گنجور

 
۵۶۱

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

... راه آمد شد دل می طلبیدم از چشم

مردمان جا به سر کوچه یارم دادند

قدسی مشهدی
 
۵۶۲

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

... ملک دنیا نبود منزل ارباب سرور

هرکه افتاد درین کوچه در ماتم زد

دست اکرام تو بود آنکه سحرگاه ازل ...

قدسی مشهدی
 
۵۶۳

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

... خون گرم از دل روان شد چون ز تیغش یاد کرد

رسم معموری همین در کوچه سیل است و بس

عاقبت اشکم به کام این شهر را آباد کرد ...

قدسی مشهدی
 
۵۶۴

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

... پا ز عزت بر زمین ننهد ملک در شهر عشق

بس که در هر کوچه اش جسم عزیزان خاک شد

اتحادی هست با خونین دلانم زان سبب ...

قدسی مشهدی
 
۵۶۵

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳

 

... چون قطره عرق بن مویی گرفته دل

تا همچو دیده ام نبود کوچه گرد شهر

از پا فتاده و سر کویی گرفته دل ...

قدسی مشهدی
 
۵۶۶

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۲

 

... غمت چرا نخورد غم برای خویشتنم

دلم چه یافته در کوچه پریشانی

که می برد همه عمر از قفای خویشتنم ...

قدسی مشهدی
 
۵۶۷

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۳

 

... پنهان ز غیر شب همه شب با چراغ چشم

در کوچه تو می طلبم نقش پای تو

پروا نمی کنی و من از ناله های شب ...

قدسی مشهدی
 
۵۶۸

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

... وز شوق چه گویم از ادا معلوم است

از بس که به کوچه تو آیم شب و روز

بی طاقتی ام ز نقش پا معلوم است

قدسی مشهدی
 
۵۶۹

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۵۵۲

 

... من خود به کدام مرز و بوم افتاده

هر سو که رود ستارگان کوچه دهند

این اختر بخت من چه شوم افتاده

قدسی مشهدی
 
۵۷۰

قدسی مشهدی » رباعیات » شمارهٔ ۶۰۳

 

... بگسل ز تعلق که به جایی برسی

بگریز ز کوچه بند نی چون نغمه

شاید که به گوش آشنایی برسی

قدسی مشهدی
 
۵۷۱

قدسی مشهدی » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۱۶ - تعربف تالاب صفاپور

 

... به هر جانب که کشتی رو نهاده

چو رود نیل آبش کوچه داده

ز کشتی های لعلی شد گلستان ...

قدسی مشهدی
 
۵۷۲

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۳

 

... چو خورشید بر طرف جو پادشاه

سراسر رو کوچه صبح گاه

رفیقی که هرگز نورزد نفاق ...

قدسی مشهدی
 
۵۷۳

قدسی مشهدی » ساقی‌نامه » بخش ۱۵

 

... که باشد رفیق صبوران خدای

گریزانم از کوچه باغ هوس

مرا چاک دل کوچه باغ و بس

اگر خاک گردد سراسر تنم ...

قدسی مشهدی
 
۵۷۴

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴

 

... گفتم بکوی عشقت پایم بگل فرو شد

گفتا که کوچه عشق راهی بدر ندارد

گفتم سرای دل را ره کو و در کدام است ...

فیض کاشانی
 
۵۷۵

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۵

 

... سرمه خاک رهت را منتظر

بر سر هر کوچه کوری دگر

بر سر بازار عشقت دارها ...

فیض کاشانی
 
۵۷۶

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۱

 

... دل من می کنی سیه به غلط

گر مرا دیگری ز کوچه مقصود

نگه خود می کنی تبه به غلط

باز گردی ز کوچه مقصود

گر دوچارم شوی به ره به غلط ...

فیض کاشانی
 
۵۷۷

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۴

 

... بایع و بیع و ثمن مشتری و جنس تو بودی

سر بسر کوچه و بازار جهان را همه دیدیم

چند بر خرقه پرهیز زدن پنبه توبه ...

فیض کاشانی
 
۵۷۸

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۳

 

... هرچه هستیم بر خلق نمودار شویم

بر سر کوچه و بازار اگر می نوشیم

به از آنست که در پرده پندار شویم

فوت افسرده دلی چند ز پس کوچه خریم

از پی مایده عشق به بازار شویم ...

فیض کاشانی
 
۵۷۹

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۵

 

... مردم راست ندیدیم همین است همین

سر بسر کوچه و بازار جهان گردیدیم

جز غم او نخریدیم همین است همین ...

فیض کاشانی
 
۵۸۰

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۸

 

... هرنفسی بمحنتی می کندم رعایتی

شکر که در ره هدی کوچه غلط نمیکنم

میرسد از جناب او هر نفسی هدایتی ...

فیض کاشانی
 
 
۱
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۳۱
۴۹