نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم
... چون شناسا شدم به دانایی
در بد و نیک در دریایی
لؤلؤ یی چندم اوفتاد به چنگ ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۲ - رفتن اسکندر از هندوستان به چین
... که یغما یی و چینی آرم به دست
مرا خود بسی در دریایی است
غلامان چینی و یغما یی است ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرفنامه » بخش ۴۳ - سگالش خاقان در پاسخ اسکندر
... همه آلت جنگ برداشته
چو دریایی از آهن انباشته
نشسته ملک بر یکی زنده پیل ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۸ - آغار داستان
... ز هر در بدانش دری درکشید
وز آن جمله دریایی آمد پدید
صدف چون ز هر گوهری گشت پر ...
نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان
... به من برچنان درگشاد این کلید
که دری ز دریایی آید پدید
که تا میل زد صبح بر تخت عاج ...
نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۳۸ - مقالت دهم در نمودار آخرالزمان
... دیده پر از گوهر و دل پر نهنگ
این نه صدف گوهر دریایی است
وین نه گهر معدن بینایی است ...
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در مدح سلطان بهرام شاه غزنوی گوید
... خهی رای تو خورشیدی که پنهان نیست تأثیرش
زهی طبع تو دریایی که پیدا نیست پایانش
ز جاه ار پایه ای باشد بود پای تو برفرقش ...
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - در مدح قوام الملک احمد عمر گفته به بدیهه
... از آن هر صوت را دارد چو آبی در صدا موزون
چو چرخی پر هلال است و چو دریایی پر از زورق
چو ابروی کمان رستم و نخلی پر از عرجون ...
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در مدح حسن احمد گوید
... زرچه بخشی اگر نه خورشیدی
در چه پاشی اگر نه دریایی
با بقای تو چرخ رهگذری ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳
فرو رفتم به دریایی که نه پای و نه سر دارد
ولی هر قطره ای از وی به صد دریا اثر دارد ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵
... من بی من و بی مایی افتاده بدم جایی
تا در بن دریایی بی نام و نشانم کرد
عطار دمی گر زد بس دست که بر سر زد ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰
... چو دنیا و آخرت یک ره گذر شد
چه دریایی است این کز هیبت آن
جهان هر ساعتی رنگ دگر شد ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۴
... قراری گیر و دم درکش زمین وار
اگر خواهی که دریایی شوی تو
چو کوهی خویش را برجای می دار ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰
... ور همی ترسی تو از جان الحذر
عشق دریایی است قعرش ناپدید
آب دریا آتش و موجش گهر ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۴
... همی پرسم ز کوی تو خبر باز
چه گر عشق تو دریایی است آتش
فکندم خویشتن را در خطر باز ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵
... وانچه برخوانی ز کاغذ والسلام
عشق دریایی است چون غرقت کند
آن زمان عشق از تو زیبد والسلام ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۱
... گر به قرب جانفزایی پی برم
عشق دریایی است من در قعر او
غرقه ام تا آشنایی پی برم ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰
به دریایی در افتادم که پایانش نمی بینم
به دردی مبتلا گشتم که درمانش نمی بینم ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶
... چو در دریای بی پایان فتادیم
همان بهتر که دریایی بباشیم
چو صحرا گشت بر ما آنچه بایست ...
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰
... گر ندیدی دل به زیر بار عشق
شبنمی در زیر دریایی ببین
گاه جان را در تک و پویی نگر ...