گنجور

 
ملا مسیح

چو بسوامتر رخصت شد ز جسرت

گرفته رام و لچمن را به صحبت

به عزم مالوه بس راه پیمود

که آنجاها عبادت گاه او بود

چو ره پیموده شد هفتاد فرسنگ

رسیدند از اود بر معبد گنگ

همی رفتی چو عمر نازنین رام

چو خور نگرفته یکجا یکدم آرام

ز رفتن یک نفس چون باد بنشست

به کشتی بر نشست و بادبان بست

چو تخت جم روان شد کشتی از باد

گذشت از آب آسان تر چو اوتاد

بر آمد آفتابی از هلالی

نمود آفاق را فرخنده فالی

به زاهد گفت رام ای خضر ثانی

که جان بخشی به آب زندگانی

شنیدم اصل گنگ از آسمان است

چنین تعظیم و تکریمش از آنست

خدا را! رنجه کن یک دم زبان را

بدل روشن ترک ساز این بیان را