گنجور

 
۱۰۱

عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و یکم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل

 

... مرد را افکند آن آهن در آب

وان دگر یک راه ساحل برگرفت

خوش خوشش پرحواصل برگرفت ...

... کی رسد کشتی ایمان با کران

گر ز دریا راه ساحل بایدت

بار چون پر حواصل بایدت ...

عطار
 
۱۰۲

عطار » مصیبت نامه » بخش چهلم » بخش ۱ - المقالة الاربعون

 

... هرکجا کانجا نظر زایل بود

قطره را آنجایگه ساحل بود

چون ندارد هیچ این دریا کنار ...

عطار
 
۱۰۳

عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر عتبة بن الغلام رحمة الله علیه

 

آن سوخته جمال آن گم شده وصال آن بحر وفا آن کان صفا آن خواجه ایام آن عتبة الغلام رحمة الله علیه مقبول اهل دل بود و روشی عجیب داشت ستوده به همه زبانها و شاگرد حسن بصری بود وقتی به کنار دریا می گذشت عتبه بر سر آب روان شد حسن بر ساحل عجب بماند به تعجب گفت آیا این درجه به چه یافتی

عتبه آواز داد تو سی سال است تا آن می کنی که او می فرماید و ما سی سال است تا آن می کنیم که او می خواهد ...

عطار
 
۱۰۴

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۳

 

... کف کریم تو بحریست در افاضت جود

که جز به ساحل تسنیم نیست پایانش

همیشه تا گل انجم چنان بود که صبا ...

ظهیر فاریابی
 
۱۰۵

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۱

 

... در اوفتاده ز اندیشه ها به در یایی

چو روزگار نه غورش پدید و نه ساحل

چو دید واقعه کز دست خویشتن شده ام ...

ظهیر فاریابی
 
۱۰۶

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۳۰

 

... کسی که وجه سباحت تمام نشناسد

به گرد ساحل بحر محیط چون گردد

ظهیر فاریابی
 
۱۰۷

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۶۷

 

... نهد ز رحمت تو مرهمی برین دل ریش

در تو ساحل دریا و من چنین تشنه

کف تو معدن روزی و من چنین درویش ...

ظهیر فاریابی
 
۱۰۸

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۱۴ - داستان گازر با خر و پسر و گرداب

 

... مثل الغریق یتعلق بکل شی

تا خود را از غرقاب گرداب به ساحل سلامت و نجات افکند پدر را در گرداب کشید گازر هر چند حیلت کرد تا نفس خود را از چنگال او خلاص دهد ممکن نگشت و آخرالامر پدر و پسر جان شیرن چون شکر در آب به باد دادند و عمر عزیز و نفس نفیس را وداع کردند

و من یک جار صل افعوان ...

ظهیری سمرقندی
 
۱۰۹

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۴۴ - داستان کدخدای با مهمان و کنیزک

 

... مده العمر و من وقت الاجل

و چون مدد عمر و مدت حیات منقضی نشده بود و زمانه به آخر نیامده اسبابی ظاهر شد که دافع ابطال تن و موجب ابقای حیات شد تا از گرداب خطر بر ساحل ظفر افتادم و از مهلک اخطار به نجح اوطار رسیدم و آن از جمله شمول خرد و کیاست و وفور دانش و فراغت پادشاه و رزانت رای صایب و فطنت و تدبیر ثاقب وزرای دولت بود

صرایم کلما امضی صوارمها ...

ظهیری سمرقندی
 
۱۱۰

ظهیری سمرقندی » سندبادنامه » بخش ۵۰ - داستان روباه و کفشگر و اهل شارستان

 

... عادت چو قدیم شد طبیعت گردد

چون کار کفشگر به نهایت رسید شبی بیامد و نزد رخنه شارستان که روباه درآمدی مترصد بنشست چون روباه از رخنه درآمد رخنه محکم کرد و به خانه آمد روباه را در خانه دید بر عادت گذشته گرد چرم ها بر می آمد کفشگر چوبی برگرفت و قصد روباه کرد روباه چون صولت کفشگر و حدت غضب او مشاهده کرد با خود گفت راست گفته اند که اذا جاء اجل البعیر یحوم حول البیر هر که خیانت و دزدی پیشه سازد او را از چوب جلاد و محنت زندان چاره نبود و حرص و شره مرا درین گرداب خطر و مهلکه افکند و دانا را چون خطری روی نماید و بلا استیلا آرد خود را به نوعی که ممکن گردد و از غرقاب خطر بر ساحل ظفر افکند و اکنون وقت هزیمت و فرار است و بزرگان گفته اند هزیمت به هنگام غنیمت است تمام و به تک از خانه برون جست و روی سوی رخنه نهاد چون به رخنه رسید راه رخنه استوار دید با خود گفت بلا آمد و قضا رسید

به هر حال هر بنده را شکر به ...

ظهیری سمرقندی
 
۱۱۱

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - مدح یکی از صدور- در بحر خفیف

 

... زود گردد قراب سینه خراب

صدر تو قلزمی است بی ساحل

تو در او آب و آن گروه گلاب ...

اثیر اخسیکتی
 
۱۱۲

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۰ - مدح خواجه امام شیخ الاسلام ظهیرالدین بلخی

 

... شهاب آسمان پر کرده در چرخ کمان زیبد

ز بیم موج خیز شام غم بر ساحل مشرق

برای زورق خورشید رایش بادبان زیبد ...

اثیر اخسیکتی
 
۱۱۳

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۴ - مدح اتابک علاءالدین محمد خداوند مراغه

 

... چون به تیغ او رسد بکر ظفر بلقیس وار

کشف ساق از ساحل صرح ممرد می کند

بر در او روح رستم می پزد سودا از آن ...

اثیر اخسیکتی
 
۱۱۴

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۷ - مدح سلطان الب ارسلان بن طغرل

 

... از موج خون گشته راند اجل بگشتی

تا جان ز دست خنجر بیرون برد به ساحل

پیکی پرنده آید منشور مرگ بر کف ...

اثیر اخسیکتی
 
۱۱۵

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۴ - مدح سید عمادالدین مردانشاه بن عربشاه

 

... اختران از دریچه های ظلام

زورق زر ز ساحل مغرب

ماند در موج بحر جان انجام ...

اثیر اخسیکتی
 
۱۱۶

کمال‌الدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - وقال ایضا یمدح السلطان جلال الدنیاوالدین منکرنی بن محمدبن خوارزمشاه

 

... خدایگانا عالم غریق وجود تواند

مرا به تنها بر ساحل نیاز ممان

بخاص و عام جهان می رسد عوارف شاه ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۱۱۷

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳ - وله ایضا

 

... بضاعت فرستادمش بهر سود

خود از موج خیزش به ساحل نشد

زباد مخالف مگر غرقه گشت ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۱۱۸

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۴۹ - ایضا له

 

عصای کلیمست این شعر من

که دریا بخشکی چو ساحل کند

یقین بد مرا کآن هنر نیستش ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۱۱۹

کمال‌الدین اسماعیل » ملحقات » شمارهٔ ۳۰ - وله ایضا

 

... نگر نگر که ز یک دانه ها هزاران شاخ

ز سوی ساحل بحرین کاروان انگور

بدر لؤلوی خوشاب پیش تخت عریش ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۱۲۰

نجم‌الدین رازی » مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد » باب اول » فصل دوم

 

... هر چند تفحص کرد از ارباب نظر و اصحاب تجارت که بر احوال بلاد و اقالیم جهان وقوف داشتند باتفاق گفتند دیاری بدین صفات و بلادی بدین خاصیات درین وقت بلاد روم است که هم مذهب اهل سنت و جماعت آراسته است و هم بعدل وانصاف و امن و رخص پیراسته

و بحمدالله پادشاهی در آن دیار از بقیت آل سلجوق و یادگار آن خاندان مبارک است که هر آسایش و راحت و امن و فراغت که اهل اسلام یافتند از سایه چتر همایون اهل آن خاندان یافتند و آن خیرات و مبرات که در عهد میمون آن پادشاهان دیندار دین پرور انارالله براهینهم بوده است از غزوات و فتوحات دیار کفر و اخذ قلاع و حصون از ملاحده وبنای مدارس و خانقاهات و مساجد و منابر و جوامع و پلها و رباطها و بیمارستانها و دیگر مواضع خیر و توفیر و تربیت علما و تبرک و اعزاز زهاد و عباد و شفقت و رحمت بر رعایا و انواع تقربات به حضرت عزت در هیچ عهد نبوده است و این معنی از آن معروف تر و مشهورتر است که به اطناب حاجت افتد چه در جملگی دیار عرب و عجم از ترکستان و فرغانه و ماوراءالنهر و خوارزم و خراسان و غور و غرجستان و غزنی و هندوستان و کابل و زابل و سیستان وکرمان و پارس و خوزستان و عراقین و دیار بکر وارمن و شام و ساحل و مصر و روم و غیران مآثر خوب ایشان و بندگان ایشان ظاهرست و زبانهای اهل اسلام بر ادعیه صالحه و اثنیه فاتحه آن خاندان مبارک ماهر پادشاه تعالی عاطفت و مرحمت و شفقت و رأفت ایشان را وسیلت درجات و موجب قربات گرداناد و برکات عدل گستری و دین پروری ایشان را تا منقرض عالم درین خاندان مبارک ایشان باقی داراد بمنه وجوده

چون این ضعیف را این معنی محقق گشت دانست که اسباب جمعیت و فراغت و دل پروری و نشر علم و دعوت بندگان بحق و رعایت حقوق اصحاب خلوت جز درآن دیار مهیا و مهنا نگردد خصوصا در پناه دولت این خاندان مبارک که دعاگویی این خاندان این ضعیف را از آبا و اجداد میراث رسیده است و حقوق نعم ایشان بر ذمت این ضعیف و جمله اهل اسلام متوجه واجب شناخت بی توقف روی بدین خطه مبارک نهادن و در حریم این ممالک که هر روز بر افزون باد و از شر و کید کفار محفوظ ومصون مقام ساختن و به دعای دولت قاهره ثبتها الله مشغول بودن چون سعادت مساعدت نمود و توفیق رفیق گشت افتان و خیزان ...

نجم‌الدین رازی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۶۰