صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۲۴
... دل دریا صدف گوهر شهوار بود
تو تهی مغز طلبکار به ساحل باشی
گرچه خون تو به شمشیر تغافل ریزد ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۳۴
... چون صدف گر حذر از تلخی دریا نکنی
دست چون موج به گردن نکنی ساحل را
تا درین قلزم خونخوار کمر وانکنی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۷۰
... تو شور این نمکدان را چه دانی
تو چون خس رو به ساحل می کنی سیر
دل دریای عمان را چه دانی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹ - در مدح شاه عباس دوم
... ز حفظش به بال و پر کاغذ آید
به ساحل ز دریای آذر شکوفه
ز صبح جبینش بود فتح لامع ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰ - در مدح شاه عباس دوم
... گر ز قدر او به صورت هست برتر آفتاب
تا قیامت دامن ساحل نمی بیند به خواب
گر شود در بحر جود او شناور آفتاب ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳۹
توفیق مرا رخت به منزل نرساند
خاشاک مرا موج به ساحل نرساند
ای وای بر آن کشته که از گریه شادی ...
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۹
... جان قدسی در تن خاکی دو روزی بیش نیست
موج دریا دیده در ساحل نمی گیرد قرار
راهرو چون می تواند پشت بر دیوار داد ...
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲
... نیستم موسی و در طور فکنده ست مرا
همچو موجی که به ساحل فتد از شورش بحر
جوش نزدیکی او دور فکنده ست مرا
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۴۲
... گر سراپا چشم گردی غیر بیداری مخواه
زورق از یمن سبکباری به ساحل می رسد
جان اگر خواهی درین دریا گرانباری مخواه
طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۴۹
... دل به عهد آن گل رعنا منه
کشتی ما را به ساحل واگذار
بار غم بر سینه دریا منه
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳
... نه ز هجران خسته دل گردیم نی از وصل خوش
موج دریاییم ما را لجه و ساحل یکی ست
وادی عشق است اینجا ساربان آهسته ران ...
قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۳
در میان بیخودی آرامش دل یافتم
من ز گرداب محبت ذوق ساحل یافتم
خضر و سرگردانی سرچشمه حیوان که من ...
قدسی مشهدی » مطالع و متفرقات » شمارهٔ ۴۱
... کو نسیمی که روم دامن محمل گیرم
موجم و در نظرم ساحل و گرداب یکی ست
نیستم خس که ز دریا ره ساحل گیرم
قدسی مشهدی » ساقینامه » بخش ۲۵
... نشانه شکست آورد بر ورق
به دریا مکن بهر ساحل تلاش
به گرداب ده کشتی و امن باش ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱
... در محیط فراق افتادیم
نیست پیدا کجاست ساحل ما
مهر بود و وفا که میکشتیم ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹
... گرش پروای دل نبود دلم پروای او دارد
نمیگیرد قراری دل تپد تاکی برین ساحل
چه سازد فیض اینماهی غم دریای او دارد
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰
... هوای قاف عنقای تو دارد
چو ماهی می طپم بر ساحل هجر
که جانم عشق در پای تو دارد ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹
... در بحر غم عشق غریق است دل فیض
ای کاش ز ساحل خبری داشته باشد
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۸
... خویشتن را بی محابا در خطرها در فکن
در میان بحر رو وابسته ساحل مباش
راه دور و وقت دیر و مرکبت زشت و ضعیف ...
فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۸
... هادی و رهبر من دورم از خویش مکن
راه من منزل من بحر من ساحل من
آشنای دل من دورم از خویش مکن ...