ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۳ - جنگ رام با راون و بیهوش شدن راون به زخم تیر رام و گریزاندن بهلبان رت راون در قلعۀ لنکا
برادر را به میدان چون زبون دید
چو آتش کسوت آهن بپوشید ...
... اجل میخوار و ساقی خنجر تیز
برادر را به میدان یافت خسته
چو عهد ماهرویان دل شکسته ...
... شود آب حیاتم وصل سیتا
نخواهم زبست هرگز بی برادر
که بود او مر مرا با جان برابر ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۴ - آمدن هنونت به کوه شمالی و جنگ کردن او با دیوان و کشته شدن سیصد هزار دیوان از دست هنونت
... گیا داد و به لچمن هم شفا داد
برادر را به صحبت دید چون رام
به شکر حق زبان جنباند در کام ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۵ - بیدار کردن کنب کرن برادر خود را از خواب برای جنگ رام و بیدار شدن کنب کرن
... به راون کنب کرن آ تشین تاب
برادر بود همچون مرگ با خواب
به خفتن داشت عشق آن مرگ پیکر
برادر را بود مهر برادر
چو بخت بد همیشه بود در خواب ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۶ - پند دادن کنب کرن راون را و اعراض شدن راون از او
... دلش غیرت گرفت از طعن ده سر
جوابش داد آشفته برادر
که گفتم حرف صلح از بهر تدبیر ...
... غبارم بر دهان روز مصاف است
اجازت خواست آنگاه از برادر
ز بیشه سوی میدان شد غضنفر
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۱ - پادشاهی دادن رام ببیکن را و رفتن در شهر لنکا
... به تخت زر به سر بنهاد افسر
برادر شست بر جای برادر
زمشرق تا به مغرب نره دیوان ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۴ - نشستن رام بر تخت پرّان و رخصت شدن از دریا و رفتن در شهر اَود
... که اندر مذهب همت وبال است
برادر را به آخر داد فرمان
که نیمی از میانش ساخت ویران ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۵ - آمدن رام در شهر و دیدن برادران و شادی کردن رام و جلوس او بر تخت پدر خود
... که مادر بر ندارد ناز فرزند
سپاهی را برادر خوانده می خواند
فزون از بهر هر کس لطف می راند
چنان خوش داشت جان هر برادر
که صد بار از پدر شد مهربان تر ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۸ - در وصف شب تیره و جاسوسی گرفتن رام از افواه مردم شهر در باب پاکی سیتا
... چو در گرداب غیرت غرق در ماند
برادر را به خلو ت پیش خود خواند
که رشکم سوخت از پا ت ا به ناخن ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۳ - پیدایش کش از کاه پشته به دعای عابد
... که بردی از دل شان رنج و کلفت
پدر خواندندی ش هر دو برادر
چو طفلان دایه را دانند مادر ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۶ - بنیاد کردن جگ و رها کردن رام اسب جگ اسمید را به اطراف عالم
... به آتشخانه رفته تیز چوب آب
به لچمن رفت فرمان کای برادر
شود حاضر به جراران لشکر ...
... به قانون جگ اسمید سرداد
روان خود در پی لشکر برادر
علم زن آتش از دنبال صرصر ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۷ - جنگ لچمن با لو و کش و خسته شدن لچمن به دست ایشان
... شگفتی ماند زان رام دلاور
که چون شد خسته از طفلان برادر
تو گویی ربع مسکون درنوردید ...
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۱۸ - جنگ رام با لو و کش و خسته شدن رام از دست ایشان
... پسر کشته پدر را بر نمی داشت
برادر را برادر خسته بگذاشت
سراسیمه ازو لشکر جدا شد ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۷
... راحت طلبان مردم آزار
زین قوم حذر کن ای برادر
از صحبتشان هزار زنهار ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲
... عشوه دنیی غدار غلط بود غلط
ای برادر ز من راست شنو حرف درست
هرچه جز یار و غم یار غلط بود غلط ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۷
... آنکه از حال دلم پرسید گوید کو جواب
ای برادر رحم کن بر فیض بیدل کو دماغ
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در منقبت امیرمومنان علی(ع)
... مشکل که به کف جلوه کند جرم سپر بر
داماد و پسر عم و برادر بجز او کیست
سالار رسل را به کمالات و هنر بر ...
... لایق نبود مسند خور جز به قمر بر
ذاتی که پسر عم نبی بود و برادر
نه ملک به نفسیت وی بسته کمر بر ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیببند در رثای حضرت سیدالشهدا (ع)
... آن نور دیدة دل زهرا و مرتضی
یعنی برادر حسن مجتبی حسین
افتاده در میانة بیگانگان دین ...
... آنجا برای من کف خاکی به سر کنید
وآنگه روید بر سر خاک برادرم
آن سرمه را به نیت من در بصر کنید ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - عشق روحانی
ای برادر با تو گویم شرح عشق و عاشقی
تا نپنداری که این کار مزیح است و فسوس ...
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » مثنویات » معراجیه
... پدر و مادرم اباعن جد
عم و خال و برادران بی حد
همه ممتاز در میان عرب ...
... مذهب بوحنیفه را تابع
بود ما را برادری زین پیش
در جوانی ز هر چه گویی بیش ...
... گشت لبریز بیخودی جامم
گفتم این نازنین برادر من
که چو جان بود در برابر من ...
... شد سفید این شب سیه رنگم
چون نظر بر برادر افکندم
خبر از خود نماند یک چندم ...
... یأس مادر چو حلقه بر در زد
قرعة بانگ بر برادر زد
از برادر چو نیز امید برید
بر زبان نام عم و خال دوید ...
... در کف مهر من کلید بهشت
بی شناساییم برادر تو
شد چنین خوار در برابر تو ...
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۷
... خرد نشماری حق هم کاسگی را ای بزرگ
شیر یک پستان دو کودک را برادر می کند
دیده وقت پیریت بی جا نمی آرد غبار ...