گنجور

 
۸۶۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۰

 

... خیال بادشکل آبگونم

چه جای باد و آب است ای برادر

که همچون عقل کلی ذوفنونم ...

مولانا
 
۸۶۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۹۰

 

... من ز افسونی چو ماری سر نهادم بر خطش

تا چه افتد ای برادر از خط او بر سرم

من ز صورت سیر گشتم آمدم سوی صفات ...

مولانا
 
۸۶۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲۳

 

... پس کار خویشتن رو که نه شیخ و نه مریدم

به سوی تو ای برادر نه مسم نه زر سرخم

ز در خودم برون ران که نه قفل و نه کلیدم ...

مولانا
 
۸۶۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۲

 

... ور نه در مرج بقا صاحب جوع بقریم

نزد یزدان نه صباح است برادر نه مسا

چیز دیگر بود و ما تبع آن دگریم ...

مولانا
 
۸۶۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶۹

 

... نیک و بد اندر جهان هستی است

ما نه نیکیم ای برادر نی بدیم

هر چه چرخ دزد از ما برده بود ...

مولانا
 
۸۶۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸۷

 

... گوید که نیست جوهر وز منش نیست باور

زان نیست ای برادر هستم چنانک هستم

دوش از رخ نگاری دل مست گشت باری ...

مولانا
 
۸۶۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۰

 

... اصل همه طلب تو در تو طلب ندیدم

خامش کن ای برادر فضل و ادب رها کن

تا تو ادب بخواندی در تو ادب ندیدم ...

مولانا
 
۸۶۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۰۶

 

... ز بامش تو بران وز در برون کن

مگس ها را ز غیرت ای برادر

از این بزم پر از شکر برون کن ...

مولانا
 
۸۶۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۷

 

... تو را زلفی است به از مشک و عنبر

تو ده کل را کلاهی ای برادر

کله کم جو چو داری جعد فاخر ...

مولانا
 
۸۷۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۱

 

ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین

گر تو دست آموز شاهی خویشتن را باز بین ...

مولانا
 
۸۷۱

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶۲

 

یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من

بر کنار چشمه خفته در میان نسترن ...

مولانا
 
۸۷۲

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴۳

 

... طاحون ز آب گردد نه از لکلک مقنن

زان لکلک ای برادر گندم ز دلو بجهد

در آسیا درافتد گردد خوش و مطحن ...

مولانا
 
۸۷۳

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰۶

 

ای برادر عاشقی را درد باید درد کو

صابری و صادقی را مرد باید مرد کو ...

مولانا
 
۸۷۴

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۴

 

... به پیری عمر نو بنگر چه شیرین است بی خویشی

چه هشیاری برادر هی ببین دریای پر از می

مسلمان شو تو ای کافر چه شیرین است بی خویشی ...

مولانا
 
۸۷۵

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۲

 

... که تا پهلو زنی با پهلوانی

عجب ننگت نمی آید برادر

ز جانی کو بود محتاج نانی ...

مولانا
 
۸۷۶

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲۰

 

... تو را زلفی است به از مشک و عنبر

تو ده کل را کلاهی ای برادر

کله کم جو چو داری جعد فاخر ...

مولانا
 
۸۷۷

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۳۱

 

... چه کند دهان سایه تبعیت دهانی

نکنی خمش برادر چو پری ز آب و آذر

ز سبو همان تلابد که در او کنند یا نی

مولانا
 
۸۷۸

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۴۰

 

... چو کند درون آتش هنر و گهرنمایی

مگریز ای برادر تو ز شعله های آذر

ز برای امتحان را چه شود اگر درآیی ...

مولانا
 
۸۷۹

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹۲

 

... می زند جان معلق با می رایگانی

روز و شب ای برادر مست و بی خویش خوشتر

مست الله اکبر کش نبوده است ثانی ...

مولانا
 
۸۸۰

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳۲

 

چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی

چون شمع زنده باشی همچون شرر نخسپی ...

... در سایه خدایی خسپند نیکبختان

زنهار ای برادر جای دگر نخسپی

چون از پدر جدا شد یوسف نه مبتلا شد

تو یوسفی هلا تا جز با پدر نخسپی

زیرا برادرانت دارند قصد جانت

هان تا میان ایشان جز با حذر نخسپی ...

مولانا
 
 
۱
۴۲
۴۳
۴۴
۴۵
۴۶
۹۵