گنجور

 
۶۳۰۱

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۴۲ - و لی فی المدیحه

 

... بر گلبن خد نخشبی ماهم

چونان بر لاله برگ ریحانی

بسیار خطا کنی و معذوری ...

قاآنی
 
۶۳۰۲

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴

 

... سر و پا سوخته را کی هوس بالینست

این مرا بس که ز وصل صنمی لاله عذار

شب و روز و مه و سالم همه فروردینست ...

قاآنی
 
۶۳۰۳

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶

 

نگار سرو قد من چو عزم باغ کند

چو برگ لاله دل باغ پر ز داغ کند

به باغ می رود امروز نی غلط گفتم ...

قاآنی
 
۶۳۰۴

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷

 

... دایه عیش و طرب را شیر در پستان کند

لاله روی نکویش لال سازد عقل را

پس به هر معنی که خواهی بزم لالستان کند ...

قاآنی
 
۶۳۰۵

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

... تا بجهیم ازین کرب تا برهیم ازین الم

چند قرین ناله ای داغ به دل چو لاله ای

خیزو بده پیاله ای تا برهیم ازین نقم ...

قاآنی
 
۶۳۰۶

قاآنی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸

 

... یک جویبار سروی یک بوشان تذروی

یک باغ لاله برگی یک دسته یاسمینی

یک مشرق آفتابی یک خانه ماهتابی ...

قاآنی
 
۶۳۰۷

قاآنی » مسمطات » در مدح و ستایش اختر شهریاری و صدف گوهر تاجداری سترکبری و مهدعلیا مام خجستهٔ شهریار کامگارناصرالدین شاه قاجار ادام‌الله اقباله گوید

 

... ز سنگ اگر ندیده ای چسان جهد شرارها

به برگ های لاله بین میان لاله زارها

که چون شراره می جهد ز شنگ کوهسارها ...

... همین دل منست و بس که درد و داغ داردا

جگر چو لاله پر ز خون ز عشق گلعذارها

بهار را چه می کنم چو شد ز بر بهار من ...

... ز چشم خویش می فشان ز لعل خود پیاله ده

نگار لاله چهر من میی به رنگ لاله ده

ز بهر نقل بوسه ای مرا به لب حواله ده ...

قاآنی
 
۶۳۰۸

قاآنی » مسمطات » در ستایش علیقلی میرزا گوید

 

... سپس چون شراره خون از آن رگ بپردا

مگر خون آن رگست که خوانیش لاله زار

به طفل شکوفه بین که بر نامده ز شخ ...

... که تا خرد بچگان بزاید ز ژاله ها

پس آن ژاله ها چکد بر آن سرخ لاله ها

چو در دانه های خرد به لعلعین پیاله ها ...

... پس آنگه نظاره کن ز اعجاز ذوالمنن

پر از چشم شرزه شیر ز لاله همه دمن

پر از گوش زنده پیل ز زنبق همه چمن ...

قاآنی
 
۶۳۰۹

قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۳ - وله ایضاً

 

... نخورده می بهر چیست به چشمکانش خمار

نشسته لاله خموش چو شاهدی پر دلال

ز بس که خوردست می به طرف باغ و تلال ...

... بیا غمان را علاج به ناله نی کنیم

چو لاله بر طرف باغ پیاله پر می کنیم

میی که از رنگ آن رخان شود لاله زار

ز اصل صلصال خویش به پای او ریخت خاک ...

قاآنی
 
۶۳۱۰

قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۴ - وله ایضاً فی مدحه

 

... گاه به شاخ درخت گه به لب جویبار

لاله درآمد به باغ با رخ افروخته

بهرش خیاط طبع سرخ قبا دوخته ...

قاآنی
 
۶۳۱۱

قاآنی » مسمطات » شمارهٔ ۶ - مسدس - و له ایضاً فی مدحه

 

... نگر کران راغ ها چه سبزها چه کشتها

ز لاله ها به باغ ها فراز خاک و خشت ها

عیان نگر چراغ ها شکفته بین بهشت ها ...

قاآنی
 
۶۳۱۲

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۸ - در ستایش شاهزاده شجاع السلطنه حسنعلی میرزاگوید

 

... خس اندر زیر پهلو پرنیان باد

به عهدش هرکه همچون لاله نشکفت

دلش چون غنچه در فصل خزان باد ...

قاآنی
 
۶۳۱۳

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱۱ - در ستایش شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب‌الله ثراه گوید

 

... القصه همچو لعل خودا- ن طفل خردسال

آورد لاله رنگ میی پیر و سالخورد

بنشست و داد و خوردم و بهرکنار و بوس ...

قاآنی
 
۶۳۱۴

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱۳ - وله ایضاً

 

... نامد به فرامرز یل ازکینه بهمن

پیدا ز عذار تو بود لاله به خروار

پنهان ز بازار تو بود نقره به خرمن

از لاله تو رفته مرا خاری در پا

از نقره تو مانده مرا باری بر تن ...

قاآنی
 
۶۳۱۵

قاآنی » ترجیع بند

 

... ناشده از لب فرو پیدا شود رنگش ز چشم

لاله ای بین کاو به نرگس ارغوان می پرورد

می شفیع ماست پنداری که با چندین گناه ...

قاآنی
 
۶۳۱۶

قاآنی » مثنوی

 

... یکی را سر نیزه بالای پشت

یکی ژاله پاشید بر لاله برگ

یکی خسته عناب را از تگرگ ...

قاآنی
 
۶۳۱۷

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۲ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده فریدون میرزا طاب ثراه می‌فرماید

 

... بست ابر سپید کله بر گردون

زد لاله سرخ خیمه بر صحرا

دامان چمن از آن پر از لؤلؤ ...

قاآنی
 
۶۳۱۸

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

... عذار گل بدنان را لباس نسرین دوخت

که لاله گون کند از خون دل کفن ها را

اسیر زلف پریشان شوند تا جمعی ...

صفایی جندقی
 
۶۳۱۹

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

ای آتش از رخت به درون لاله زار را

صد داغ از بهشت تو بر دل بهار را ...

صفایی جندقی
 
۶۳۲۰

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

... گلشنم بی چهر و خطت گرنه گلخن از چه روی

خارها در دیده گوید لاله و ریحان مرا

دل ز تنگ لعل نوشینت چرا نامد برون ...

صفایی جندقی
 
 
۱
۳۱۴
۳۱۵
۳۱۶
۳۱۷
۳۱۸
۳۶۲