گنجور

 
۶۸۱

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - در هجو

 

... که همه عالمش فغان بینی

ای برادر بیا و جلدی کن

می زن چو آن چنان بینی ...

خاقانی
 
۶۸۲

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان

 

... مراد شه که مقصود جهان است

به عینه با برادر هم چنان است

مباد این درج دولت را نوردی ...

نظامی
 
۶۸۳

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۴ - گریختن شیرین از نزد مهین بانو به مداین

 

... ز شیرین یاد بی اندازه می کرد

بدو سوگ برادر تازه می کرد

به آب چشم گفت ای نازنین ماه ...

نظامی
 
۶۸۴

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۴ - گریختن خسرو از بهرام چوبین

 

... بر او یک جرعه می هم رنگ آذر

گرامی تر ز خون صد برادر

ببخشد کشوری بر بانگ رودی ...

نظامی
 
۶۸۵

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۷۷ - پاسخ دادن شیرین خسرو را

 

... مرا فرهاد با آن مهربانی

برادر خوانده ای بود آن جهانی

نه یک ساعت به من در تیز دیده ...

نظامی
 
۶۸۶

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۲۰ - طلب کردن طغرل شاه حکیم نظامی را

 

... چه دندان مزد شد با زلف و خالش

ترا هم بر من و هم بر برادر

معاشی فرض شد چون شیر مادر

برادر کاو شهنشاه جهان بود

جهان را هم ملک هم پهلوان بود ...

نظامی
 
۶۸۷

نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴ - سبب نظم کتاب

 

... گفت ای سخن تو همسر من

یعنی لقبش برادر من

در گفتن قصه ای چنین چست ...

نظامی
 
۶۸۸

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۵ - دعای پادشاه سعید علاء الدین کرپ ارسلان

 

... در بزرگی برابر ملک است

وز بلندی برادر فلک است

بر تن دشمنان برقع دوز ...

نظامی
 
۶۸۹

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران

 

... گشت نعمان و منذر از هنر ش

این به شفقت برادر آن پدرش

پدری و برادری بگذار

آن رهی وین غلام در همه کار ...

نظامی
 
۶۹۰

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۲ - لشکر کشیدن خاقان چین به جنگ بهرام‌گور

 

... بود پیری بزرگ نرسی نام

هم لقب با برادر بهرام

هم قوی رای و هم تمام اندیش ...

نظامی
 
۶۹۱

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۵ - شکایت کردن هفت مظلوم

 

... راست روشن به زخم های درشت

در شکنجه برادرم را کشت

وانچه بود از معاش و مرکب و چیز ...

... کرد بر من سرای را چون گور

آن برادر به جور جان برده

وین برادر به دست و پا مرده

کرده زندانی ام کنون سالی ست ...

نظامی
 
۶۹۲

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۴۷ - رسیدن اسکندر به دشت قفچاق

 

... نقابی نه بر صفحه رویشان

نه باک از برادر نه از شویشان

سپاهی عزب پیشه و تنگ یاب ...

نظامی
 
۶۹۳

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش اول: شرف‌نامه » بخش ۵۱ - جنگ سوم اسکندر با روسیان

 

... دو نیمه شد آن کوه پولاد سنج

برادر یکی داشت چون پیل مست

به کین برادر میان را ببست

ز زخم دوالی دوالی چشید

بنه سوی رخت برادر کشید

بدین گونه آن کوه پولاد پشت ...

نظامی
 
۶۹۴

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۳۰ - خردنامه ارسطو

 

... در تاج دارد نه شمشیر جنگ

برادر به جرم برادر مگیر

که بس فرق باشد ز خون تا به شیر ...

نظامی
 
۶۹۵

نظامی » خمسه » اسکندرنامه - بخش دوم: خردنامه » بخش ۴۹ - ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان

 

... عروسی که با مهر مادر بود

به ار پرده دارش برادر بود

بباید چو آید بر شهریار ...

نظامی
 
۶۹۶

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - در مدح بهرام شاه غزنوی است

 

... تا بگویند آنچه یوسف دید و موسی در جهان

این ز مکروه برادر وان ز زرق سامری

همچو یوسف بادیا تا زرق هر ده بشکنی ...

سید حسن غزنوی
 
۶۹۷

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۷ - در مدح ابوطاهر است

 

... خواند این بیت چو از جان پرسند

کیست با بخت برادر زاده

در دریای کرم بوطاهر ...

... که از این دایره بیرون بادا

پدر و هر سه برادر بخشید

که رخ هر همه گلگون بادا ...

سید حسن غزنوی
 
۶۹۸

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲

 

... نه عشوه می فروشم و نه عشوه می خرم

هر بی خبر برادر خویشم لقب نهد

آری چو یوسفم من و ایشان برادرم

دل شد سیاه و موی سپید از غرور خلق ...

عطار
 
۶۹۹

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۹

 

... تو خوش بنشسته با گرگی و خون آلوده پیراهن

برادر برده از تهمت به پیش پیر کنعانی

برو پیراهنی بفرست از معنی سوی کنعان ...

عطار
 
۷۰۰

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها

 

ده برادر قحطشان کرده نفور

پیش یوسف آمدند از راه دور ...

... هیچ می دانید کین آواز طاس

ده برادر برگشادند آن زمان

پیش یوسف از سر عجزی زفان ...

... گفت می گوید شما را پیش ازین

یک برادر بود حسنش بیش ازین

نام یوسف داشت که بود از شما ...

... یوسف مه روی را بفروختید

با برادر کی کنند این کافران

شرم تان باد از خدا ای حاضران ...

عطار
 
 
۱
۳۳
۳۴
۳۵
۳۶
۳۷
۹۵