شو راستیی چو من به دست آور

تا چرخ چو من به زیر پای آری

... شد یار فلک عقل فلکسای معزی

گر زهره به چرخ دویم آید عجبی نیست

در ماتم طبع طرب افزای معزی ...

... نه چنو دیده به عالم نه چو بهرامشهی

پادشاهی که به هفت اقلیم از پنجم چرخ

همچنو دیده بهرام ندیدست شهی ...

... اندر چمن فایده با نشو و نمایی

گر چرخ فلک خصم تو باشد تو به حجت

با چرخ بکوشی به همه حال و برآیی

صد مجلس پر در کنی ای گوهر دانش ...

... مبدع جسم و عقل و جان است او

در رهش چرخ و انجم و ارکان

همه درمانده اند و سرگردان ...

بلبل گلستان ما اوحی

شمسه چرخ الذی اسری

دل او خازن خزانه عشق ...

... از شرف بهترین یارانند

هر چهار آفتاب چرخ امم

بحر صدق و حیا و عدل وکرم

... که کژی جز که در کمان نداشت

برتر از چرخ بود پایه او

دیو بگریختی زسایه او

چه کنم باکه گویم این سخنم

گله از بخت یا زچرخ کنم

جگرم خون گرفت و نیست کسی ...

... روزعمرم به شب رسید ونبود

جز تعب حاصلم زچرخ کبود

ناله ام زان شدست سر آهنگ ...

... دود دل جیب و آستینم سوخت

سقف چرخ آه آتشینم سوخت

من مسکین مستمند ضعیف ...

... همدمی کافرم اگر دیدم

دلم از جور چرخ جفت عناست

که اندرین روزگار قحط وفاست ...

... فرش غبرا برای تو گسترد

چرخ فیروزه سایبان تو کرد

آفرینش همه غلام تواند ...

... یا چو عیسی سفر به بالا کن

زآن سوی چرخ تکیه جای طلب

برتر از عقل رهنمای طلب

... سرفرازی و سروری طلبی

کبرت از چرخ برزمین فکند

در دل مردم از تو کین فکند ...

... توچه دانی برون زخرگه چیست

فاعل هفت چرخ اخضرکیست

هر چه دارد وجود او امکان ...

... نشو او داد شخص آدم را

نور نه چرخ و سیر هفت اختر

شش جهت پنج حس چهارگهر ...

... به خردمند و بیخرد برسد

روزی خود به پر چرخ کبود

نتواند کسی به جهد افزود ...

... رفت خورشید عدل زبرسحاب

چرخ منسوخ کرد آیت عدل

سرنگون گشت باز رایت عدل ...