کسی کو چشم دل بیدار دارد
زهر مو دیده دیدار دارد
وصالش هر کرا گردد میسر
سرمست و دل هشیار دارد
کجا بیند رخش آنگوز پستی
نظر پیوسته با اغیار دارد
کسی کو بار هستی بسته بر دوش
کجا در بزم رندان بار دارد
ترا زاهد گل بیخار جنت
که گلهای محبت خار دارد
تنی خواهد سراپا چشم باشد
که در سردیدن دلدار دارد
روان من سوی جانان روانست
گهی شبگیر و گه انوار دارد
گهی فکر و گهی ذکر و گهی سوز
گهی جان سیر در اسرار دارد
نباشد لذتی از عشق خوشتر
اگر چه محنت بسیار دارد
شب آبستن شد از املاح امروز
چه غم تا فیض را دربار دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر آن کاو مردمان را خوار دارد
بدان کاو دشمن بسیار دارد
دلم با عشق آن بت کار دارد
که او با عاشقان پیکار دارد
به دست عشقبازی در فتادم
که او عاشق چو من بسیار دارد
دل من عاشق عشقست و شاید
[...]
متاع خویشتن دربار دارد
کنیزی چند را بر کار دارد
چنین رویی که این دلدار دارد
بسی دختر درین غم یار دارد
دلم امروز خوی یار دارد
هوای روی چون گلنار دارد
که طاووس آن طرف پر میفشاند
که بلبل آن طرف تکرار دارد
صدای نای آن جا نکته گوید
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.