گنجور

 
مولانا

مگیر ای ساقی از مستان کرانی

که کم یابی گرانی بی‌گرانی

بیا ای سرو گلرخ سوی گلشن

که به از سرو نبود سایه بانی

چو نور از ناودان چشم ریزد

یقین بی‌بام نبود ناودانی

عجب آن بام بالای چه خانه‌ست

مبارک جا مبارک خاندانی

که را بود این گمان که بازیابیم

نشانی زین چنین فتنه نشانی

دلی که چون شفق غرقاب خون بود

پر از خورشید شد چون آسمانی

ز حرص این شکم پهلو تهی کن

که تا پهلو زنی با پهلوانی

عجب ننگت نمی‌آید برادر

ز جانی کو بود محتاج نانی

که آب زندگانی گفت ما را

که جز دکان نان داری دکانی

 
 
 
دقیقی

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی

ولیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی

کسایی

به جام اندر تو پنداری روان است

و لیکن گر روان دانی روانی

به ماهی ماند ، آبستن به مریخ

بزاید ، چون فراز لب رسانی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کسایی
عنصری

شکفته شد گل از باد خزانی

تو در باد خزانی بی زیانی

همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل

چه چیزی مردمی یا بوستانی

ز بوی موی پیچان سنبلی تو

[...]

ابوالفضل بیهقی

دریغا میر بونصرا دریغا

که بس شادی ندیدی از جوانی‌

و لیکن راد مردان جهاندار

چو گل باشند کوته زندگانی‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه