که دیوی بود مایاوی ملنگی
به زور صد هزاران فیل جنگی
در آمد ناگهان از نره دیوان
به شکل گاو شد شیر غریوان
زمین را داشتی بر شاخ در وا
چو گردون آسمان را بردی از جا
به جنگ بحر عمان حمله آورد
برآورد از نهاد موج آن گرد
به زنهار آمد او را گفت دریا
که کوته ساز دست از مالش ما
حریف تست اکنون کوه کیلاس
که گشت از سخت رویی کان الماس
بدار از جیب من دست ستم باز
اگر مردی ز پا او را در انداز
از آنجا شد به جنگ کوه گستاخ
سبک برکند بار قله ازشاخ
برآمد از ص دای کوه فریاد
مده خاک مرا بی جرم بر باد
ترا باید به جنگ بال بشتافت
نشاید با من بی دست و پا کافت
به غار بال نعره زد به پیکار
برآمد بال بهر جنگش از غار
ز دلسوزی به همراه برادر
بسان سایه می رفتم برابر
گریزان گاو شیر اندر دمادم
به غارستان کوهی هر دو شد گم
چو کرد م بر در غارش نگاهی
سوی قعر زمین می رفت راهی
ز بهر انتظار خدمت بال
نشستم بر در آ ن غار یکسال
نیامد هیچ کس از غار بیرون
پس از سالی برآمد چشمۀ خون
چو دیدم خون، گَزیدم از غم انگشت
گمان بردم که دشمن با ل را کشت
نهادم بر در آن غار سنگی
به خانه باز گشتم بی درنگی
به ماتم چند گریان نشستم
به کار خویشتن حیران نشستم
وزیران و سران ملک یکسر
مرا داده نوید تخت و افسر
بسی گفتم مرا با من گذارید
ز کار سلطنت معذور دارید
ولی مردم مرا با من نماندند
به زورم بر سر مسند نشاندند
پس از چندی ازینسان ماجرایی
یکا یک بال پیدا شد ز جایی
به من گفتا که پیدا شد بهانت
هلاک مردن من بود جانت
بسا دشمن که زیر پا کند جای
چو خرس از بهر خون لیسد کف پای
نقاب لطف بندد بر رخ مهر
برون چون انگبین و اندرون زهر
نماند جز به تیغ و باده ناب
جهان آتش اندر قطره آب
نبودت گر به مرگ من سر و کار
چرا سنگ گران ماندی بر آن غار
مرا در زندگی آزرده کردی
به غارم دخمه همچون مرده کردی
به عذر استاده گفتم کای برادر
ترا سوگند حق شیر مادر
مشو آزرده بشنو عذر خواهم
خدا آگه که من خود بی گناهم
ز سالی بیش بردم انتظارت
برآمد چشمۀ خون چون ز غارت
یقینم شد که گشتی کشته در جنگ
بترسیدم ز کید دیو نیرنگ
ازان کردم در آن غار محکم
که خواهد کشت مایاوی مرا هم
ز من بشنید این حرف دلا ویز
به بدادی کشیده تیغ خونریز
سپاهی را که با من متفق بود
به تیغ جور قتل عام فرمود
به گنجم بر گشاده دست تاراج
ز ملک خویش مفلس کرد اخراج
زنی معشوقه ام بودست چون جان
کشید از من به زور، آن باز بستان
دریغ مال و ملک و لشکرم نیست
دریغ آن است کاکنون دلبرم نیست
دگر زین غیرتم گردد جگر ریش
که کرد آن زهره طلعت را زن خویش
سخن بشنید گفتا رام فی الحال
که دانستم یقین جرمست از بال
بیا تا خون او بر خاک ریزم
به کار دوست با دشمن ستیزم
و بال اختر بالست بالم
به قول خود به مرگ بال فالم
حیات بال باشد تا همان دم
که چشمم بر رخش ناید فراهم
از آن پس بال را جان داده ان گار
چو آن شعله که با سیلش بود کار
ز رام آن مژده چون سگریو بشنید
بدین یک حرف گفتن مصلحت دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از یک دیوی مایاوی ملنگ روایت میشود که با نیرویی فوقالعاده، به شکل گاو در میآید و میخواهد به جنگی عظیم برود. او در جنگ با دریا، به او هشدار داده میشود که از اموالش دست بردارد و با کوهی به نام کیلاس درگیر میشود. در این میان، دو برادر، یکی از آنها به نام "بال"، همدیگر را برای جنگ همراهی میکنند.
پس از مدتها انتظار، برادر به غاری میرود و ناپدید میشود. برادر دیگر برای او به شدت نگران شده و گمان میکند که دشمن او را کشته است. در پی این حادثه، او به تبعیض و جفا به خودش و دیگران میپردازد و غمگین و دلتنگ میشود.
بال در نهایت متوجه میشود که نقشهای از سوی دشمن وجود دارد و تنها راه نجات، جنگ با اوست. او به دنبال انتقام و بازگرداندن عزیزانش است و در این مسیر به باوری عمیق نسبت به برادرش میرسد. این داستان نمادهایی از وفاداری، جنگ، انتقام و احساسات عمیق انسانی را در بر دارد.
هوش مصنوعی: یک موجود شگفتانگیز و سحرآمیز وجود دارد که مانند یک دیو است و با قدرتی عظیم به اندازهی صد هزار فیل جنگی به میدان میآید.
هوش مصنوعی: ناگهان، از یک وحشی دیوانه، موجودی شکل گرفت که مانند گاو بود و دارای قدرت و شجاعت خاصی بود.
هوش مصنوعی: تو درختی را در دست داری که بر روی آن زمین را قرار دادهای، مانند اینکه آسمان را از جایش برداشتهای.
هوش مصنوعی: دریای عمان به شدت به طغیانی درآمد و امواجی بزرگ و خروشان را به وجود آورد.
هوش مصنوعی: به دریا هشدار داد و گفت که از مال و داراییاش دست بکشد و آن را کوتاه کند.
هوش مصنوعی: حریف تو اکنون کوه کیلاس است که به خاطر سختی و استحکام خود مانند الماس است.
هوش مصنوعی: اگر مردی هستی، دست ستم را از جیب من بیرون بکش و اگر توانایی داری او را به زمین بینداز.
هوش مصنوعی: او از آنجا حرکت کرد و به جنگ با کوه شتافت، و به راحتی بار سنگینی را که بر قلهی کوه بود، از شاخهاش برداشت.
هوش مصنوعی: از دل کوه صدایی برمیخیزد که به من میگوید، ای خاک، مرا بیگناه به باد ندهید.
هوش مصنوعی: تو باید به مخاطره و چالش بپردازی، نه اینکه با من که ناتوان هستم، بیهوده گفتوگو کنی.
هوش مصنوعی: از غار، صدای نعرهای به گوش میرسد که نشاندهنده ورود به میدان نبرد است. بالهایی برای جنگ آماده میشوند و از غار بیرون میآیند.
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و دلسوزی به برادرم، همچون سایه، همیشه در کنار او بودم و همراهش میرفتم.
هوش مصنوعی: گاو و شیری که به هم دیگر نزدیک شده بودند، در غاری عمیق در کوه گم شدند.
هوش مصنوعی: وقتی او به سمت غار تو نگاه کرد، انگار که به عمق زمین مینگریست و راهی را پیش میرفت.
هوش مصنوعی: به خاطر انتظار، یک سال است که بالهای خدمت را گشودهام و در کنار آن غار نشستهام.
هوش مصنوعی: هیچکس از غار بیرون نیامد، اما پس از مدتی چشمهای از خون جاری شد.
هوش مصنوعی: وقتی خون را دیدم، از شدت غم ناخودآگاه نیشی به خود زدم و فکر کردم که دشمن برادر را کشته است.
هوش مصنوعی: من به در ورودی آن غار سنگی رفتم و بیدرنگ به خانه بازگشتم.
هوش مصنوعی: در حال گریه و اندوه نشستهام و به کارهای خودم مشغولم، اما هنوز در حیرت و سردرگمی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: وزیران و سران کشور همگی به من وعده دادهاند که تاج و تخت و قدرت را به من خواهند بخشید.
هوش مصنوعی: من بارها درخواست کردم که در کارهای سلطنت مرا در کنار خود بگذارید و از مسئولیتهای آن معاف کنید.
هوش مصنوعی: مردم با من باقی نماندند و به زور مرا به مقام و جایگاهی رساندند.
هوش مصنوعی: مدتی بعد از این ماجرای عجیب، ناگهان موجودی بالدار از جایی پیدا شد.
هوش مصنوعی: به من گفت که پیدا شدی و این موضوع باعث نابودی من است. جانم در گرو عشق توست.
هوش مصنوعی: بسیاری از دشمنان هستند که با قدرت و بیرحمی، به ضرب و شتم و نابودی میپردازند، همانطور که خرس برای نوشیدن خون، به زیر پا میرود و از او استفاده میکند.
هوش مصنوعی: نقاب مهربانی بر چهرهی خورشید میزند، مانند عسل که ظاهری شیرین دارد اما در نهایت درونش زهر نهفته است.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که باقی مانده، شمشیر و نوشیدنی خالص است. دنیا مانند آتش است که در یک قطره آب وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر نبودن تو باعث مرگ من است، پس چرا سنگ سنگین بر روی آن غار باقی مانده است؟
هوش مصنوعی: در زندگی من را به شدت آزار دادی و حالا همانند یک مرده در گوشهای تنها و متروک رهایم کردی.
هوش مصنوعی: به خاطر عذری که داشتم به برادرم گفتم: به جدیت و به حرمت شیر مادر قسم میخورم.
هوش مصنوعی: ناراحت نشو، من از خدا پوزش میخواهم؛ او میداند که من خودم بیگناه هستم.
هوش مصنوعی: به مدت طولانی منتظر تو بودم و اکنون احساس میکنم که درد و رنج درونم مانند چشمهای پرخون به جوش آمده است.
هوش مصنوعی: من مطمئن شدم که تو در جنگ کشته شدهای، و از نیرنگهای شیطانی ترسیدم.
هوش مصنوعی: در آن مکان محکم، به خاطر مایاوی که میخواهد مرا بکشد، از آن چیزهایی که انجام دادم پشیمان شدم.
هوش مصنوعی: از من این سخن را بشنو، ای دل! که به خاطر این وضعیت سخت و خطرناک، شمشیر خونین در دست دارم.
هوش مصنوعی: فرماندهای که با من همراه بود، به دست ظلم و ستم کشته شد.
هوش مصنوعی: مردی که در تلاش است تا گنجینهای را به دست آورد، خود را از سرزمین و possessions خود بینصیب میکند و در نهایت بار فقری را به دوش میکشد.
هوش مصنوعی: معشوقهام مانند جانم بود، اما وقتی به زور از من جدا شد، آن را پس بگیر.
هوش مصنوعی: از دست دادن مال و املاک و لشکر برای من مشکل نیست، بلکه افسوس دریغ میخورم که اکنون محبوبم در کنارم نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر غیرتم، دلم میسوزد که چگونه آن چهره زیبا، همسر خود را ترک کرده است.
هوش مصنوعی: گفتگوی او را شنید و به آرامی پاسخ داد که حالا که به راستی فهمیدم، میدانم که گناهی از سمت او وجود دارد.
هوش مصنوعی: بیایید تا به خاطر او، خون خود را بر زمین بریزیم و در کار دوستی، با دشمنان مبارزه کنیم.
هوش مصنوعی: در اینجا به این معناست که سرنوشت حوادث و اتفاقات زندگی انسانها به نوعی به خودشان و انتخابهایشان بستگی دارد. همانطور که بال پرندهای در آسمان بر فراز موانع پرواز میکند، انسان نیز با تلاش و اراده میتواند بر مشکلات غلبه کند. اما اگر فردی تسلیم شود یا به خود اعتماد نداشته باشد، ممکن است به نتایج ناخوشایندی دچار شود. در نهایت، سرنوشت هر شخص با عملکردها و تصمیمات خودش رقم میخورد.
هوش مصنوعی: زندگی مانند بالی است که باید تا زمانی که چشمم به روی تو باز شود، آماده باشد.
هوش مصنوعی: بعد از آن، پرها جان گرفتهاند، مانند شعلهای که با جریان سیل کار میکند.
هوش مصنوعی: وقتی رام از سرنوشت خود خبردار شد، خواهش کرد که با یک کلام وضعیت را روشن کند، چرا که به نظرش گفتن حقیقت و روشن کردن مسئله در این شرایط بهترین کار بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.