گنجور

 
۴۶۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۵

 

... اگر به لهو و لعب بردن است گوی محبت

ز دوستی به پل بستن جناغ گذشتم

نوای الفت این همرهان کشید به ماتم ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۴

 

... ز گفت وگو دهم تا کی به توفان زورق دل را

حیا کو کز لب خاموش پل بحر طلب بندم

به این ترتیب الفاظی که دارد ننگ موزونی ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۵

 

... حیا از آبرو نگذشت و من از حرص دون همت

بر این یک قطره عمری شد پل ابرام می بندم

اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۴

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰

 

... چو موجم خیال گهر رهزن است

محیطم ازین پل اگر بگذرم

گه از علم دارم فغان گه ز جهل ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۵

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۸

 

... گذشتن بی تغافل نیست از توفان این گلشن

همان از پشت خم آرایش پل می کند شبنم

چکد اشک ندامت چول نفس بی دست و پا گردد ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۶

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۴

 

... جهان وحشت است اینجا توقف کو اقامت کو

تحیر یک دو دم پل بسته بر دریای بگذشتن

چو موج گوهر آسودن عنان کس نمی گیرد ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۷

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۳۵

 

... غریب مصلحتی بود ازین جلب نگذشتن

ترددی ز پل دوزخم گذشت به خاطر

یقین به تجربه گفت از سر غضب نگذشتن ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۸

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۸

 

... عرق غواص شرمم در غبار تهمت هستی

مرا افکند در آب از سر این پل گذر کردن

به رنگ توأم بادام دلها را در این محفل ...

بیدل دهلوی
 
۴۶۹

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۰

 

... چه حسرت ها که دارد نردبان قامت پیری

عروج موج سیلاب از سر این پل تماشا کن

به هشیاری ندارد هیچکس آسودگی بیدل ...

بیدل دهلوی
 
۴۷۰

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳۹

 

... بسکه چون گوهر قناعت در مزاجم پا فشرد

موج زد ابرام و نگذشت از پل تمکین من

بستن چشمی ست تسخیر جهات اما چه سود ...

بیدل دهلوی
 
۴۷۱

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳۸

 

... ای قطره گهر شده نازم به همتت

کز یک گره پل از سر دریا گذشته ای

در خاک ما غبار دو عالم شکسته اند ...

بیدل دهلوی
 
۴۷۲

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۴

 

... ز تشویش حوادث نیست بی سعی فنا رستن

پل از کشتی شکستن بسته ام بر روی جیحونی

تظلمگاه معنی شد جهان زین نکته پردازان ...

بیدل دهلوی
 
۴۷۳

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۹۲

 

... آخر از این محیط خیالت گذشتن است

بیدل چرا چو موج گهر پل نمی شوی

بیدل دهلوی
 
۴۷۴

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

... نکویی با بدان کردن در این عالم بدان ماند

که دور از آب سازند اهل بینش چشمه پل را

تلاش بیش و کم قصاب کردن نیست کار تو ...

قصاب کاشانی
 
۴۷۵

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

... افتاده راه قافله اشگم از نظر

از جوش آب چشمه این پل شکسته است

محتاج دیگری نبود یک کناره نان ...

قصاب کاشانی
 
۴۷۶

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

... زیر آب از گریه ام نبود کنون طاق سپهر

بارها سیل سرشگم از سر این پل گذشت

در چمن آن بلبل افسرده ام کز دل مرا ...

مشتاق اصفهانی
 
۴۷۷

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵

 

... قد خم دیده ام پر دیده طوفان حوادث را

کند هرقدر طغیان سیل با پل برنمی آید

حزین از خامه ات گل کرده سامان سیه بختی ...

حزین لاهیجی
 
۴۷۸

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

... می برد چون خس سعیدا آخرش سیل فنا

با وجود می کسی غم زیر این پل می خورد

سعیدا
 
۴۷۹

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - هو القصیده در مدح محمد زمان خان بیگدلی

 

... چندی بامتحان یمین و یسار اسب

آخر گذشت ز اسب کمال اسب من به پل

چون برد پیش رستم از اسفندیار اسب ...

آذر بیگدلی
 
۴۸۰

ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۴۱ - در بیان آنکه چون سفر را نهایت نیست لازم می آید سبکبار و چالاک بود

 

... همرهان رفتند و در خوابی هنوز

پل شکست و آن سر آبی هنوز

ای خنک آنکس که هنگام رحیل ...

ملا احمد نراقی
 
 
۱
۲۲
۲۳
۲۴
۲۵
۲۶
۲۸