سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷
... چنین صفت ها که بیان کردم ای فرزند در سفر موجب جمعیت خاطر است و داعیه طیب عیش و آن که از این جمله بی بهره است به خیال باطل در جهان برود و دیگر کسش نام و نشان نشنود
هر آن که گردش گیتی به کین او برخاست
به غیر مصلحتش رهبری کند ایام ...
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳
... ولی چنین که تویی در جهان کجا باشد
عجب آن که غراب از مجاورت طوطی هم به جان آمده بود و ملول شده لاحول کنان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابن بر یکدگر همی مالید که این چه بخت نگون است و طالع دون و ایام بوقلمون لایق قدر من آنستی که با زاغی به دیوار باغی بر خرامان همی رفتمی
پارسا را بس این قدر زندان ...
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸
... تا گل و نسرین نفشاندی نخست
گردش گیتی گل رویش بریخت
خاربنان بر سر خاکش برست ...
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۷
... نیفتاده بر دست دشمن اسیر
به گردش نباریده باران تیر
اتفاقا من و این جوان هر دو در پی هم دوان هر آن دیوار قدیمش که پیش آمدی به قوت بازو بیفکندی و هر درخت عظیم که دیدی به زور سرپنجه بر کندی و تفاخرکنان گفتی ...
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۴ - مجلس چهارم
بسم الله الرحمن الرحیم نام خداوندی ست که تا او نخواهد صبا پرده گل نشکفاند و باد گیسوی شمشاد نجنباند بی حکم او زمرد غنچه بیجاده نشود بی صنع او لاله پر ژاله نگردد نام ملکی ست که به دست عمله صبا قامت سرو پیراسته است و زیر سر زلف شاخ چهره گل آراسته است نام ذوالجلالی ست که طیران ملکی و دوران فلکی بی خواست او نیست جنبش ریشه و گردش پشه بی حکم او نیست هر دیده ای که نه در جمال آن نام نگرد بردوخته باد و هر دل که نه در محبت این نام قرار گیرد سوخته باد هر قدمی که نه در راه موافقت حق پوید به تیغ قطیعت پی کرده باد
یحیی بن معاذ رازی قدس الله روحه گفتی الهی جعلت الدنیا میدانا و جعلت قلبی فیها کرة فضربته بصولجان البلاء فلم یستقر الا مع اسمک و جعلت العقبی میدانا و جعلت قلبی فیها کرة فضربته بصولجان البلاء فلم یستقر الا بقربتک خداوندا همه دنیا را به کلیت میدانی ساختم و دل خود را در آن میدان گویی ساختم و آن گوی را هر جای انداختم با هیچ چیز قرار و آرام نگرفت الا به نام تو و همه عقبی را به تمامها میدانی کردم و دل خود را در آن میدان گوی نمودم و به هر طرف که زدم با هیچ چیز قرار و آرام نگرفت الا با دیدار تو پس گفت ملکا مرا از همه دنیا نام تو بس و از همه عقبی مرا جمال تو بس جان و جهان من از عالم نام به عالم پیغام آی اگر برگ آن داری که به تیغ جلال ما شهید شوی بگو الله و جان فدا کن تا سعید شوی و برخوان اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة ...
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی
... قاضی چو سخن بدین غایت رسانید وز حد قیاس ما اسب مبالغه درگذرانید به مقتضای حکم قضا رضا دادیم و از مامضی درگذشتیم و بعد از مجارا طریق مدارا گرفتیم و سر به تدارک بر قدم یکدگر نهادیم و بوسه بر سر و روی هم دادیم و ختم سخن بر این بود
مکن ز گردش گیتی شکایت ای درویش
که تیره بختی اگر هم بر این نسق مردی ...
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۱ - در بیان آنکه چنانکه موسی علیه السلام با قوت نبوت و عظمت رسالت جویای خضر علیه السلام گشته بود مولانا قدسنا الله بسره العزیز با وجود چندین فضایل و خصال و مقامات و کرامات و انوار و اسرار که در دور و طور خود بینظیر بود و مثل نداشت طالب شمسالدین تبریزی قدس اللّه سره العزیز گشته بود
... بسری شیوخ لایق بود
مفتیان گزیده شاگردش
همه صف ها زده ز جان گردش
اولیا هم که صاحب حالند ...
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۱ - در بیان آنکه هرچه از شیخ واصل آید آن را از خدایتعالی باید دیدن زیرا که شیخ پیش از مرگ مرده است و حق در او تصرف میکند و در دست قدرت حق همچون آلت مرده است چنانکه تیشه و ارّه به دست نجّار و کلک و قلم به دست نقاش. و در بیان آنکه چون ماجرا میان ولد و شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره دراز کشید ولد را معلوم شد که به فکر و معرفت آنچه خلاصهٔ کار است نخواهد روی نمودن از آن حالت بگذشت.
... گاه بی خود شود گهی گردد
گردش و بی خودی اش یک باشد
زانکه آن خمر هر سوش پاشد ...
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۲ - در بیان آنکه اولیا را سه حالت است. یکی آن است که حالت به دست او نیست گاه گاه به ناخواست او بر او فرود آید باز به ناخواست او برود این مقام ضعیف است. و یکی آن است که حالت به دست اوست هرگاه که خواهد چون بخواندش بیاید مثل بازی که مطیع بازدار باشد، این مقام میانه است و یکی دیگر آن است که شخص عین آن حالت شود، این مقام تمام است و چنین کس قطب باشد
... گر کنندش صلیب یا محراب
نشود رد ز گردش اسباب
هر دو را نرخشان بود یکسان ...
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۹۹ - در بیان مرید شدن جلال الحق والدین قدسنا اللّه بسره العزیز سید برهان الدین محقق رضی اللّه عنه را و مدت نه سال در صحبت او بودن و بعد از آن نقل کردن سید برهان الدین و مولانا جلال الدین بمجاهده و ریاضت مشغول شدن و بکمال شیخی رسیدن و عین او گشتن و قطب زمان خویش شدن چنانکه کاملان و واصلان و قطبان اولین و آخرین محتاج عنایت او بودند.
... نیست بنده هر آنکه دردش نیست
مشنو از کسی که گردش نیست
هر کرا درد بیش پیش بود ...
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴
ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را
وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را
می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بی خبر
چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
گر لایق است چشمة خورشید را فلک ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰
... دهانت چشمۀ خضرست از آن روی
که گردش سبزۀ خط بر دمیده ست
کنارم عاقبت پر شد ز یاقوت ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۷
... هنوز دیده به هم می نهم تعالی الله
ز هر چه بر سرم از گردش زمان بگذشت
چه حاصل از سفر بی مراد هیچ همین ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳
... ماهی که دهد پرتو رویش به فلک نور
در دایرۀ گردش آفاق که دارد
دیگر نکند سرزنشم زاهد اگر هیچ ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۷
... که یاد من به زبان نیز در نیفتادش
مرا ز خاک درش گردش فلک بربود
چو پشه یی که به عالم برون برد بادش ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۰
ای دل از گردش ایام مخالف مخروش
با قضایی که ز تدبیر برون است مکوش ...
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۵
به جفت چشم تو در جهان و ابرو طاق
که نیست مثل تو در گردش همه آفاق
نظر به روی تو کردن کراست طاقت آن ...