گنجور

 
۷۰۸۱

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۵۴ - روبرو شدن سپاه ابراهیم و ابن زیاد

 

... چنان چون زپولاد و آهن دو کوه

و یا چون دو دریا ندیده کران

که موجش سنان بود و گرز گران ...

... زمین گفت از خون مردان کار

برانگیزم از خویش دریا کنار

علم گفت کز پنجه ی شیرخویش ...

... ز درگاه میر عراقی سپاه

دو دریا ز آهن به موج آمدند

رده در رده فوج فوج آمدند ...

الهامی کرمانشاهی
 
۷۰۸۲

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۵۷ - تحریص ابراهیم، سپاه را به جنگ

 

... در آویزم آنگه که من با سپاه

چو دریا برانگیزم از رزمگاه

شما هم بر این لشگر اندر نهید ...

الهامی کرمانشاهی
 
۷۰۸۳

الهامی کرمانشاهی » شاهدنامه (چهار خیابان باغ فردوس) » خیابان چهارم » بخش ۶۳ - آغاز داستان غدر اهل کوفه با امیر مختار

 

... به آهن بر اندوه تن فوج فوج

چو صرصر به تندی چو دریا به موج

چو بگذشت ازین داستان چند گاه ...

الهامی کرمانشاهی
 
۷۰۸۴

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲

 

... نکردی نوح گر مهر علی را لنگر کشتی

بدو دریای آتش کردی ایزد موج طوفان را

نبودی عصمتش گر یاور صدیق پیغمبر ...

... به مشتی استخوان جا داده یک عالم دل و جان را

ز رشک دست زرپاشش بنالد روز و شب دریا

که او چون ریگ پندارد عقود در و مرجان را ...

الهامی کرمانشاهی
 
۷۰۸۵

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - فی تهنیة مولود السلطان خلّد الله ملکهُ

 

... آنکه تیغش سرفشان است و سنانش جان ستان

شهریار راستین و میر دریا آستین

قهرمان ماء و طین و داور گیتی ستان ...

الهامی کرمانشاهی
 
۷۰۸۶

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم» » شمارهٔ ۵ - در مدح شیخ و مرشد خویش گوید

 

... دهد کز فقر جست او تاج شاهی

هدایت را به موج آورده دریا

زده چتر ولایت بر ثریا ...

الهامی کرمانشاهی
 
۷۰۸۷

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

... یقین زخم دل دیوانه بی مرهم نخواهد شد

وفایی گر شود سیراب از آن دریای حق خوانی

تو حق گویی و می دانی ز دریا کم نخواهد شد

وفایی مهابادی
 
۷۰۸۸

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲

 

... کثرت انعام او پیداست ز انگشتان او

باشد از دریا نشان لطف جود جویبار

تاجش از لولاک تخت از لی مع الله خلعتش ...

... یک زمان بنشین به چشم من که تا گویند باز

خسروی بهر تفرج رفت بر دریا کنار

یک نگه کن تا شوم قربان و ماند در جهان ...

وفایی مهابادی
 
۷۰۸۹

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۳

 

... هر یکی را رمز و غمزی کرده بی آرام دوست

ای بسا در قعر این دریا که دست و پا زدند

پای بند جان و دل شد طره ی سودای عشق ...

... عاشق و دیوانه و سرگشته در سودای عشق

گشته از تیغ محبت غرقه در دریای عشق

خیمه در بالای صحرای فنا فی الله زدند ...

وفایی مهابادی
 
۷۰۹۰

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

... که میدانست توام صبح وصل و شام هجران را

تو سیرابی ترا امواج دریا وحشت افزاید

درون تشنه داند لذت طغیان طوفان را ...

غبار همدانی
 
۷۰۹۱

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

... چشم خون پالای اهل دل غبار

گوهری داد از کف و دریا گرفت

غبار همدانی
 
۷۰۹۲

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

... مرا ای ناخدا بگذار در غرقاب حیرانی

ندارد عقل من باور که این دریا کران دارد

غرور حسن کی فرصت دهد تا ماه من داند ...

غبار همدانی
 
۷۰۹۳

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

... در آغوش جان گیرمش تنگ تنگ

اگر غرق دریای اشکم چه باک

نترسد ز طغیان دریا نهنگ

نرنجم که جانانه ام دست بست ...

غبار همدانی
 
۷۰۹۴

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

... افکنده شرر به خانمانم

چون زورق اگر روم به دریا

هست آتش و آه بادبانم ...

غبار همدانی
 
۷۰۹۵

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

... از بلا غافل نشیند تنگ دل

ما گروه عاشقان دریا دلیم

موج طوفان بلا از سر گذشت ...

غبار همدانی
 
۷۰۹۶

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

... کشتی شکستگان را چون بخت واژگون شد

گشتند غرق دریا از لاف ناخدایی

رحمت نگر که هرگز از عاجزان مسکین ...

غبار همدانی
 
۷۰۹۷

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

به دریا خویش را تا لا نبینی

به دامان لولوء لالا نبینی

نهان در سینه چند ای گوهر دل

صدف تا نشکنی دریا نبینی

اگر مجنون شدی چندانکه پویی ...

غبار همدانی
 
۷۰۹۸

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » قصاید » شمارهٔ ۱۵

 

... گشته اوراق پریش این همه در وی انبار

گر بریزی سیه اوراق مرا در دریا

رو سیه گردد چون نامه من آب بحار ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۰۹۹

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش یک » سایر اشعار » شماره ۲۹ - ترجیع بند

 

... قطره شد جوی و جوی چشمه و باز

چشمه را روی سوی دریا شد

نفی و اثبات از میان برخاست ...

میرزا حبیب خراسانی
 
۷۱۰۰

میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

... آن یکی مدبر چرا وان دیگری مقبل چرا

آشنایان معانی غرقه در دریا و ما

مانده از صورت پرستی بر لب ساحل چرا ...

میرزا حبیب خراسانی
 
 
۱
۳۵۳
۳۵۴
۳۵۵
۳۵۶
۳۵۷
۳۷۳