زمین بوسید و گقت ای شاه دیوان
دل من مانده است امروز حیران
که از خوابم چرا بیدارکردی
خلاف عادتم آزار کردی
مگر کاری درافتاده به دشمن
که شوراندی چنان خوش خواب بر من
بگفتا؛ رام لنکا را قتل کرد
سراسر شهر دیوان را خلل کرد
ز دیوان جز دو کس پیدا اثر نیست
ترا ای بی خبر اصلاً خبر نیست
ز ضرب تیغ آن گُ رد بلاجو
نمانده زنده فردی جز من و تو
بگفتا؛ رام را با تو چه کین است ؟
بگفتا عشق سیتا در کمین است
بگفتا بهر یک زن گرچه حور است
خرابیِ جهان دیدن ، قصور است
به طفلان پند باید دادن از جان
به تو حیفست پند، ای پیر نادان!
زیاده گشته ای بدمست و بد رأی
بکن ترک می ای خود بین خود رأی !
مگر عقلت به جا آید دگر بار
به توبه برگرایی زین چنین کار
مخور بسیار می این نکته کن یاد
که گل هر چند بشگفت از دم باد
چو باد ان در گلستان گشت گستاخ
بریزد گل ، ز گلبن بشکند شاخ
چراغ ار چه ز روغن هست پر نور
چو شد لبریز، ماند از روشنی دور
به دانش رهزنی چون می نباشد
خرد را دشمنی چو ن وی نباشد
کسی را کز می ، آشوب مزاج است
گر آید صد فلاطون ، لاعلاج است
دلت شد غرق عشقِ باده چندان
که در عقلت پدید آورد نقصان
خرابیها به ملکت راه ازآن یافت
که دانش از دل تو روی برتافت
ز نخوت سر فرو یکدم نیاری
چو شیطان سجدهٔ آدم نیاری
به تو حرفی که باید گفت گفتم
در دانش چو شاید سفت سفتم
که سیتا را به نزد رام بفرست
به عذر جرم خود پیغام بفرست
گر از پندی که دادم رو بتابی
نخواهی دید هرگز جز خرابی
جوابش داد راون کای تُنُگ ظرف
ز تو بوی هراس آمد ازین حرف
برو خواب گران کن ای جوانمرگ
که بهر نام می خواهم به جان مرگ
فدای عشق سازم ده سر خویش
سپارم کی به دشمن دلبر خویش
دلش غیرت گرفت از طعن ده سر
جوابش داد آشفته برادر
که گفتم حرف صلح از بهر تدبیر
وگرنه شیر نهراسد ز نخ جیر
مرا گفتی که می ترسی ز دشمن
نباید بیم راه اندر دل من
چو خواهم امتحان تیغ و خنجر
شکافم شانه وش سد سکندر
کنم صد سر فدای پای سیتا
چه یکتا سر چه ده سر جای سیتا
به جنگ خاکیان خود در نما نم
دو رخ طرح است بر هفت آسمانم
توان نوع بشر را داد بر باد
که معلوم است زور آدمی زاد
ز میمونان شماری بر نگیرم
بجز خوردن حساب از سر نگیرم
نیارم نیز خرسان را ته چشم
شمارم جنس ایشان را کم از پشم
فرشته ترسد از من ، آدمی کیست ؟
که مور اندر دهان اژدها چیست ؟
نشد هم پنجۀ شیران غزاله
به دندان چند بستیزد نواله ؟
نه مقصود من از فخریه لاف است
غبارم بر دهان روز مصاف است
اجازت خواست آنگاه از برادر
ز بیشه سوی میدان شد غضنفر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، گوینده به شاه دیوان میگوید که از خواب بیدار شده و در حیرت است که چرا آزارش کردهاند. او میفهمد که رام، دشمنشان، لنکا را کشته و حالا تنها دو نفر از دیوان زنده ماندهاند. به گوینده میگوید که عشق سیتا در میان است و به او هشدار میدهد که نباید به خاطر یک زن، عالم را خراب کند. همچنین، او به گوینده نصیحت میکند که از می پرهیزد و عقل خود را حفظ کند. در پایان، گوینده به برادرش میگوید که باید برای سیتا بجنگند و از هیچ چیز نمیترسد، چون برای او آماده است تا جانش را فدای عشق کند.
هوش مصنوعی: زمین را بوسید و گفت: ای شاه، دل دیوانهام امروز در حیرت مانده است.
هوش مصنوعی: چرا خواب مرا که به عادت من است، برهم زدی و اذیت کردی؟
هوش مصنوعی: آیا کاری پیش آمده که تو دشمن را به شورش واداشتی و من را از خواب راحت بیدار کردی؟
هوش مصنوعی: گفت: او شهر لنکا را آرام کرد و با کشتن دیوان، تمام شهر را دچار آشفتگی و بینظمی ساخت.
هوش مصنوعی: در میان همه دیوانهها فقط دو نفر ردپایشان مشهود است و تو که بیخبر هستی، اصلاً از این موضوع اطلاعاتی نداری.
هوش مصنوعی: از ضربت تیغ، هیچ فردی جز من و تو زنده نمانده است.
هوش مصنوعی: او گفت: چرا بین تو و رام کینهای وجود دارد؟ و پاسخ داد: عشق به سیتا در دل من پنهان است.
هوش مصنوعی: زن هرچند زیبا و کامل باشد، اما دیدن آسیبها و ناهنجاریهای دنیا به خاطر او نادرست و ناپسند است.
هوش مصنوعی: باید به کودکان نصیحت کرد، اما حیف است که این نصیحت را از تو که فرد نادانی هستی، بپذیرند!
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به زشتی و ناپسند بودن حالاتی اشاره دارد که انسان در اثر نوشیدن مشروبات الکلی به آن دچار میشود. فرد به اشتباه خود را در موقعیتهای نادرست و ناپسند مییابد و از نظر عقلانی و منطقی دچار مشکل میشود. در واقع، این جمله به کنایه از ضررهایی است که به خاطر خود خواهی و ناپختگی به فرد میرسد و میگوید که بهتر است از این وضعیت خارج شود و به خود و رفتارهایش بیشتر توجه کند.
هوش مصنوعی: اگر دوباره به خود بیایی و از این رفتار نادرستت پشیمان شوی، شاید بتوانی به عقل و تعهد واقعیات بازگردی.
هوش مصنوعی: زیادهروی در نوشیدن مِی را فراموش کن، زیرا گل هرچقدر هم که در اثر وزش باد زیبا و خوشبو شود، باز هم در پی آن پژمرده خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که باد در گلستان پیدا میشود و بیپروا به حرکت درمیآید، گلها میریزند و شاخهها از درختان گلبن شکسته میشوند.
هوش مصنوعی: چراغ هرچند که از روغن پرنور و روشن است، اما وقتی که پر شود و لبریز شود، از نورش دیگر چیزی نمیماند.
هوش مصنوعی: اگر دانشی مانند شراب باشد، انسان بیخرد را دشمنی نیست؛ زیرا بیخردی مانند نواختن نی است که هیچ صدای خوبی از آن نمیآید.
هوش مصنوعی: اگر کسی به می و نوشیدنی مبتلا شده و حالش آشفته است، حتی اگر صد فیلسوف بزرگ هم بیایند و درمانش کنند، فایدهای نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که دل تو آنقدر در عشق نوشیدنی غرق شود که باعث شود عقل تو دچار ضعف و نقصان گردد.
هوش مصنوعی: خرابیها و مشکلات در سرزمین شما به وجود آمدهاند از آنجا که دانش و آگاهی از دل شما دور شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر در کبر و خودپسندی لحظهای تواضع نکنی، مانند شیطان هستی که به آدم سجده نکرد.
هوش مصنوعی: من آنچه لازم بود به تو گفتم و در علم و دانش، اگر ممکن باشد، به نکات دقیق و مهم پرداختم.
هوش مصنوعی: به سیتا بگو که برای رام بیاید و این پیغام را به خاطر گناه خود بفرستد.
هوش مصنوعی: اگر از نصیحتی که به تو کردم روگردانی، هرگز جز ویرانی چیزی نخواهی دید.
هوش مصنوعی: شخصی از طرف خودش پاسخی به کسی میدهد که به او میگوید: صدای تو به قدری قوی و بیپرواست که بوی ترس از صحبتهای تو به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: به خواب عمیق و سنگین برو، ای کسی که زندگیات به پایان رسیده است، زیرا من به خاطر شهرت و نام، حاضرم جانم را به خطر بیندازم.
هوش مصنوعی: برای عشق تو آمادهام که حتی جانم را به دست بگیرم و تمام تأکیدم را بر وفاداری به محبوبم بگذارم، هرگز به دشمنی که به دلبرم آسیب میزند، اجازه نخواهم داد.
هوش مصنوعی: دلش از اینکه به او بیاحترامی شده، ناراحت شد و با احساسات آشفتهاش پاسخ برادرش را داد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که من درباره صحبتهای صلح تنها به خاطر تدبیر و چارهاندیشی صحبت میکنم، زیرا در واقع شیر (نماد قدرت و شجاعت) هرگز از یک نخ جیر نمیترسد. به عبارت دیگر، قدرت واقعی نیازی به ملاحظههای کوچک و بیاهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: تو به من گفتی که نباید از دشمن بترسی، پس نترس و در دل من تردید نکن.
هوش مصنوعی: هرگاه بخواهم توانمندی شمشیر و خنجر را آزمایش کنم، شانه و موهای سکندر را میشکافم.
هوش مصنوعی: من برای پای سیتا حتی صد سر هم فدای او میکنم، چه ارزشی دارد یک سر یا ده سر در مقابل او؟
هوش مصنوعی: به میدان نبرد با انسانها میروم، زیرا که چهرهای دوگانه دارم و بر آسمانهای هفتگانه به تصویر کشیده شدهام.
هوش مصنوعی: قدرت و تواناییهای انسان به راحتی میتواند در معرض خطر قرار گیرد، چرا که مشخص است که قدرت انسان محدود است و نمیتواند همیشه بر شرایط غالب شود.
هوش مصنوعی: به جز خوردن حسابی از میمونها در نظر نمیگیرم و نمیخواهم از آنها الگو بگیرم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم خرسها را در نظر بگیرم و آنها را در مقام چشم خود قرار دهم، زیرا اینها در مقایسه با من، چیزی بیشتر از پشم نیستند.
هوش مصنوعی: فرشته از من می ترسد، پس انسان چه ارزشی دارد؟ مثل اینکه یک موریانه در دهان اژدها چه اهمیتی دارد؟
هوش مصنوعی: غزاله هرگز نمیتواند به شیران که نیرومند و شکارچیان را قوی است، چنگ بزند و نباید به مبارزه با آنها برود؛ زیرا او ضعیفتر از آن است که در برابر قدرت شیران از خود مقاومت نشان دهد.
هوش مصنوعی: من به دنبال فخر و bragging نیستم؛ بلکه هدف من این است که به یادآورم در روز نبرد، نام و یاد من همچون غباری بر لبان روزگار باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: غضنفر از برادرش اجازه گرفت و سپس به سمت میدان جنگ رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.