مگیر ای ساقی از مستان کرانی
که کم یابی گرانی بیگرانی
بیا ای سرو گلرخ سوی گلشن
که به از سرو نبود سایه بانی
چو نور از ناودان چشم ریزد
یقین بیبام نبود ناودانی
عجب آن بام بالای چه خانهست
مبارک جا مبارک خاندانی
که را بود این گمان که بازیابیم
نشانی زین چنین فتنه نشانی
دلی که چون شفق غرقاب خون بود
پر از خورشید شد چون آسمانی
ز حرص این شکم پهلو تهی کن
که تا پهلو زنی با پهلوانی
عجب ننگت نمیآید برادر
ز جانی کو بود محتاج نانی
که آب زندگانی گفت ما را
که جز دکان نان داری دکانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از ساقی میخواهد که از مستان کمخودش نگیرد و به او بپیوندد. او به زیبایی سرو و گل اشاره میکند و میگوید که هیچ سایهای به زیبایی سرو نیست. شاعر به ناودانی اشاره میکند که نور از آن میریزد و تأکید میکند که بدون بام، چیزی به نام ناودان وجود ندارد. او نیز به خانهای مبارک اشاره کرده و از جایی که آنگونه فتنهای وجود دارد، تعجب میکند. دل شاعر، حتی در شرایط سخت، پر از نور امید است. او به حرص و طمع انسان اشاره کرده و تأکید میکند که دنبه خود را باید خالی کنیم تا با بزرگان همپهلوان شویم. در انتها، شاعر از ننگ و خجالت برادران به خاطر نیاز به نان سخن میگوید و یادآور میشود که زندگی واقعی فراتر از دکان نان است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، از مستانی که زیاد مینوشند، مشروب نده. چرا که در فقدان مهر و عشق، حتی اندکی هم کم نیست و بیشتر از آنچه که لازم است، بیارزش میشود.
هوش مصنوعی: بیایید ای محبوب با چهره زیبا به باغ برویم که هیچ سایهای بهتر از سایه سرو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که نوری از ناودان چشم دیده میشود، حتماً ناودانی وجود دارد، زیرا بدون سقف، نوری نمیتواند به این شکل به زمین بیفتد.
هوش مصنوعی: عجب چه خانه عالی و خوشی است که بر روی این بام قرار دارد و چه خانوادهی نیکبختی در آن زندگی میکند.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند تصور کند که بتوانیم نشانهای از این چنین فتنهای پیدا کنیم؟
هوش مصنوعی: دلی که در زمان گذشته پر از غم و اندوه بود، حالا به شدت سرشار از روشنی و شادی شده است، مانند آسمانی که پر از نور خورشید است.
هوش مصنوعی: از روی طمع و ولع به خاطر شکمی که داری، خود را از کارهای ناپسند دور کن تا بتوانی با یک پهلوان واقعی دوستی و همپیمانی داشته باشی.
هوش مصنوعی: عجب از توست که شرم نمیکشی، برادر! از کسی که به نان نیاز دارد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آب حیات به ما گفت که هیچ چیز دیگری جز فروشگاه نان نداشتهایم. به عبارتی، تنها چیزی که در زندگی به آن نیاز داریم و برایمان مهم است، نیازهای اساسی و مادی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.