گنجور

 
۵۶۶۱

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۱

 

میل صحرا گر کنی من سینه را صحرا کنم

میل دریا گر کنی من دیده را دریا کنم

گر تو خواهی عالمی ویران کنی در یکنفس ...

فیض کاشانی
 
۵۶۶۲

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۲

 

میتوانم ز آب دیده دشت را دریا کنم

یا ازین سیل دما دم کوه را صحرا کنم ...

فیض کاشانی
 
۵۶۶۳

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۳

 

... از آب من گردان بود من نان گردون کی خورم

چون جوی من دریا شود گردون گردان بشکنم

مهر ار نگردد گرد من داغ کسوفش بر نهم ...

فیض کاشانی
 
۵۶۶۴

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۰

 

حسنش دریا و من سبویم

عشقش چوکان و من چه گویم ...

فیض کاشانی
 
۵۶۶۵

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۰

 

شور دریای حقایق ز آب چشم ما ببین

در و لعل خون دل درقعر این دریا به بین

دیده دریا سینه صحرا کرده ام از فیض عشق

سوی من افکن نظر دریا ببین صحرا ببین

شورش دریا نه بینی تا نظر بر گل کنی

روی در صحرای دل کن شورش صحرا به بین ...

فیض کاشانی
 
۵۶۶۶

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۵

 

در عشق دوست ای دل شیدا چگونه ای

ای قطره کشاکش دریا چگونه ای

یادآور ای عدم ز نهانخانه ای قدم ...

فیض کاشانی
 
۵۶۶۷

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۶

 

با جذب دوست ای دل شیدا چگونه ای

ای قطره با کشاکش دریا چگونه ای

ای طایر خجسته پی مرغزار انس ...

فیض کاشانی
 
۵۶۶۸

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱۷

 

... چرخ گردون روی در بهبود دارد اندکی

گر بحالم چشم دریا دل کند جودی رواست

آب دیده سوز دلرا سود دارد اندکی ...

فیض کاشانی
 
۵۶۶۹

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵۹

 

... سری کو مست عشقی شد ز خود رست

بود آن می ز دریا یا بسویی

دل فیض از غم عشقی زند های ...

فیض کاشانی
 
۵۶۷۰

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

... برون از بهر نظم دین که در پای تو افشاند

زمین درهای دریا را فلک عقد ثریا را

ز قول اهل دعوی تلخکامم فیض کی باشد ...

فیض کاشانی
 
۵۶۷۱

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

... نهد به پای تو سر فیض و جان کند تسلیم

گذشت قطره ز مستی چو دید دریا را

فیض کاشانی
 
۵۶۷۲

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

... شاید ای فیض اگر در طلب گوهر وصل

دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم

فیض کاشانی
 
۵۶۷۳

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

یاد مهدی چه کنم صبر به صحرا فکنم

و اندرین کار دل خویش به دریا فکنم

دیده دریا کنم از خون جگر در شوقش

راز سربسته خود را به خدا وافکنم‏ ...

فیض کاشانی
 
۵۶۷۴

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

... در شوق دیدن تو هواخواه غربتم

دریا و کوه در ره و من خسته ضعیف

ای حضرت امام مدد ده به همتم ...

فیض کاشانی
 
۵۶۷۵

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

... اگر مقصد تویی پس مختلف از چیست مذهب ها

سراب از دوری دریا به مردم آب می ماند

تو ای خورشید رخ بنما که گم گردند کوکب ها ...

... تو گر مطلب نباشی حرف ها را وای بر لب ها

همان ناسفته بهتر گوهر دریای حیرانی

بیا تا بشکنیم ای هوشمندان جمله مثقب ها ...

فیاض لاهیجی
 
۵۶۷۶

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

... پر از خونست دل هر چند چشمم هرزه خرجی کرد

غمی از باد دستی های نیسان نیست دریا را

به چین زلف او از تیره بختی ها چه غم دارم ...

... رموز عشق دانی شد مسلم بر ادافهمی

کز ابروی معماگوی او دریابد ایما را

نشان کعبة مقصود در دل بود و ما هرزه ...

فیاض لاهیجی
 
۵۶۷۷

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

... فراخ عیشی موجم ز رشک می سوزد

که تنگ در بغل آورده است دریا را

فروختیم به یک تار زلف او دل و دین ...

فیاض لاهیجی
 
۵۶۷۸

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

گر کشم بر رخ دریا مژة پرخون را

غوطه ها در عرق شرم دهم جیحون را ...

فیاض لاهیجی
 
۵۶۷۹

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

از بیم دریا کی کنم ترک این ره کوتاه را

من خود به امید خطر خوش کرده ام این راه را ...

فیاض لاهیجی
 
۵۶۸۰

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

... نجات عشق در سرگشتگی باشد نمی داند

درین دریا به جز باد مخالف ناخدایی را

به تن بی جاست نام آدمیت کار جان دارد ...

فیاض لاهیجی
 
 
۱
۲۸۲
۲۸۳
۲۸۴
۲۸۵
۲۸۶
۳۷۳