... قرار نیست به جایی بلند همت را

چگونه از حرکت آسمان بیاساید

فلک ز کشتن من پشت داد بر دیوار ...

... چه قطع راه توان کرد از دویدن چشم

مباش بی حرکت زینهار کز گلشن

به آفتاب رسد شبنم از پریدن چشم ...

... آفت برق به حاصل چه تواند کردن

چرخ را از حرکت لنگر تمکین تو داشت

با تو ظالم کشش دل چه تواند کردن ...

... سفر اگر چه دو گام است بی مشقت نیست

که ناله در حرکت آید از قلم بیرون

ز مال طول امل حرص را نگردد کم ...

... در هر کس آنچه هست همان را ازو طلب

لنگر ز آسمان حرکت از زمین مجو

آرامش دل تو برون است از آب و گل ...

... ز بار حرص نداری قرار بر یک جا

گران و پر حرکت همچو آسیا سنگی

به دیده همه عالم چو خار ناسازی ...

... همچو صدف فرش زمینش ز در

آب گهر گر حرکت داشتی

ساحتش از سیل بینباشتی ...

... بند تحیر زده بر پا و دست

بی حرکت مانده چو بت بت پرست

گفتمش ای بر سر این گنج امیر ...

... جلوه بیجا نکنی زانکه چو بیجا باشد

مصرعی می شود از یک حرکت ناموزون

عشق را باش که گر عشق نباشد فیاض ...

... نتیجه ای که قضا نام کرده نوع بشر

ازو که مبدع اشیاست سر زد این حرکت

پس آنگهش به ارادات لم یزل ز قدر ...

... دم صبح را اثر نگاه مهابتش خفقان دهد

ز مفاصل فلک امتناع نواهیش حرکت برد

به رگ و پی ز می امتثال اوامرش جریان دهد ...

... ازل خزینه کاف و ابد طویله نون

برای مولد او کرد آسمان حرکت

زمین برای مقر وی اقتضای سکون ...

... گره به گوشه ابروی نهی اگر فکند

سپهر را حرکت منتقل شود به سکون

ابد کند سر خود را به در ز جیب ازل ...

... سری ندارد دانا به صورت بی جان

ارادت تو دهد کلک امر را حرکت

کرامت تو دهد حکم نهی را جریان ...

... خلاف رأی تو کمتر دهد قضا فرمان

همه به موجب حکم خدا کند حرکت

ارادت تو که کلک قضای راست بنان ...

... واشد سر و سامان هوسها ز سر ما

در تن حرکت نیست بجز گردش رنگم

دیگر سفر هند حنا شد سفر ما ...

... دویدوک که بو جهان نه مقام قرار دور

آندم که دیر دیلر حرکت گاهواره مز

طوفان فتنه دور نه عجب گوزکی سویی تک ...

... نگشت دست ز دندان ترا نگار افسوس

ترا بسی حرکت داد رعشه پیری

ز خواب وا نشدت چشم اعتبار افسوس ...

... بود بگردن من عشق را حق پدری

به رعشه ز آن حرکت پیریت دهد واعظ

که دیده ای بگشایی ز خواب بی خبری

... آتش زنم که دود برآید تو را ز جان

از جنبش تو در حرکت بته های خار

پیوسته خورد و ریزه من از تو در گمان ...

... کاش آبله ای نقطه گذارد به سرانگشت

در طبع جهان حرکت بی خواست خراشید

آن کیست که اندیشه گمارد به سرانگشت ...

... غیر از دبر سرشتان سر بر زمین که دارد

هرسو به حرکت نفس مطلق عنان بتازید

ای زیر خرسواران پالان و زین که دارد ...

... پی حساب گره های رشته کارم

بدست در حرکت همنشین میار انگشت

که از برای شمارش درین چمن باید ...