گنجور

 
۹۶۰۱

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰

 

... سرتا بپای من همه هست از برای دوست

تن از برای آنکه کشم بار او بجان

جان از برای آنکه فشانم بپای دوست ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۲

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵

 

... دیده جانرا جلا ده در دلت گلزار هست

بار تن بر جان منه گر بار خواهی بر درش

کافرم من گر گران جانرا بر او بار هست

بر دل و جان کن گوارا هر چه آید از حبیب ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۳

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷

 

... عقل را در عشق ویران کن که در درگاه دوست

عاشقانرا بار هست و عاقلانرا بار نیست

عشقت اندر دوزخ اندازد که لذت میبری ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۴

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷

 

بمرد رستم زال و زتن غبار گذاشت

ببرد حسرت و عبرت بیادگار گذاشت ...

... فلک نگردد الا بمدعای کسی

که کار خویش بخلاق کار و بار گذاشت

چو اختیار ندادند بنده را در کار ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۵

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱

 

... دست در کاری نزد دل تا که کار از دست رفت

جان نشد در کار جانان بار تن جان برنداشت

دل پی هر آرزو شد کار و بار از دست رفت

عمر در بیهوده شد صرف و نشد کاری تمام ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۶

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵

 

شدیم بار کش ره زن هوا بعبث

وفا بعهد نکردیم با خدا بعبث ...

... زبهر دنیی کانرا اساس پر نقشی است

بسی بدوش کشیدیم بارها به عبث

گذاشتیم زکف زاد آخرت را خام ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۷

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۸

 

... اشگ خونین بنگاهی بخریدند از ما

کوشش چشم گهر بار عبث بود عبث

هر چه بردیم زکردار هبا بود هبا ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۸

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۹

 

... چو کردهای تنت مردهای جان دارد

مدزد ایجان تن زاز کار و بار عبث

غنیمتی شمر این یکدو دم که ماند ای فیض ...

فیض کاشانی
 
۹۶۰۹

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱

 

... که خلق جمله مریضند و عاشق است صحیح

زبان گشاد دگر بار بر سر منبر

که اهل عشق جوادند و اهل زهد شحیح ...

فیض کاشانی
 
۹۶۱۰

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳

 

... نوعی نشکسته است که پیوند توان کرد

از شهد سخن های شکر بار تو ای فیض

عالم همه پرشکر و پرقند توان کرد

فیض کاشانی
 
۹۶۱۱

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹

 

... نظر پیوسته با اغیار دارد

کسی کو بار هستی بسته بر دوش

کجا در بزم رندان بار دارد

ترا زاهد گل بیخار جنت ...

... شب آبستن شد از املاح امروز

چه غم تا فیض را دربار دارد

فیض کاشانی
 
۹۶۱۲

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۱

 

... سر من ندارد این سر غم من ندارد این دل

که باین سرو باین دل غم کار و بار دارد

ببر از سرم نصیحت ببر از برم گرانی ...

... بر زاهدان نخوانی غزل و قصیده ای فیض

که تراست شعر و زاهد همه خشک بار دارد

فیض کاشانی
 
۹۶۱۳

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲

 

... روی تو بهر لحظه نوعی بنظر آید

هر بار که می بینم سیمای دگر دارد

بلبل نگران گل پروانه اسیر شمع ...

فیض کاشانی
 
۹۶۱۴

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵

 

... جز با دل سر گشته ما کار ندارد

بر دوش من افکند فلک بار امانت

زان چرخ زنان است که این بار ندارد

بیمارم و بیماریم از دست طبیب است ...

فیض کاشانی
 
۹۶۱۵

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷

 

... کو آنکه حرف خاص تواند بعام گفت

جز بار خاص بنده عامی که می خرد

جز یار سرو قد که دلم شد اسیر او ...

... آن کیست کو بدوست رساند سلام من

باری از و مرا بسلامی که میخرد

آن را که نامه بمن آرد زیار من ...

فیض کاشانی
 
۹۶۱۶

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹

 

... شاید این پیرانه سرچندی بکارم بگذرد

کار دیگر بار دیگر ژیش می باید گرفت

تا بکی در رسم و عادت کار و بارم بگذرد

بعد ازین دست من و زلف نگار سیمنن ...

... تا بکام زندگی لیل و نهارم بگذرد

دلبری گیرم که جان بخشد مرا بار دیگر

گر شوم خاک رهش چون برغبارم بگذرد

مرقدم گردد بهشتی بعد مردن سالها ...

فیض کاشانی
 
۹۶۱۷

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴

 

روی در روی یار باید کرد

پشت بر کار و بار باید کرد

خوندل را زدیده باید ریخت ...

... از جهنم اگر نداری باک

طلب اعتبار باید کرد

حق تجلی نمود از همه سو ...

فیض کاشانی
 
۹۶۱۸

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱

 

... عشق اگر در زاهدان یابد رهی از داغها

در دل چون سنگشان گلزارها بار آورد

عشق باید تا درین افسردگان آتش زند ...

... در زمین دل نهال غم نشانیدم دگر

بو که بعد از روزگاری خرمی بار آورد

هر کرا خواهد چشاند از غم خود جرعه ...

فیض کاشانی
 
۹۶۱۹

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷

 

... چوب چو در شکر رسد شاخ نبات می رسد

بار صلوه را بکش تلخی صوم را بچش

بهر صلات و صوم از او صد صلوات می رسد ...

فیض کاشانی
 
۹۶۲۰

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

... بغیر عشق دل چیزی نخواهد

که غیر عشق بر دل بار باشد

خلایق جمله در خوابند الا ...

فیض کاشانی
 
 
۱
۴۷۹
۴۸۰
۴۸۱
۴۸۲
۴۸۳
۶۵۵