گنجور

 
۹۵۶۱

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۴ - در بیان احوال سیتا

 

... چو عکس خویش بیند غرق در آب

تو در دل من به خون صد بار غلطم

گل اندر بستر و بر خار غلطم ...

... به دندان خود زبان ببریده مردی

چو من جان برلب خونابه باری

به عشق از هستی خود شرمساری ...

ملا مسیح
 
۹۵۶۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۶ - آمدن رام در کوه رک مونک

 

... ز نام غم هوایش بود بیزار

که نگشاید ارم بر کافران بار

سوادش باغ رضوان را نمونه ...

ملا مسیح
 
۹۵۶۳

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۷ - آمدن فصل بهار

 

... درختان مست گشتند از می ناز

ز مستیها چو می بار آورد باز

صبا می دید چون مستوفی گل ...

... فلک مست و زمین مست و زمان مست

صبا مستانه می رقصد که این بار

چمن را حسن و عشق آمد گل و بار

بهاران عرض جیش جیش بین شد ...

... نوای بلبلان بر گل شکر ریز

چو ساز باربد در بزم پرویز

اگر چه نغمۀ بلبل اثر داشت ...

... نه خود مست است کو هشیارمست است

اگر می نیست آب جویبارش

چرا بی تشنه شد رنج خمارش ...

... به گل گفتی منم بی دوست غمناک

تو باری چون گریبان کرده ای چاک

گهش گفتی که خارت بی تمیز است ...

ملا مسیح
 
۹۵۶۴

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۹ - گفتن سگریو حقیقت منازعت بال را با رام

 

... از آنجا شد به جنگ کوه گستاخ

سبک برکند بار قله ازشاخ

برآمد از ص دای کوه فریاد ...

ملا مسیح
 
۹۵۶۵

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۰ - بیان کردن سگریو زور بال را

 

... به غار بال سگریو آمده باز

به دشمن بار دیگر داد آواز

به جنگش خواست بال آید دگر بار

نشد راضی زنش تارا به پیکار ...

ملا مسیح
 
۹۵۶۶

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۲ - در صفت فصل بهار برسات و فراق رام

 

... مقلد پیشه گشته ابر آذار

کند تقلید دشت شاه دز بار

به روی آسمان ابر غریوان ...

... نه دیو است او که نازل شد فرشته

به رحمت باری از رحمت سرشته

به سقایی چه شخص بی بدیل است ...

... رحم تازه بدو آبستنی خاک

ز شاخ خشک بار آرد گل تر

هم از موز و صدف کافور و گوهر ...

... زمین زنگ دل خود داده بیرون

ز سبزه خاک را میناست دربار

گرفته آسمان زو وام زنگار ...

... ز ابر در فشان آسمان وش

به هرکس آب باران بردی آتش

بگو سرو از چه گردد آتش من ...

... مگر نامت از ان شد ابر آذار

که بر عاشق نباری غیر آزار

دلش غیرت نما سنگ و سبو را ...

ملا مسیح
 
۹۵۶۷

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۳ - در صفت ماهتابی

 

... نه ماه از جبه افشاند آن همه نور

ز نور آسمان بارید کافور

ز مهتابی چو خوبان از گل جای ...

... مگر مه توبه بود و شب گنه کار

که شد رویش سفید از وی دگر بار

به قدر مه نبود آن روشنایی ...

... بر امید وفای عهد میمون

شد ابتر کار و بارم تا به اکنون

کنون خود کرده باید چاره خویش ...

ملا مسیح
 
۹۵۶۸

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۶ - روان شدن هنونت با جمع میمونان و رفتن در غار و یافتن سوم برتهارا

 

... به صد سختی ز دشت محنت آن روز

برون بردند جان در سه شباروز

همی جستند کوه و دشت و صحرا ...

... چو چشم حاسد و دلهای مدخل

درو راهی چو رمز عشق باریک

چو گور ظالمان پر تنگ و تاریک ...

... کسی آگاه نی کین جا چه جایست

صبا را نیز بار آ مدن نیست

وگر آید ره بیرون شدن نیست ...

ملا مسیح
 
۹۵۶۹

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۸ - جمع آمدن میمونان که از دریاچۀ طور بگذرند

 

... به برجستن نشاید گشت مغرور

که از ورزش فزاید کار و بارش

چو ورزش رفت نبود اعتبارش

جوابش داد جامون چون تو شاهی ...

... در آن فرصت که باون ساخت آن کار

بگشتم گرد عالم بست و یک بار

ز جا جستم چ و شیری کینه توزی ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۰

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۶۹ - در صفت پیدایش هنونت

 

... گر آلایش به جانم حق نهادی

به جیب مریمم کی بار دادی

چه غم برداشتم گر دامنت را ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۱

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۳ - دادن هنونت انگشتری رام را به سیتا و فرستادن سیتا لعل خود برای تسلّی خاطر رام

 

... خلاصت می کنند امروز فردا

چو اخبار تو ای ماه اندرین بوم

نبوده تاکنون بر رام معلوم ...

... صنم سیتا چو نام رام بشنفت

گل پژمرده دیگر بار بشگفت

فسرده چون چراغ ن یم روشن ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۷ - فرستادن راون، اندرجت پسر بزرگ خود را به جنگ هنونت

 

... شود میزان بازویم چو طیار

به خشخاشی نسنجد کوه را بار

پی آن آمدم اکنون پس از دیر ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۳

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۷۸ - انداختن اندرجت کمند را که برمها داده بود

 

... که آسان بود بندش برگشادن

چو اندرجت برو بار دگر تاخت

کمندی مار پیچان بازش انداخت ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۴

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۰ - نمودن راون طلسم رام را به سیتا جهت فریب دادن او و زاری کردن سیتا و دلاسا دادن ترجنا او را

 

... به نومیدی نماند اختیارش

ضرورت با من افتد کار و بارش

دوان آمد به سیتا خورد سوگند ...

... کمان و سر مه مشکین کمان دید

برو باران قوسی خون ببارید

به خون غلطید همچون مرغ بسمل ...

... خلاف عادت دهر جفا کیش

شد از قوس قزح بارندگی بیش

ز بیهوشی نماندش عقل بر جای ...

... شدت شاخ گوزن شیرکش نام

بر اعدا می نمودی تیر باران

کنون آماج کردی جان یاران ...

... ندانم چیست حال ابروانش

ترا زین بار غم چون نشکند پشت

که دردش عالمی را چون مرا کشت ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۵

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۱ - فرستادن راون سک و سارن دیوان را به جاسوسی لشکر رام و حقیقت شنیدن لشکر رام را از آن جاسوس و قلعه بندی کردن راون

 

... سپهدار انگد است آن نوجوان شیر

که در باری زند هفت آسمان زیر

ور از سگریو پرسی پادشاه است ...

... ز خصم بال خون خویش جویی

کشد بار زمین را کفچۀ مار

چنان ماری به دستش بود یک تار ...

... نهاده تاج بر فرق ببیکن

سران یکسر مبارکباد گفتند

گهرهای ثنای رام سفتند ...

... به تیر رعد و ابر تیره شد گرد

چو برق تیغ کین باران خون کرد

غریوان کوس دیوان تا به صد میل ...

... علم از پرچم گلگون مزین

شد آتشبار گل وادی ایمن

نیستان علم سر شعله بسته ...

... یلان آهن قبا چون آب در تیغ

مثال ابر آتشبار در میغ

به تن پوشیده آهن پیرهن وار ...

... سنان در سینه تخم مرگ کارید

چو ابر تیغ خون باران ببارید

غریق موج خون شد شاه خاور ...

... که تا امروز هم در تن نهان است

زبس باران تیر و برق خنجر

خزیده سر چو باخه ۳ زیر اسپر ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۶

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۴ - جنگ رام و لچمن با دیوان

 

... گهی پا کرده زانو را فراموش

چو سنجیدی به کین بار گران گرز

برآوردی به حمله مغز البرز ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۷

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۷ - تسلّی دادن ترجتا سیتا را

 

... بحمدالله کشد روز تو هم شب

چنین بهر نجات از غرق هر بار

زدی دست سبب در هر خس و خار ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۸

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۹ - هراسان نشدن ببیکن و رضای رخصت دادن سپاه را

 

... هلاک عادیان از صرصر او

به دیوان از غبار وحشت انگیخت

به فرق خاکساران خاک غم بیخت ...

... به دعوی باز اندرجت روان شد

که سازم کار این بار ار نه آن شد

به سوی معبد موعود بشتافت ...

... که دارد اندرجت عزم فسونگاه

به زودی فکر آن کن ورنه این بار

جهان بر هم زند زان جادوی مار ...

ملا مسیح
 
۹۵۷۹

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۰ - خبردادن هنونت رام که سیتا را اندرجیت کشت و بیتاب شدن رام و دلاسا دادن ببیکن

 

... همی بر آتش او روغن افشاند

ز غم یکبارگی بی دست و پا شد

تو گویی روحش از قالب جدا شد ...

... که شادی مرگ دشمن هم ازان بود

ز طاقت طاق شد صبرش به یکبار

شکاف دل چو چشمش گشت خونبار

به حسرت از جگر آهی برآورد ...

... که زهرم داده گویی انگبین است

اگر آتش بباری بر سرم بار

مده آب حیاتم بی لب یار ...

... که جانان می رود من زنده مانم

به آتش به که افتد کار و بارم

که تاب طعن پروانه ندارم ...

... سرابش گردد آب زندگان ی

ندانم چیست باری خاطر شاد

به بخت من کس از مادر نزایاد ...

... که چندین جور تنها از فلک نیست

ز من بگریز عشقا ورنه این بار

ترا هم می برم با خویش در نار ...

... که پنبه ز آتش سوزان ندید ه ست

ز بار غم که بر جان من افتاد

اگر گویم برآرد کوه فریاد ...

... که سوزد بر دل من سینۀ داغ

کباب تر بر آتش خون نبارد

که بر سوز دل من گریه آرد ...

ملا مسیح
 
۹۵۸۰

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۹۱ - جنگ شدن لچمن به اندرجیت و کشته شدن اندرجیت از دست لچمن

 

... به لچمن اندرجت زانسان سگالید

کزان گاو زمین از بار نالید

همی غرید چون ابر بهاران

بسان قطره می زد تیر باران

به کین باریدن آمد ابر بیداد

ازو هر قطره باران کوه پولاد

گهی از جا به ناخن کوه کندی ...

... بسی کوشید دیو سخت بازو

ولی شد بار سنگش در ترازو

بدینسان دست برد ه دیو پرفن ...

ملا مسیح
 
 
۱
۴۷۷
۴۷۸
۴۷۹
۴۸۰
۴۸۱
۶۵۵