گنجور

 
۱۳۰۱

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۴۶ - در زاد روز کودکی

 

بگرامی برادر جانی

که مبادا بدش ز دور فلک ...

واعظ قزوینی
 
۱۳۰۲

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹

 

... نگوید کسی با پدر خواب یوسف

که سودای رشک برادر ندارد

اسیر از دلم خون روان شد ندیدم ...

اسیر شهرستانی
 
۱۳۰۳

سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

... اعتمادی نیست بر اخوان دوران سیدا

ماه کنعان در چه از دست برادر می رود

سیدای نسفی
 
۱۳۰۴

سیدای نسفی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۱

 

سبب نظم رباعی اینست عبدالرحمن بکاول برادر جاوم بی اتالیق محرمی داشته که او را خواجه بامیر می گفته اند ملا این رباعی را به او گفته اند

در کوی تو خویش را عدم فرض کنم ...

سیدای نسفی
 
۱۳۰۵

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۱۲ - در منقبت حضرت امیرالمؤمنین اسد الله الغالب علی ابن ابی طالب

 

... جنابت چون رواساز مراد نامردان شد

تو می دانی که از جان دوست تر دارم برادر را

بود چندی که جسم نازکش محتاج درمان شد ...

جویای تبریزی
 
۱۳۰۶

جویای تبریزی » دیوان اشعار » مناقب » شمارهٔ ۴۵ - تجدید مطلع

 

... درد را چون گرد از پیراهن آسان ریختی

از تو خواهم صحت جسم برادر یا امام

عالمی را چون به جام درد درمان ریختی

جویای تبریزی
 
۱۳۰۷

جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

... اهل تغییر از هر آن چیزی که می بینی به خواب

می نخواهند ای برادر غیر عکس مدعا

پس چو مکروهی ببینی در جهان اصلا مرنج ...

جویای تبریزی
 
۱۳۰۸

جویای تبریزی » دیوان اشعار » ترجیعات » در منقبت امام علی (ع)‏

 

... گلشن برای دشمن او محبس خمول

نبود سزا به جز تو برادر رسول را

بانوی خانه تو نزیبد به جز بتول ...

جویای تبریزی
 
۱۳۰۹

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - هو القصیده در مدح علی بن ابی طالب علیه السلام

 

... یعنی علی عالی اعلی که از ازل

خواندش نبی برادر و پروردگار دست

ای زیردست دست نوالت هزار دست ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۰

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان ایران کریم خان زند و ذم حاکم اصفهان

 

... وی موی تو زاغی که زمن برده جگربند

ای دل ز تو دربند چو یوسف ز برادر

وی جان بتو خرسند چو یعقوب بفرزند ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۱

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

شد از مرگ برادر دل خراب و سینه ریش از من

ندیده هیچ کس محزون تری در هیچ کیش از من ...

... ندیده ست این مصیبت هیچ محنت دیده بیش از من

به مرگ آن برادر چون نگریم خون که در مرگش

تسلی می دهندم خلق و می گریند بیش از من ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۲

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳ - فی المقطعات

 

... نموده است آن زهره آنجا خنوس

هم او را پدر هم برادر بود

شهنشاه بغداد و سلطان طوس ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۳

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - تاریخ ده خوایق که محمد حسین خان تعمیر کرد.

 

... چون طبع من هوایش با هر کسی موافق

ای مهربان برادر بپذیر عذر آذر

کاین وصف تست در خور این مدح تست لایق ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۴

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مرثیهٔ برادر خود میگوید

 

... کز بیکسی ببال و پرم غبار

وان عندلیب رفته گرامی برادرم

کز دوریش بخاک ره او برابرم ...

... در خلدش این پیام که ای نازنین جوان

من تاب دوری تو برادر نداشتم

این آن حکایتی است که باور نداشتم ...

... از حال دوستان دم فرقت نیافتی

انگار سیر سینه ی تنگ برادران

کردی وغیر داغ مصیبت نیافتی ...

... رفتی و دوستان تو را دل فگار ماند

چشم برادران ز غمت اشکبار ماند

ای بیتو صبح همنفسان تیره تر ز شام ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۵

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶ - در کیفیت معراج رفتن آن جناب افضل التحیه و الثنا

 

... همان باب سبطین و زوج بتول

که خواندش چو هارون برادر رسول

برازنده ی افسر هل اتی ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۶

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱

 

... دشمن جان هم شوند از رشک

دو برادر بهم برند حسد

تا به بیگانه زان میان چه رسد ...

... هم زنی سر ز خانه بیرون کرد

کای برادر بگوی کارت چیست

بر در خانه انتظارت چیست ...

... پاسخش داد زن که شوهر من

رفته از خانه ای برادر من

لیک بنشین که میرسد از راه ...

... پدر و مادرش شوند آگاه

خواهران و برادرانش نیز

کرده چنگال تیز و دندان تیز ...

... نکند از پدر ز مادر یاد

نه بکار برادرانش کار

نه دل از هجر خواهرانش زار ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۷

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲

 

... هم گوهر و هم طویله ی من

ای دوسترین برادر من

نی جان با جان برابر من ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۸

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - تاریخ وفات رشید بک و جهانگیر خان افشار

 

... که بریدند بتیغ از بره گرگ

دو برادر چو دو شهباز سفید

خان و خان زاده جهانگیر و رشید ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۱۹

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۱۲

 

... یکی سوخت بر خاک مادر چراغ

ز خاک برادر یکی در سراغ

ولی ز آن زبان بستگان خموش ...

آذر بیگدلی
 
۱۳۲۰

نورعلیشاه » جامع الاسرار » بخش ۹ - حکایت در فوائد سخن

 

... طوق میان مرد را پای زن بیحیا

گفتم ای صوفی ناصاف وای کافر بی انصاف مگر از خدا بیخبری و اندیشه روز حسابت نیست این زوجه برادر تست با او هوس بازی تو از چیست گفت خاموش که مقام وحدتیست و هنگام فرصت درمیان من و برادر جدایی نیست دو تن که لحمک لحمی شدند یکیست گفتم اکنون برخیز و در پناه تو به گریز که فضله شیطان خوردی و عرض موحدان بردی ختم رسل محمد مصطفیص با علی مرتضی علیه التحیه والثنا که لحمک لحمی بودند و در توحید مسلم چرا هرگز از ایشان چنین فعلی بظهور نرسید و از اینگونه سخنان از لب مبارکشان گوش کس نشنید همانا که دزدی و لباس پاکان رااز ناپاکی دربر کرده تا راه مسلمانان بزنی بهتر آنستکه خرقه درویشان را که جامه تسلیم و رضاست از برکنده من بعد دام تزویر نیفکنی

ای ببر کرده خرقه تلبیس ...

... دراعه شهوت را زین بیش منه بر دوش

سخن درویشان چون درونشان آیینه مصفاست صورت افعال هرکس درآن پیدا گاه پرده دار است و گاه پرده بردار مراد از عراق تن بود و قریه دل نفس لوامه بود درویش ناقابل و برادرش نفس اماره و زن دنیا و نفس ملهمه بود توبه فرما و نفس مطمینه قبول کننده توبه و عفو نماینده حوبه

سخن صوفیان صاحبدل ...

نورعلیشاه
 
 
۱
۶۴
۶۵
۶۶
۶۷
۶۸
۹۵