لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
فیاض لاهیجی

گر کشم بر رخ دریا مژة پرخون را

غوطه‌ها در عرق شرم دهم جیحون را

عجب از جاذبة عشق که از یکرنگی

طوق لیلی نکند سلسلة مجنون را

رتبة کوهکن این بس که کشیدست بدوش

در وفا یک دو قدم غاشیة گلگون را

بلد راه جنون نقش پی مجنون است

خضر از ره نبرد گمشدة هامون را

خونبها یافت کسی کاب دم تیغ تو خورد

این هوس تشنه به خون کرده دل پر خون را

همچو پروانه به گرد سر خود گرداند

شعلة آه دل سوخته‌ام گردون را

ظاهرم آینه صورت باطن شده است

شاهد حال درون ساخته‌ام بیرون را

طرفه نعم‌البدلی یافته خم جا دارد

که فراموش کند صحبت افلاطون را

این همه نکتة سر بسته که در نامة تست

هم تو فیّاض مگر فهم کنی مضمون را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حکیم نزاری

طاقت بار ملامت نبود گردون را

وین شرف شیفتگان راست نه هر مادون را

من دل سوخته با این همه خامان چه کنم

نافه را بوی بود نی جگر پر خون را

ماه تا روی مبارک به کسی بنماید

[...]

محتشم کاشانی

مالک المک شوم چون ز جنون هامون را

در روش غاشیه بردوش نهم مجنون را

گر نه آیینهٔ روی تو برابر باشد

آه من تیره کند آینهٔ گردون را

گر تصرف نکند عشوهٔ خوبان در دل

[...]

صائب تبریزی

شد ز زنجیر فزون شور جنون مجنون را

موج بال و پر رفتار شود جیحون را

گل ابری چه قدر آب ز دریا گیرد؟

نکند دیده سبکبار دل پر خون را

گوشه عافیتی صافدلان را کافی است

[...]

آشفتهٔ شیرازی

خبر از حی مگر آورده کسی مجنون را

که گشوده بره قافله جوی خون را

از پی پرسش دل سلسله موئی آمد

تا که زنجیر فرستاد دگر مجنون را

گریه از کشته شدن نیست از آن میگریم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه