چو موجگوهر ازین بحر بیتعب نگذشتن
ز طبع ما نگذشت از سر ادب نگذشتن
اسیر سلسلهٔ اختراع و هم چه دارد
به ملک بیسببی از غم سبب نگذشتن
جنون معاشی حرص، آنگه انفعال تردد؟
قدم شمار عرق مردن و ز تب نگذشتن
به هیچ مرحله همت پی بهانه نگیرد
دلیل آبله پاییست از طلب نگذشتن
مزارنام زنقش نگین چه شمع فروزد
تو آدمی شرفت هست از ادب نگذشتن
چوشمع تیغ سر ما به خار سینه پرآتش
ازبن ستمکده می آیدم عجب نگذشتن
به هیچ حال مده دامن گذشتگی از کف
الم شمر همه گر باشد از طرب نگذشتن
نبرد موی سفیدم سیاهکاری غفلت
سحر دمیده و میبایدم ز شب نگذشتن
حریف نفس که میگشت جز تعلق دنیا
غریب مصلحتی بود ازین جلب نگذشتن
ترددی ز پل دوزخمگذشت به خاطر
یقین به تجربه گفت از سر غضب نگذشتن
چو سنگ شیشه به دامن شکست دل بهکمینم
نشسته در رهم ازکوچهٔ حلب نگذشتن
صد آبرو بهگره بستن است بیدل ما را
به رنگ موج گهر از فشار لب نگذشتن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.