من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم
کاش راهی به سر کوی تو میداشتمی
تا به سر سوی تو میآمدم از هر گذرم
نتوان قطع بیابان فراق تو نمود
مگر آگه کنی از رسم و ره این سفرم
راه منزلگه خویشم بنما تا پس از این
پیش گیرم ره آن کوی و به سر میسپرم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
خرم آن روز کزین مرحله بربندم رخت
وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
ای نسیم سحری بندگی ما برسان
گو فراموش مکن وقت دعای سحرم
شاید ای فیض اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن از شاعر به آرزو و longing اشاره دارد و بیان میکند که شاعر خود را در برابر عظمت معشوقش کوچک میداند. او از خداوند میخواهد که راهی به سوی معشوقش نشان دهد تا بتواند به او دست یابد. همچنین، شاعر بر این نکته تأکید میکند که در این مسیر، نیازمند یاری و دعاست و امیدوار است روزی به وصال معشوق برسد. در نهایت، او به شدت احساس میکند که برای دست یافتن به این هدف، باید با اشکها و دعاها در طلب معشوق خود تلاش کند.
هوش مصنوعی: من که هستم که به یاد تو بروم، تو با محبتهایت همیشه به من لطف میکنی، ای خاک درگاهت که برایم از همه چیز با ارزشتر است.
هوش مصنوعی: ای کاش راهی به کوی تو پیدا میکردم تا از هر مسیری که میرفتم، به سراغ تو میآمدم.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بیابان دوری از تو را پشت سر بگذارم، مگر اینکه تو من را از راه و روش این سفر آگاه کنی.
هوش مصنوعی: لطفاً مسیر خانهام را نشانم بده تا بتوانم بعد از این به سوی آن محل بروم و در آنجا زندگی کنم.
هوش مصنوعی: ای پرندهی آسمانی، مرا در مسیرم یاری کن، چون راه رسیدن به مقصود بسیار طولانی است و من تازهکار هستم.
هوش مصنوعی: روز خوشی خواهد بود که من از این مرحلهی سخت عبور کنم و دوستان از تو بپرسند که حال من چگونه است.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، لطفاً پیام بندگی ما را برسان و فراموش نکن که در وقت دعا کردن در سحر، ما را یاد کنی.
هوش مصنوعی: شاید ای فیض، اگر در جستجوی گوهر وصال باشم، چشمانم را پر از اشک کنم و در دریا غوطهور شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم
خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم
تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد
از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم
دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست
[...]
من بیچاره مگر بر رخ آن مه نگرم
که چو در وی نگرم جامه بتن در بدرم
بزبان با سخن او سخن مه نبرم
بر لب او که همی گوید شهد و شکرم
تو دهی بوسه و من خامش بوسه شمرم
[...]
میروم از غم عشق تو چنان بیخبرم
که ندانم به کجا یا به چه اندیشه درم
همچو روی تو همه کار من آراسته بود
وه، که چون موی تو اکنون همه زیر و زبرم
تیغ هجران تو گر زخم چنین خواهد زد
[...]
ای بزرگی که چو من راه مدیحت سپرم
همه بر شارع اقبال بود رهگذرم
مهر و کین تو نهد قاعدۀ کون و فساد
کرد صدباره ازین منهی فکرت خبرم
چون نهد روی بدین گنبد پیروزه نمای
[...]
عمری است که در راه تو پای است سرم
خاک قدمت بدیدگان میسپرم
زان روی کنون آینه روی توم
از دیده تو بروی تو مینگرم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.