گنجور

 
۱۰۸۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - در مدح ابومنصور وهسودان

 

... فکار مهر و کین دل بدو بادام و دو سنبل

بهار رنج و بار جان بدو نسرین و دو مرجان

هر آنگاهی که روی او نبیند چشم بی خوابم ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۳ - در مدح ابونصر مملان بن وهسودان

 

... کجا بود شب بی ماه و روز بی خورشید

کجا بود گل بی آب و کشت بی باران

عتاب کوته کردیم و دست ناز دراز ...

... بعقل پیر و لیکن بروزگار جوان

بیک عطا بعطارد برد ترا صد بار

بیک حدیث بخرد تراز صد حدثان ...

... مگر کسی که بود آن بدیده دیده عیان

بیامدند دگر باره لشگر جنگی

بحد ریک بیابان و قطره باران

سوارشان همه هر یک چو سام بن گرشاسف ...

... بدان زمین ندهد هیچ کس ز فتنه نشان

امیر گفت بباید باردبیل دژی

بنا کنند که جاوید ماند آن بنیان ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۶ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر

 

... همچو بر چهرش ز خوبی کاروان بر کاروان

لاله و گلنار دارد بار سیمین نارون

لؤلؤ شهوار دارد زیر رنگین ارغوان ...

... تازه گردد جان ز مهر آن نگار دلستان

کاخ از آن خندان چو از گلنار کفته جویبار

بزم از این تازه چو از ماه دو هفته آسمان ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۷ - در مدح شرف الدین و شمس الدین

 

... چو گلستان نگری هست پر طرایف چین

شد از شکوفه همه شاخ میوه لؤلؤ بار

شد از بنفشه همه جویبار مشگ آگین

بدشت گور ز سنبل همی کند بستر ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸۵

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۴ - فی المدیحه

 

... ای میر سلیمان وش از خصم بیک روز

ملکی ستدن صد بار از ملک سبابه

مهتر به بلندی و حصینی ز که قاف ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸۶

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷ - فی المدیحه

 

... جز تخم مهی نکاشتی هرگز

جز بار بهی و نیکویی مدرو

کاری که کنی بفال نیکو کن ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸۷

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۸ - فی المدیحه

 

... که چون او خویشتن را ساخت نیکو

نبینی باد کرده بار عنبر

نبینی ابر کرده بار لؤلؤ

یکی زیلو صبا بر دشت گسترد ...

... نپاید پیش مژگانش مرا دل

نه زوبین کیا را پیش بارو

ستون ملک ابوالفارس کجا هست ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸۸

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - در مدح ابونصر مملان

 

ای ترا کرده خدا بر ملکان بار خدای

شکر بادا که ترا داد بما باز خدای ...

... بنده بی فر خداوند کجا دارد پای

بی خداوند دل بنده بیک بار بسوخت

شاید ار زنده شودزین خبر ای بار خدای

هرکه را مار همه عمر بیک بار گزید

دایم او را رسن و پیسه بود مار نمای ...

قطران تبریزی
 
۱۰۸۹

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۷ - فی المدیحه

 

بار خدایا بسی عذاب کشیدی

انده و تیمار گونه گون بچشیدی ...

... کامدن شه شنیدی و نکفیدی

گر نکفیدی رواست باری از غم

همچو در آتش فکنده مار طپیدی ...

... سود نکردی اگر چه دیر دویدی

بار خدا خدایگانا شاها

با تو بدی کرد مردمی که بدیدی ...

... یوسف رویی و همچو یوسف چاهی

چاه کشیدی ببارگاه رسیدی

جان و تن دوستان بناز سپردی ...

... قفل غمان را بروی خوب کلیدی

مردم چون خوید تشنه اند و تو باران

تازه تو چون بر گل سعادت خویدی ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۸ - در مدح ابونصر مملان

 

... اگر هرکسی طاقت هجر دارد

مرا طاقت هجر او نیست باری

نه چون بار هجران بود هیچ باری

نه چون نار فرقت بود هیچ ناری ...

... ز تیمار بوس و کنار تو هر شب

فرو بارم از دیده لؤلؤ گناری

نه لؤلؤ بود چون تو در هیچ دریا ...

... اگر تف تیغش بجیحون در افتد

ز جیحون بگردون درافتد غباری

اگر سنگ خارا بیابد نسیمش

ز خارا بر آید بخوری بخاری

همه خسروان بار دهرند لیکن

نیاورد از آن نیکتر هیچ باری

نگارین ازان شد بساطش که دارد ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۱

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۹ - در مدح ابوالخلیل جعفر

 

... کردار او ستوده و گفتار او صواب

پیمان او مبارک و فرمان او جری

چون راستی همیشه شیمهای او سره ...

... گر صد خطا کنم بیکی نشمری ولیک

ناکرده خدمتی را صد بار بشمری

خورشید سیرتی و عطارد فراستی ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۲

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح ابونصر مملان

 

... تو نیکو نداری و نیکوم دانی

نخواهم شدن بر کسی بار گردن

توانی مگر بیش از این ناتوانی ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۳

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۶ - در مدح امیر ابوالفرج

 

... نه من با عنایی نه او با ملالی

بامید آن تا رسم بار دیگر

ببد خواه مالی و بد خواه مالی ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۴

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۷ - در مدح ابوالخلیل

 

... ز درد و ز تیمار من شاد گشتم

ز پیوند او شاد ناگشته باری

چه دمساز یاری چه پاکیزه جانی ...

... خداوندشان اوست هر گه شماری

همی تا ببار آورد بار گیتی

نیاورد ازو نیکتر هیچ باری

اگر گنج قارون بدست وی آید

کند باد رادیش همچون غباری

جهان گر فرامش کند نام رادی ...

... شهی را بتازی بهر کارزاری

خداوند شهر و سپاهش چو باران

همی خواست هر یک ز شه زینهاری ...

... چو تو کامگاری نیاورد گردون

ندیده است گیتی چو تو بردباری

ور از کینه دل را بجوش اندر آرد

کجا بردباری کند کامگاری

ز تو صد عطا و ز موالی سیوالی ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۵

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۲ - در مدح ابوالمظفر فضلون و شکایت از درد نقرس

 

... چون بود رنجی کان را نبود آسانی

چه کس کش بگزد مار بروزی صد بار

چه کسی کش رسد از نقرس یک رنجانی ...

... ز بی آنکه بروز و شب بیدار بود

عمرشان دیر بود گویند از بارانی

مرد زندانی از چاه و ز زندان بجهد ...

... آن کجا گوی ببرد از همه خوبان بهتر

پشت پیش تو گه بار کند چو کانی

هرگز از مهمان خالی نبود مجلس تو

بکند گنج تو از مال تهی مهمانی

تیرباران کنی از بازو بر خیل عدو

بر ولی زان کف و بازوی درم بارانی

راحت روح پدید آرد دیدار تو شاه ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۶

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۳ - در مدح شاه ابومنصور

 

... گر تو از قیصر رومی بستاندی بخراج

رز و بیارند و نیارستم بار گهری کذا

جز بگردون نفرستد بر تو زر ملکی ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۷

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - ترکیب بند

 

... سیمگون پیکان بود پیروزه گون پرتاب را

قطره باران نشسته در میان شنبلید

چون بزر اندر نشانی لؤلؤ خوشاب را ...

... کرد پرچین باد همچون موی زنگی آب را

نو بنفشه رسته هر سو بر کنار جویبار

خوار کرده رنگ و بویش رنگ مشگناب را ...

... رادی از گیتی بتو زیبد که راد پراسری

روز کوشیدن چو تیغت شیر جان او بار نیست

روز بخشیدن چو کفت ابر گوهر بار نیست

نابریده تیغ تو روز وغا پولاد نیست ...

... سر کشان ملک را باشد سر اندر دام تو

روز کوشیدن به پشت باره بر ننشست کس

چون تو از هنگام آدم باز تا هنگام تو ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۸

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح ابوالحسن علی لشگری

 

... هرکه بیند بوستان را چرخ پندارد همی

باد بر گل بار مشک تبتی آرد همی

کوه و صحرا را گوزن و رنگ بسپارد همی ...

... گوهر از دریا همه بر میوه داران آمده است

ابر بر صحرا و بستان ژاله باران آمده است

باد هر سویی روان چون بی قراران آمده است

تا بنفشه زلف و لاله رخ نگاران آمده است

تا نهفته لاله گرد جویباران آمده است

گویی از یاقوت گرد جوی باران آمده است

عاشقی کردن کنون و باده خوردن خوش بود ...

... لاله و گل باز برنا گشت و سبزه پیر گشت

سبزه را باران چنان چون کودکان را شیر گشت

شاخ و برگ بید چون پیروزه گون زنجیر گشت ...

قطران تبریزی
 
۱۰۹۹

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر

 

یافت زی دریا دگر بار ابر گوهر بار بار

باغ و بستان یافت دیگر ز ابر گوهر بار بار

چونکه از باریدنش هر دم زمین خرم شود

بر زمین گوهر ز چشم خویش گوهر بار بار

هرکجا گلزار بود اندر جهان گلزار شد ...

... در ازل شد خنگسار از هول آن زلزال زال

بدسگال از بیم تو چون نال شد باریک و زرد

از غم تیمار سال و ماه نالان نال نال ...

... صلصل اندر راغ دارد گویی اندر چنگ چنگ

ابر نیسانی به باران در چمن پرورد ورد

گشت خیری با فراق نرگسش آزرد زرد ...

قطران تبریزی
 
۱۱۰۰

قطران تبریزی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - در مدح امیر ابراهیم بن حسن

 

... گرد سرای وصل نگشته است یک نفس

پیش در فراق بصد بار بار اوست

در نار هجر روی چو آبی شدم از آنک ...

... اشگم چو چشم چشمه آموی موی او

نالم ببارگاه شه مشرق از غمش

بر من زمانه تنگ تر از روی روی او ...

قطران تبریزی
 
 
۱
۵۳
۵۴
۵۵
۵۶
۵۷
۶۵۵