به امعانی تبریزی یکی گفت

چو از شوق برادر شب نمی خفت

که چون در گل بماندی زاشتیاقش ...

... نیست ما را در میان مال پدر

با منت جان برادر چیست جنگ

سلسبیل ما و حور اینک بنقد ...

... هرکه بنهاد ز مال دگران گنج و خزینه

ای برادر تو ندیدی که برش هیچ نخوردند

گنج قارون اگرت هست و اگر ملک سلیمان ...

برادر خواجه عادل طاب مثواه

پس از پنجاه و نه سال از حیاتش ...

... ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن

محتاج جنگ نیست برادر نمی کنم

این تقوی ام تمام که با شاهدان شهر ...

... بزم عشقست و عاشقان سرمست

به از این جنت ای برادر چیست

گر نگویی که مصطفی حقست ...

... سر حمل می دان و گردن نور باشد بی گمان

هر دو پایت ای برادر فی المثل جوزا بود

سینه ات سرطان و سر میدان اسد ای شیردل ...

... فنا ندیده چو منصورت از بقا چه خبر

تو را چو درد دلی نیست ای برادر من

ز دردمندی رنجور بی دوا چه خبر ...

... سر به سر تاجدار می بینم

تا چهل سال ای برادر من

دور آن شهریار می بینم ...

... در محیط عشق او مستغرقیم

بر کجایی ای برادر بر کجا

از وجود و از عدم آسوده ایم ...

گر بیازارد مرا موری نیازارم ورا

خود کجا آزار مردم ای برادر من کجا

نزد ما زاری به از آزار بی زاری مباش ...

... مجلس عشقست و ما مست و خراب

جای مخمور ای برادر هست نیست

بر سر دار فنا بنشسته ایم ...

... نور رویش به نور او بیند

رشته یکتو است ای برادر من

نعمت الله کجا دو تو بیند

... بی شک و یقین دردسری را به سر آرد

بیداد مکن جان برادر به حقیقت

بیداد پدر زحمت آن بر پسر آرد ...

... مباد آن دم که بی درمان بمانم

عزیز مصر عشقم ای برادر

چو یوسف چند در زندان بمانم ...

... غیر او نیست هر چه هست یکیست

ای برادر دگر چه می پرسی

خبر عاشقان ز عقل مپرس ...

... ذوق جاوید و عشق لم یزلی

ابدی باشد ای برادر من

هر عطایی که آن بود ازلی ...

... چون گدایان به هر دری چه روی

تخم نیکی بکار و بد برادر

نیک و بد هر چه کاری آن دروی ...

... مخلصی گرد عاشقان گردد

چشمه حکمت ای برادر من

از دلش بر زبان روان گردد

... یک نفس با غیر بنشینیم نی

علم ذوقست ای برادر گوش کن

جام می شادی رندان نوش کن