گنجور

 
۸۰۲۱

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۸ - رخصت شدن بسوامتر زاهد از راجه جسرت و بردن رام را همراه خود

 

... چو خور نگرفته یکجا یکدم آرام

ز رفتن یک نفس چون باد بنشست

به کشتی بر نشست و بادبان بست

چو تخت جم روان شد کشتی از باد ...

ملا مسیح
 
۸۰۲۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۹ - پرسیدن رام از بسوامتر حقیقت گنگ که چگونه از آسمان بر زمین آمده و جواب دادن او

 

... نبودش در خزانه نقد فرزند

دلش زین غم همیشه بود در بند

به پیش زاهدی رفت آن جهاندار ...

... چو ماهی بیضه ها پرورد در آب

جدا در هر خمی یک بیضه بنهاد

ز هر یک بیضه طفل موروش زاد ...

... رها شد باد پای باد پیما

ز بند اصطبل را بگشاد صرصر

که گردد باد سان کشور به کشور ...

... سگر با لشکر اولاد خود گفت

که اسب جگ با هر کس که بنهفت

بباید بسته پیش از اسبش آورد

به شمشیرش همی شاید سزا کرد

درین کوشش کمر بندید پر تنگ

که اسپ جگ زود آید فرا چنگ ...

... شه روحانیان از غایت هوش

به باغش بسته بود اس ب سیه گوش

خلل می خواست در جگ آشکارا ...

... سر و ریشش چو پشم خایه کندند

که بز ریشان برای ریش بندند

کپ ل اندر بلا ی بد گرفتار ...

... به روحشان چه سود این آب دادن

که کار بسته را نتوان گشادن

شتابی چون کنی کار درنگ است ...

... کسی کو تن به آب آن بشوید

ز خاکش گلبن توحید روید

شود آمرزش چندین گنهکار

فرو شوید ز جامه داغ ادبار

فراوان دوزخی یابند جنت

ترا باشد ثواب اندر حقیقت ...

... خوش آن بویی که ب ادآورده اوست

خلاص از بند دیو آمد به جولان

به پیش تخت شد باد سلیمان

چو مرغ بسته پر پرواز یابد

چو مرده عمر رفته باز یابد ...

... ولی ز اولاد تو فرزندی آید

کزو این قفل بسته برگشاید

به نومیدی روان شد رای زاهد

سوی فرزند ملک آرای زاهد

وصیت نامه بنوشته به اولاد

که از نسلم همان باشد خلف زاد ...

... دلیپ از انسمان نقد سخن را

گره بر بست چون در عدن را

ازو فرزند نیکو سیر ت آمد

که نام نیکوش باگیرت آمد

ز گلبن نو گل خندان دمیده

ز نیلوفر برمها سر کشیده ...

... از آنجا شد به درگاه مهادیو

ز بهر بندگی چون سرو آزاد

دو سال بیش بر یک پای استاد ...

ملا مسیح
 
۸۰۲۳

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۰ - رفتن رام به ملک مالوه که نزد صوبۀ اود است

 

... شنید این ماجرا و رام برجست

به قتل تارکا از جان کمر بست

کمان زه کرد وانگه چاشنی کرد ...

... چو یکشب ماند اندر روز میعاد

به بند و دفع دیوان رام آزاد

پی تدبیر بربسته میان تنگ

مسلح ایستاد آماده جنگ ...

ملا مسیح
 
۸۰۲۴

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۳ - رفتن رام در شهر ترهت همراه بسوامتر و کشیدن کمان در سینمبر و دادن راجه جنک دختر خود را سیتا به کدخدایی رام

 

... کمان بر گوشۀ ابروش قربان

چو آتش نرم کرده بند بندش

ز بی قیدی به قید زه فکندش ...

... چو طالع یار باشد از آن چه باک است

کمان بشکست بهر عقد بستن

زهی بستن که زود آرد شکستن

شکستن می دهد پیوند را ساز ...

... ز بیگانه خجل شرمنده از خویش

مثل زن این مثل زان وقت بسته است

که بگریز از کمان گرچه شکست است ...

ملا مسیح
 
۸۰۲۵

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۴ - آمدن راجه جسرت از شهر اوده در ترهت به جهت کدخدائی رام

 

... روان فیل و حشم هر یک ز دنبال

به پشت پیل تخت بخت بنهاد

چو زرین قلعه ای بر کوه فولاد ...

... به استقبال او رفتند خوشدل

فزود آیینه بندی رونق شهر

غلط گفتم چه شهر آرایش دهر

به شهر آیینه بندی از رخ رام

به نو خورشید بندی یافته نام

فرود آورد اندر جشن گاهی

شده مهمان شاهی کج کلاهی

جنک در پیش جسرت دست بسته

دو زانو از پی خدمت نشسته ...

... که تا نفتد ز پای خویش پایین

چو دیده موی بندش گفت معجر

که دایم بسته بادا این ستمگر

چو زیب کاکل مشکین او دید

بنفشه در چمن زان طره ببرید

به در پر کرد فرق دلستان ر ا

به شب بنموده راه کهکشان را

ز مروارید گوشش زهره بی تاب ...

... به پیشانی چو عقد گوهر آویخت

گل از شبنم به پیشانی عرق ریخت

زمین از سایۀ آن نازنین حور ...

... سخن کوته که جای دم زدن نیست

به رو چون خور تتقها بسته از نور

جمالش بی نقاب از دیده مستور ...

... که با سیتا همی دیدش برابر

یکی زانها به دامان برت بست

دگر را با سترگن رشته پیوست ...

ملا مسیح
 
۸۰۲۶

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۶ - آوردن رام سیتا را در اوده و به خانۀ خود نشستن با یکدیگر

 

... شدی هر لحظه زان گلگشت امید

نظر گلدسته بند ماه و خورشید

دو آیینه مقابل رو نمودند ...

... ز شرم خنده آن لعل د ر پوش

در گوشش عرق شد در بناگوش

تبس م چون لبش را جلوه گه کرد ...

... خمستان شراب ناب قندی

معطر بالش و بستر گل آگند

به خواب ناز بردی آن دو دلبند

تو گویی در ارم شد چشمۀ خور ...

... نیاز و ناز باز از همعنانی

حیا را آرزو در باز بسته

چو نامحرم برون در نشسته ...

... صنم با برهمن فرقی نمانده

به بستر آن دو گل در خوبرویی

ز یک غنچه دو گل بشکفته گویی ...

ملا مسیح
 
۸۰۲۷

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۷ - مصلحت کردن راجه جسرت با وزیران به جهت جلوس رام بر تخت شاهی و حیله انگیختن مادر برت برای اخراج رام

 

چو جسرت در اود بنشست دلشاد

به جا آورد شکر حق ز اولاد ...

... به دست خود به تاجش زر فشانم

روم پس در ببندم بر رخ غیر

پرستشگر شوم در گوشۀ دیر ...

... که تازم بر شکیب او به شبخون

ز زلف آبستن فتنه کنم شب

زبان بندش کنم از جنبش لب

ز تاب طره گیرم جادویی وام ...

... فریبش داده کار خود بسازم

چو جسرت در حرم شمع شبستان

فسرده یافت در خود ماند حیران ...

... بهار زندگی پژمرده چون است

گلستان شبستان را چه شد زیب

چراغش را مگر زد باد آسیب ...

... چسان عهد کهن س ازم فراموش

وفا از هر بن مویم زند جوش

صنم گفتش که یادت باد بر جان ...

... گرفتم از تو من وعده در آن دم

به دل بستم گره وعده قسم هم

که هرگه از تو خواهم آرزویی ...

ملا مسیح
 
۸۰۲۸

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۹ - غسل کردن سیتا در دل آب گنگ

 

... ز ماهش آب پل بر عید بشکست

حبابش قبه های عید می بست

نمود از پرتو آن شمع کافور ...

... سراپا همچو در زان آب شد پر

چو گل شسته ز شبنم آب رو را

به روی آب افزود آبرو را ...

... به صحرا گاه چترکوت جا کرد

عبادتخانه ای از خس بنا کرد

به یاد حق در آنجا شادمان شد ...

ملا مسیح
 
۸۰۲۹

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۱ - مشورت کردن وزیران با برت به جهت جلوس او و منع کردن برت وزیران را و آمدن در چترکوت به جهت آوردن رام و انکار کردن رام از ملک

 

... جهان چون بیوه باشد بی جهاندار

چو جسرت بست چشم عاقبت بین

ولیعهدش تویی بر تخت بنشین

ز دانایی جوابی داد زآنسان ...

... لباس فقر پوشیدست در بر

ز سنگش بالش و از خاک بستر

خورد برگ گیاه تر درین دشت ...

... که از جسرت چه آوردید پیغام

پدر از بنده خوشنود است یا نه

پسر را یاد فرمود است یا نه ...

... به زاری گفت مرگ آیا چه خواب است

کزان دریای ما محتاج آبست

چو فارغ گشت رام از دیدن آب ...

... به صحراها بگردم چارده سال

ترا زیبنده بادا تاج و اقبال

چو کردم با پدر آن روز این عهد ...

... که باید داشتن این پندها یاد

چو لب بر بست زان پند و نصیحت

برت را کفش چوبین داد رخصت

ملا مسیح
 
۸۰۳۰

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۴ - رفتن رام در منزل سرسکه بر بتک زاهد و دیدن اندر را در آنجا و رفتن زاهد به عالم بالا

 

... به روحانی و نورانی ز جان بیش

یکی غلطان چو گل بر بستر خار

ز تیغ عشق صد جا سینه افگار

یکی را چون بنفشه سر به زانو

یکی چون بید مجنون کرده گیسو ...

... به خوردن همچو خانه قانع دود

یکی چون دل ز بند خویش جسته

زخود بینی یکی چون دیده رسته ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۱

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۷ - دیدن حوض پر آب و نیلوفر و چیدن گلها رام و سیتا با یکدیگر

 

... به گل چیدن پری را پیشتر خواند

نشست و سرو سیم اندام بنشاند

ازان نیلوفرستان آن دو مایل ...

... به گلبازی دمی با هم نشستند

کمر بر ساز رفتن باز بستند

در آن صحرا بسی دید از عجایب ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۲

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۳۹ - ملاقات رام با سهیل وقت برگذشتن سهیل از آسمان به زمین

 

... به شکر آن زبان را رام بگشود

مناقبهای او بشمرد و بستود

که ای خاقان اور نگ الهی ...

... به کوهستان خصومت داشت تا دیر

به دعوای بلندی بند با هیر

فزون شد هر یکی بر رغم دیگر ...

... که ای هر حرف تو شاخی ز هر پند

سراپایت زبان بر پند چون بند

ز دست همتت باشد گر امداد

توان بر کند دیوان را ز بنیاد

به دلداری دگر دادش دلاسا ...

... جهان شد دشمنت را تشنۀ خون

کمان بشن پس در پیش بنهاد

ز دست اندر هم تیغی بدو داد ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۳

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۴۳ - بیان کردن سرپ نکا، حسنِ سیتا را برای راون و عاشق شدن راون

 

... که استادند بهر عذر تقصیر

چو چشمش نرگس بستان سیه نیست

گر از سرمه دمد زینسان س یه نیست ...

... دهانش چون دل شوریدگان تنگ

بنازد ز آن میان حسن از ظریفی

تنک همچون مزاج اندر ضعیفی ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۴

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۴۴ - آمدن راون در منزل ماریچ دیو و منع کردن ماریچ راون را از دشمنی رام

 

... درختی دید عالی شاخ در شاخ

هزارش بند چون طوبی به هر شاخ

به پایش سدره بردی سر فراپیش ...

... وگرنه جامۀ عمرت زنم چاک

به خونت رنگ سازم بستر خاک

چو راون را بدینسان در غضب دید ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۵

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۴۵ - برآمدن سیتا برای گل چیدن و دیدن او آهوی زرین را و فرستادن رام را برای شکار آهوی زرین

 

... بهاران مست گشت از بوی آن گل

چو گل شد بستۀ آن موی کاکل

چمن شد با بهار تازه همدوش ...

... در افتاد آتشی در لاله زاران

دل صد پاره گل بنهاد در دست

که چیزی غیر ازینم نیست بر دست ...

... گهی رخسار گل را آب دادی

گهی زلف بنفشه تاب دادی

گهی دستی به لاله برگشادی ...

... گهی نشکسته رنگ گل شکستی

گهی چون مه به گل گلگونه بستی

گه از شیرینی لبهای چون قند ...

... دو ماه یکشبه یکجا دو شاخش

گهرها عقد بسته با دو شاخش

تنش روزانه رخشان کرم شب تاب ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۶

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۴۹ - برگشتن رام از شکار و دیدن او در راه لچمن را و خبردار شدن از حال و بیتاب شدن رام و جستجو کردن لچمن سیتا را

 

... زغیرت خون دل از دیده زد جوش

چو پیل مست رادان از بناگوش

ندارد پیل تاب تب کشیدن ...

... گلش را تا خزان بربود ازدست

دلش گلدسته های داغ می بست

ز داغ هجر دل خون شد به صد بار ...

... به گل چیدن به صحرا رفته باشد

بگفت از تشنه جانی دل خرابست

سرابست این تسل یها نه آب است

اگر بر آب جو باید خرامید ...

... جوابش را صدا در داد آواز

که بنگر کان صنم در من نهانست

نهان در سنگ من آن لعل کانست ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۷

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۳ - روان شدن رام خبر گرفتن سیتا را و ملاقات شدن با کیندها دیو و یافتن خبر سیتا

 

... بگویم سر گذشت خود ز آغاز

ندانی دیوم ای فرخند ه بنیاد

به اصل و نسل بودستم پریزاد ...

... به تدبیری که آن میمون نماید

در بسته به رویت در گشاید

به گوشش چون درآمد نام میمون ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۸

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۵ - جای دادن راون سیتا را در باغ اسلوک بن

 

موکل بر پری زن دیوکی چند

ستم رأی و ستمکار و ستم بند

ستم زین بیشتر نبود سزاوار ...

... که هست او صاحب اقبال و خوش نام

هزاران بنده نیکو دارد از رام

سرش با فر و زیب تاج شاهی است ...

... ندانست این قدر ز افراط مستی

گلی کا نرا ز گلبن بر شکستی

گرش در باغ جن ت جاگزینی

بجز پژمرده اش هرگز نبینی

درآن باغی که بود اسلوک بن نام

سمن را داد راون جای آرام ...

... که مرغ بسملی را دانه می داد

چون آن بستانسرا زندان او شد

چمن از رنگ و بو حیران او شد

بهشتی گشت تضمین در گلستان

در آمد شبچراغی در شبستان

ز روی بلبلان شرمنده شد گل ...

ملا مسیح
 
۸۰۳۹

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۷ - آمدن فصل بهار

 

... دمان ابر از هوا در دانه ریزان

نمودندی هوا را بسته آذین

جمال خویش برجسته ریاحین ...

... تبسم از لب غنچه چکیدی

گل از گلبن شکفته بر دمیدی

فراز شاخ نرگس ماند ح یران

همه تن دیده همچون دیده بانان

بنفشه گوش بر افشای راز است

که سوسن را زبان بر وی دراز است ...

... که نو می شد ز داغش داغ بر داغ

نه شبنم بود بر لاله که از شرم

عرق می ریخت آتش زان دل گرم ...

... که جسم آخ ر به دامانم عزیز است

چو گلبن را ز درد خود خبر کرد

به گل بیماری نر گس اثر کرد ...

... که جانم را بده رنجوری وام

دل از رنگ بنفشه شاد بی قیل

که بهر ماتمش زد جامه در نیل ...

... کزینسان خویش سازد چاک دامان

رخ بی رنگ و بو چون گلبن درد

شکست صد خزان خورده گل زرد ...

ملا مسیح
 
۸۰۴۰

ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۵۸ - آمدن رام بالای قلعۀ کوه و ملاقات کردن با سگریو به میانجی هنومنت

 

... جهانبان با جهانبان گشت خرسند

بنای یکدلی چون گشت محکم

زد آن شوریده سر زان راز محرم ...

... رسانندت خبر زان ماه سیما

به رام آن زرد جامه نیز بنمود

ز چشمش خون به رویش زردی افزود ...

... تو از بیگانه می نالی من از خویش

دلم بسته چو میمون در ببسته

نه خود رسته نه کس بندش گسسته

ز دستت اهرمن بربود دلبر ...

... هم اکنون لیکن ای شیر قوی دست

به کین بال می باید کمر بست

ز تقریر سخن چون شد مقرر ...

ملا مسیح
 
 
۱
۴۰۰
۴۰۱
۴۰۲
۴۰۳
۴۰۴
۵۵۱