... اندیشه تکلیف در اقلیم جنون نیست

در کوچه زنجیر عسس راه ندارد

ای هرزه درا در گذر از همرهی ما ...

... مستی به پریشانی دستار نباشد

از کوچه زخم است ره کعبه مقصود

دوزخ به ازان سینه که افگار نباشد ...

... سرگرم جنون کعبه وبتخانه نداند

عمری است سراسر رو آن کوچه زلف است

چون موی به موحال دلم شانه نداند ...

... دیوانه مارا نخریدند به سنگی

در کوچه این سنگدلان چند توان بود

هر چند ز شکر نتوان کرد به نی صلح ...

... از صور قیامت هم بیدارنمی گردد

در غمکده هستی بر کوچه مستی زن

کاین راه به هشیاری هموارنمی گردد ...

... سلسله پردازشو رو به بیابان گذار

چند سراسر توان رفت درین کوچه بند

نغمه اول که ریخت غنچه منقار من ...

... از بیخبران خبر نمی آید

از کوچه نی کدام شب صایب

صد قافله شکر نمی آید

دل کجا در سینه ویرانه می گیرد قرار

کوچه گرد زلف کی درخانه می گیرد قرار

غنچه منقار مارابر گریز ناله نیست ...

... شمع بی فانوس در صحرا نمی گیرد قرار

می دود درکوچه وبازار آخر راز عشق

این شرر در سینه خارا نمی گیرد قرار ...

... عکس او در چشم خونپالانمی گیرد قرار

هر که چون دل کوچه گرد زلف وکاکل گشته است

در فضای جنت المأوی نمی گیرد قرار ...

... شد رگ جانم ازان موی کمر پرتاب تر

پا ز چشم خویش کن در کوچه باغ زلف یار

کاین ره خوابیده ازمخمل بود خوش خواب تر ...

... که در بساط ندارم جز این نثار دگر

به کوچه باغ بهشتم زکوی او مبرید

که وا نمی شودم دل ز رهگذار دگر ...

... سر تا به پای حسن تو از هم رمیده تر

هرچند آفتاب به هر کوچه ای دوید

رسوایی من است به عالم دویده تر ...

... در پیش روی خود سپر کاغذین مگیر

سیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیست

زنهار پیش دیده من آستین مگیر ...

... درفلاخن گذار دلهارا

پس میفکن به کوچه دلدار

سینه زنگ بسته مارا ...

... بس که کشیده است دردسر ز جنونم

کوچه دهد چون شوم دچار به زنجیر

چون ورق آفتاب عمر بگردد ...

... نیست مجنون مرا از دامن صحرا ملال

بر سر هر کوچه از من داستانی گو مباش

حسن و عشق آیینه اسرار پنهان همند ...

... بود درعهدی که ازنی همچو طفلان مرکبش

کوچه و بازار را پرشور می بینم دگر

تاکدامین سنگدل آزاد کرد ازمکتبش ...

... سری که گرم زسودای عشق می گردد

چو آفتاب به هر کوچه می دوانندش

به یک دو جلوه زمین گیر گشت کاغذ باد ...

... سر پیاله کشان چون به آسمان نرسد

که کوچه ها شده چون کهکشان ز اختر عیش

ز حسن نیت عباس شه بودصایب ...

... در سینه دل به زلف تو گردد طفل شوخ

در کوچه است اگر چه بود جا به مکتبش

سرچشمه ای که ریشه به دریا رسانده است ...