گنجور

 
۶۳۴۱

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۹

 

... بگذارید در این سایه دیوار مرا

ابر هرگز نکند دامن دریا خالی

دل کجا می شود از گریه سبکبار مرا ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۴۲

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

... شمع سان روی تو در چشم ترم آتش زد

خس و خار مژه ام در دل دریا می سوخت

عشق در سینه من نقش تعلق نگذاشت ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۴۳

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

... آشوب محشریست دلش نام کردهام

این قطره ای که شورش دریا گرفته است

نامی ست بی نشان که به آن فخر می کنند ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۴۴

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

... از جوش غمت حوصله بر درد کمی کرد

اینجاست که دریا چو دل آغشته به خون است

ز آن رخنه که افتاده به جیب مه کنعان ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۴۵

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶

 

... سیاهی می برد از نامه های ما گنهکاران

نمی آید ز دریا آنچه از چشم پرآب آید

درون لبریز داغ عشق آتش پاره ای دارم ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۴۶

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸

 

... آبی ای زخم تشنه بردار

اشک دریا نوالم آمد

گفتی نظر از جهان فروبند ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۴۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲

 

... که از کام حریصش لقمه چون دندان برون آید

حزین احسانی از مژگان تر در کار دریا کن

که تا کام صدف از منت احسان برون آید

حزین لاهیجی
 
۶۳۴۸

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۶

 

... این نازنین غزال چنین شیرگیر شد

دریا چه پشت چشم کند نازک از حباب

نانم به آبروی چو گوهر خمیر شد ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۴۹

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۳

 

... حزین آبی حریف آتشم نیست

در آغوش دلم دریا بسوزد

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۰

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰

 

... کرشمه تو دل روزگار می شکند

غرور گریه دریا مدار مستی ما

پیاله بر سر ابر بهار می شکند ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۱

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۳

 

اهل نظر از آن در یکتا چه دیده اند

با دیده حباب ز دریا چه دیده اند

حسن بتان به ساده دلی ها نمی رسد ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۲

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴

 

... خاک بی سرمایه مجنون و خراب افتاده بود

برفشاندی دست و دل دریا و کان آمد پدید

قد به ناز افراشتی غوغای محشر راست شد ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۳

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸

 

... سودای کریمان همه سود است که نیسان

گوهر عوض قطره ز دریا بستاند

از گرسنه چشمان به حذر باش که ساغر ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۴

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹

 

لب تشنه تیغیم ز کوثر چه گشاید

دریا کش زخمیم ز ساغر چه گشاید

در سایه داغیم ز خورشید چه منت ...

... تمکین رود از دست دل آید چو به طوفان

دریا چو به هم خورد ز لنگر چه گشاید

ناصح چه دهد بیهده بر باد نفس را ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۵

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

... غبار توبه ام از دل شراب بردارد

رهین منت دریا نمی توان گشتن

بگو به ابر ز چشم من آب بردارد ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۶

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶

 

... چنین کآیینه را عکس تو لبریز صفا دارد

حباب از خویشتن چون بگذرد دریا کند خود را

شکستن کشتیم را غرقه آب بقا دارد ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۱

 

... از دل تلاطم و ز تو دامن فشاندنی

از یک نسیم لنگر دریا به هم خورد

شد قیمتم شکسته ز انصاف طالبان ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۸

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۵

 

... آنکه دی از غم ما آن همه خوشحالی کرد

گرچه دریا نشود خشک به تردستی ابر

در غمت ریزش مژگان دل ما خالی کرد ...

... شوخی عهد صبا را به کهنسالی کرد

مرحبا عشق کزو قطره ما دریا شد

دل ما را صدف گوهر اجلالی کرد ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۵۹

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۴

 

... سر انگشتی که در گستاخی برقع گشایی شد

چو دریا شد حباب از ننگ ناچیزی برون آید

گداز تن شکست قدر ما را مومیایی شد ...

... که عمرم صرف تفسیر کتاب آشنایی شد

رگ سنگش ز شوخی موجه دریای خون گردد

به میدانی که مژگان تو در تیغ آزمایی شد ...

حزین لاهیجی
 
۶۳۶۰

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۱

 

... درد دین را می کند پرهیزگاری بیشتر

ابر دریا دل کند گل در گریبان خار را

ای خوش آن چشمی که دارد ذوق زاری بیشتر ...

حزین لاهیجی
 
 
۱
۳۱۶
۳۱۷
۳۱۸
۳۱۹
۳۲۰
۳۷۳