گنجور

 
۹۶۱

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۲ - مطلع سوم

 

... خورشید در دیدار او چون ذره دیدار آمده

از بوس لب های سران بر پای اسب اخستان

از نعل اسبش هر زمان یاقوت مسمار آمده

عدلش بدان سامان شده کاقلیم ها یکسان شده ...

خاقانی
 
۹۶۲

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۴ - مطلع چهارم

 

... آه ز دل کشان زحل گفت قطعت ابهری

شاه بر اسب پیل تن رخ فکند پلنگ را

شیر فلک چو سگ بود تاش پیاده نشمری ...

خاقانی
 
۹۶۳

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۵ - در مدح ابوالمظفر جلال الدین شروان‌شاه اخستان

 

... این خشن هزار میخ از سر چرخ چنبری

ساخت فرو کند ز اسب آینه بندد آسمان

صبح قبا زره زند ابر کند زره گری ...

خاقانی
 
۹۶۴

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۳ - در تهنیت عید و مدح خاقان کبیر ابوالمظفر اخستان بن منوچهر بن فریدون

 

... اینجا چه امیری کنی آنجا چه گدایی

چون اسب تو را سخره گرفتند یکی دان

خشک آخور و تز سبزه چه در بند چرایی ...

خاقانی
 
۹۶۵

خاقانی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱۱

 

چون مرغ دلت پرید ناگه تو که ای

چون اسب تو سم فکند در ره تو که ای

بر تو ز وجود عاریت نام کسی است ...

خاقانی
 
۹۶۶

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱ - در مدح جلال الدین اخستان شروان شاه

 

... راست چو صور دردمند از سر نای معرکه

اسب به چار صولجان گوی زمین کند هبا

طاق فلک به پا کند هم به هبای معرکه ...

خاقانی
 
۹۶۷

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح سلطان مظفر الدین قزل ارسلان

 

... بنیاد دی از جهان برافکند

نوروز دو اسبه یک سواری است

کسیب به مهرگان برافکند ...

... بر زرده کامران برافکند

سلطان یک اسبه سایه چتر

بر ماهی آسمان برافکند ...

... بی حکم تو آسمان نجنبد

بر اسب قضا عنان نجنبد

از گوشه چار بالش تو ...

... همچون هرمان حصار عمرت

محتاج به پاسبان مبینام

بر ملکت مصر و قاهره هم ...

... جز تیز تو در کمان مبینام

لطف ازلیت پاسبان باد

شمشیر تو پاسبان دولت

خاقانی
 
۹۶۸

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - در وعظ و حسن تخلص به نعت پیغمبر اکرم و تخلص به مدح ناصر الدین ابراهیم

 

... خیال او رسن در دست بر بالای چاه اینک

برون تاز اسب همت را کجا بیرون ازین گنبد

وگر چرب آخورش خواهی هم آب و هم گیاه اینک ...

خاقانی
 
۹۶۹

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در مدح خاقان کبیر جلال الدین والدنیا شروان شاه اخستان

 

... یاد بتان تا کی کنم فرش هوس را طی کنم

این اسب چوبین پی کنم چون مرد میدان نیستم

شیدای هر مهوش نیم جویای هر دلکش نیم ...

... مومی که گیرد خاتمش حرز سلیمان بینمش

اسبی کبود است آسمان هرای زرین اختران

باشد به نام اخستان داعی که بر ران بینمش ...

... ور در فلک بیند بکین هر چار طوفان بینمش

از بس که لب های سران بوسد سم اسبش عیان

چون جویم از نعلش نشان مسمار مرجان بینمش ...

خاقانی
 
۹۷۰

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح سلطان جلال الدین ابو المظفر شروان شاه اخستان

 

... چشمه در جویبار بندد صبح

از برای یک اسبه شاه فلک

بیرق شاهوار بندد صبح ...

... رطل پرتر بران که خواهد راند

روز یک اسبه در قفای صبوح

روز آن سوی کوه سرمست است ...

... جام به وام از چمانه بستانیم

ساقیا اسب چار گامه بران

تا رکاب سه گانه بستانیم

اسب درتاز تا جهان طرب

به سر تازیانه بستانیم ...

خاقانی
 
۹۷۱

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۶ - در مرثیهٔ خاقان اعظم منوچهر پسر فریدون شروان شاه

 

... وز حمله کرسی سر کیوان شکستنش

چون خور بر اسب قله سنجان برآمدن

از نعل قله قلة ثهلان شکستنش ...

خاقانی
 
۹۷۲

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - در مدح

 

... حصار شهر به دست مخالفان بینی

چو تو رقاده نهی چشم پاسبانش را

اگرچه اسب سخن زیر ران خاقانی است

هنوز داغ به نام تو است رانش را ...

خاقانی
 
۹۷۳

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - در مدح جلال الدین الخزاری

 

گفتم ای دل بهر دربان جلال

نعل اسب از تاج دانایی فرست

دل جوابم داد کز نعل پی اش ...

خاقانی
 
۹۷۴

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۲ - در بارهٔ فوت دختر خود

 

... بودم از عجز چون خر اندر گل

بر جهان اسب تاختم چو برفت

ماتم عمر داشتم چو رسید ...

خاقانی
 
۹۷۵

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹۸

 

هر که خر در خلاب شهوت راند

در سر افتادش اسب سرکش عمر

آب شهوت مران که مردم را ...

خاقانی
 
۹۷۶

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵۱

 

... غم تن و اندوه زمانه خورم

اسب نالد که در بلای لگام

غم مهماز و تازیانه خورم ...

خاقانی
 
۹۷۷

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۹

 

... روز افکند کلاه و زند شب قبا زره

بر ره چو اسب سایه کند گویدم غلام

کاین سایه فرش توست فرود آی و سربنه ...

خاقانی
 
۹۷۸

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۵ - خاقانی برای دوستی اسب و این شعر را فرستاد

 

... که رگ بیست وچار است بر چنگ بسته

فرستادمت اسب و دستار و جبه

ز مه طوق بر اسب شب رنگ بسته

سپید است دستار لیکن مذهب ...

خاقانی
 
۹۷۹

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۵

 

... بیدق رموز تازی و معنی پهلوی

چون اسب و فیل نیست دلم خون همی شود

از بهر اسب و فیل دلا خون همی شوی

کانعام شه که باج ستاند ز ترک و هند

بخشد هم اسب ترکی و هم فیل هندوی

شاها تو را چه فخر به بخشیدن اسب و فیل

خود هند و چین دهی به سالی که بشنوی ...

خاقانی
 
۹۸۰

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین

 

... هوا از مشک پر خالی ز آهو

سرانجام اسب را پرواز دادند

عنان خود به مرکب باز دادند ...

... برون افتاد از آن هم تک سواران

گمان بردند که اسبش سر کشیده ست

ندانستند که او سر در کشیده ست ...

... که گر بانو بفرماید به شب گیر

پی شیرین برانیم اسب چون تیر

مهین بانو به رفتن میل ننمود ...

نظامی
 
 
۱
۴۷
۴۸
۴۹
۵۰
۵۱
۱۱۷