گنجور

 
قدسی مشهدی

بس که دود آه عاشق پرده افلاک شد

سینه افلاک از داغ کواکب پاک شد

پا ز عزت بر زمین ننهد ملک در شهر عشق

بس که در هر کوچه‌اش جسم عزیزان خاک شد

اتحادی هست با خونین‌دلانم، زان سبب

غنچه پیراهن درید و سینه من چاک شد

بر فروزد عارض معشوق از اظهار نیاز

روی گل از شرم عشق بلبل آتشناک شد