گذشت زندگی و، شد ز دست کار افسوس
نداد فرصت افسوس، صد هزار افسوس!
برفت عهد شباب و، همان علاقه بجاست
نکرده بند ز خود پاره، شد بهار افسوس
گذشت عمر و، نکردیم طاعتی هرگز
ز دست رفت کمند و، نشد شکار افسوس
دمی به کار نیامد ترا ز مدت عمر
شکفت و ریخت چه گلها ز شاخسار افسوس
تمام عمر تو بگذشت در خود آرایی
نگشت دست ز دندان ترا نگار افسوس
ترا بسی حرکت داد رعشه پیری
ز خواب وا نشدت چشم اعتبار افسوس
دل شکسته بگرداب تن تباهی ماند
نرفت کشتی از این ورطه برکنار افسوس
بشد بخنده و غفلت تمام عمر و، شبی
بروز خود نگریستیم زار زار افسوس
ز روسیاهی ایام جاهلی واعظ
نشست چهره ترا چشم اشکبار افسوس!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به مرور زمان و گذر عمر میپردازد و از افسوسهای خود سخن میگوید. او lament میکند که فرصتهایی را از دست داده و به جای انجام کارهای مفید، زندگی را در خودآرایی و غفلت گذرانده است. جوانی سپری شده و هنوز هم علاقهها و آرزوها در دل باقی ماندهاند. همچنین، شاعر به یاد میآورد که هیچ عبادتی نکرده و عمرش به بطالت گذشته است. او به تغییرات ناگهانی زندگی و تأثیر پیری بر خود اشاره میکند و در نهایت با حسرت و اشک از گذشتههایش سخن میگوید.
هوش مصنوعی: زندگی سپری شد و ما از دست بسیاری از کارها افسوس خوردیم، اما هیچ فرصتی برای افسوس خوردن نداشتیم و باید صد بار افسوس میخوردیم!
هوش مصنوعی: روزهای جوانی به پایان رسیده و همان احساسات و علاقهها همچنان باقی مانده است. با اینکه از خودم جدا شدهام، اما بهار زندگیام افسوس که به سر آمده است.
هوش مصنوعی: زمان به سرعت گذشت و ما هرگز به انجام عبادت و طاعت نپرداختیم. عمرمان به هدر رفت و نتوانستیم از فرصتها استفاده کنیم. افسوس بر این که شکارچی لحظهها بودیم و هیچ چیزی نصیبمان نشد.
هوش مصنوعی: در طول عمر، لحظهای به تو یاری نرسید و چه گلهای زیبا که به خاطر گذر زمان پژمرده و از بین رفتند. افسوس که این زیباییها از شاخسار زندگی رخت بربستند.
هوش مصنوعی: تمام عمر تو در تلاش برای زیبا به نظر رسیدن سپری شده است و هیچگاه دستت به دندان خود نرسید، افسوس که به آن اشاره نکردی.
هوش مصنوعی: تحریکات پیری تو را از خواب بیدار کرد و باعث شد که چشمهات به واقعیتها آگاه شود، اما افسوس که این آگاهی تلخ است.
هوش مصنوعی: دل شکسته مانند کشتیای است که در گرداب مشکل و ناامیدی گرفتار شده و نمیتواند از این وضعیت نجات پیدا کند. افسوس که این کشتی نمیتواند به ساحل امنی برسد.
هوش مصنوعی: زندگی را با خنده و بیخیالی گذراندم و بعد از سالها ناگهان به خودم آمدم و دیدم چه قدر افسوس خوردم.
هوش مصنوعی: ای وعظ کننده، به یاد روزهای سیاه جاهلیت، چهرهات را میبینم و چشمانم از حسرت پر از اشک است!
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نهال عشق که برگش غمست و بار افسوس
اگر ز گریه نشد سبز صد هزار افسوس
نیامدی و سیاهی ز داغها افتاد
سفید شد برهت چشم انتظار افسوس
میان گرد کدورت پدید نیست دلم
[...]
رسید یار و ندیدیم روی یار افسوس
گذشت روز و شب ما به انتظار افسوس
گذشت عمر گرانمایه در فراق دریغ
نصیب غیر شد آخر وصال یار افسوس
گریست عمری آخر ز بیوفائی چرخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.