... وین نقد روان به جای کابین دهمش

گر چرخ به عقد من در آرد او را

از تاک هزار عقد پروین دهمش

ای مرا هم قبله هم مالک رقاب

ای به چرخ عقل و دانش آفتاب

ای که از دیوان منشی ازل ...

... ریخت اشک خون به دامان افق

کرد چرخ آماده بهر دخت شاه

از نسیج شام دیبای سیاه ...

... که ز مادر شیر زاید زاد شیر

از طراز چرخ بودی جوشنش

گر به خردی تن بر این دادی تنش ...

... کس نداده این چنین تیری نشان

تا کمان زه خورده چرخ پیر را

کس ندیده دو نشان یک تیر را ...

... که فرشته باد آمد با سپاه

گفت کای دارندۀ چرخ بلند

بر جفا صبر و تحمل تا به چند ...

ماند چون تنها به میدان شاه دین

غلغله افتاد بر چرخ برین

آمد از گردون فرود ارواح پاک ...

... خود همان جا طرح عاشورا فکند

چرخ در یثرب رها کرد از کمان

تیر کاندر نینوا شد بر نشان ...

... دامن گردون گرفت آن خون پاک

تا قیامت چرخ را دل خون از اوست

سرخی این طاق مینا گون از اوست

... رشته مریم تو را طوق لگام

پوشش تو اطلس چرخ برین

پرچمت از شهپر روح الامین ...

... وحشیان دست از چرا برداشتند

ناله بر چرخ کبود افراشتند

کرد نو باد سیه طوفان عاد ...

... کاین به بیداریست یارب یا به خواب

رستخیز است این که از چرخ برین

آمده روح الله اینک بر زمین ...

... نالۀ مستورگان مستمند

شد روان از خیمه بر چرخ بلند

خصم در غوغا و شه رفته ز هوش ...

... در فغان با بانوان دمساز گشت

آنچه دور چرخ کژرو خواست شد

شاه دین را سر به نیزه راست شد ...

... ماتمی از نو بر این غم داشتند

ناله بر چرخ اثیر افراشتند

پس برآمد نزد دخت فاطمه ...

... بار خواری آرد این ناخوش درخت

گر شگفت آمد که چرخ نیلگون

چون نبارد بر زمین از دیده خون ...

... شه ستاده بندگانش بر سریر

سرنگون بادت سریر ای چرخ پیر

پیش تخت زر سر شاه جلیل ...

شامگه که عیسی چرخ کبود

کرد بر سر طیلسان مشک سود

داد چرخ توسن معکوس سیر

جای خاصان حرم در پای دیر ...

... رخت شادی چون نزد در نیل غم

کوکب ناهیدت ای چرخ دژم

چون نیفکندی در این غم تاج زر ...

... چون شد ای ترک فلک شمشیر تو

ای خطیب چرخ چون شد کشته شاه

چون نشد گیتی ز نفرینت تباه ...

... ای پیر عشق نیک بدار احترام ما

پر شد ز خیل ناله و آهم فضای چرخ

نیر کشید سر به فلک احتشام ما

... دامن خیمه بچینید که از وجد سماع

آسمان چرخ زند بلکه ز رفتار افتد

بس کن ایغمزۀ مستانه ز صید دل خلق ...

... شب چنان می رود و روز چنین می گذرد

مه که بر چرخ برین می گذرد عادت اوست

عجب آن است که این مه به زمین می گذرد ...

... نیرا باش که تا خیمه زنم بر در شاه

چرخ اگر تیر جفا پاک بپرداخت ز کیش

شه اورنگ ولایت که در اقلیم وجود ...

... جهان مصر بلاخیز و خرد یعقوب نالانش

عروس چرخ مینایی بصد کید زلیخایی

کشد هر دم ز رعنایی بسویی طرف دامانش ...