گنجور

 
۴۲۸۱

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - ایضا له

 

... ز سندان به دی ماه گل بشکفاند

به بستان چو بلبل دبستان بسازد

بجز مدحت از دفتر گل نخواند ...

... نیارد که پیراهن گل دراند

طبقهای زر چیست بر دست گلبن

بدان تا که در خاک پایت فشاند

کسی کو چو غنچه دل اندر تو بندد

ز تو تازه رو همچو گلبرگ ماند ...

... گل خلق تو چون بخندد بیک دم

ز دل بسته غنچه را وارهاند

قضا گلشن چرخ را در رکابت

قبا بسته چون غنچگان می دواند

به گل چیدن آمد به باغ سخایت ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۸۲

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۴۱ - ایضا له

 

... دست خلقی تا قلم بگشاده اند

چون در دکان خود در بسته اند

نیک سر تیزند در راه ستم ...

... در خور بالش نیند اما هنوز

از پی هم بستری شایسته اند

موی را نازرده اند الحق جز آنک ...

... خواجگان کردن اربر خواستند

خواجگان گردران بنشسته اند

مرهمی ده ای خدا کز ظلمشان ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۸۳

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴ - وله ایضا

 

ای دل ای دل سخن سخن بیهده را کار مبند

خویشتن را بپوش در غم و تیمار مبند

گر خیالست ترا کین که تو داری نیکست

بد خیالیست که بستی تو دگر بار مبند

کمربندگی ار زان که نخواهی در بست

دست شهوت مگشا باری و زنار مبند

فکرت خود همه در مکر و حیل صرف مکن

از پی دیو سلیمان را در کار مبند

گر نخواهی که دلت تنگ بود چون غنچه

پس ازینش به طمع در زر بسیار مبند

بند کان بر دهن حرص و امل باید بست

به ستم بر دهن کیسة دینار مبند

چون نداری تو سر آنکه بسامان گردی

خرقۀ مخرقه بیرون کن و دستار مبند

طاقت بار کشیدن چو نداری باری

مردمی کن ز گنه بار بخروار مبند

در قیامت سربار همه کس بگشایند

هر چه باید که نبینند در آن بار مبند

چون خود از دایره آید همه سر گردانی

پس تو دل در فلک دایره کردار مبند

بهر ابلیس دلی را که ملک سجده برد

به هوسبازی در محنت بیگار مبند

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۸۴

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۶۰ - وله ایضا

 

... چو اینچنین بود اولیتر آنچنان باشد

که آن کنند که شان خاص و عام بستایند

بدی چو آمد بدنام از آن بپرهیزند ...

... چو روزگار بخواهد ربود ایشان را

بنقد خود را از روزگار بربایند

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۸۵

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۶۲ - وله ایضاً

 

... زنگ انده زخاطرم بزدود

بسته از من مدیح خویش و بخواند

وز ستودنش جان من آسود ...

... در بهین دست بهر آرایش

آن عروسان زشت را بنمود

حضرت او و آنگهی من و نطق ...

... تا که از هر زبان نیالاید

خویشتن عرض خویشتن بستود

می شنیدم ز چرخ بانگ صدقت ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۸۶

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۷۱ - وله ایضا

 

... برو یا رب که تا چون دلستان بود

بنزد خواجه یی گفتند بردی

که دستش طیرۀ دریا و کان بود

چه فرموده اندر آن معرض چه دادت

بهایش بستدی یا رایگان بود

از آن سیمی که بروی خرج کردی ...

... جواب او ندانستم چه گویم

که بندی استوارم بر دهان بود

بگفتم این قدر آخر که آری ...

... چه من لایق نمی دانم که گویم

بنزد خواجه بردیم و همان بود

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۸۷

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۸۱ - وله ایضا

 

... نه راز سینۀ او کس بگوش راه دهد

نه کار بستۀ او هیچ خلق بگشاید

گه اضطراب کند گه به عجز تن بنهد

گهی خموش بود گاه ژاژ میخاید ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۸۸

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۸۳ - وله ایضا

 

... زان شرابی که جان بیفزاید

چشم او را به خواب بسته کنی

تا ازو کار بنده بگشاید

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۸۹

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۱۹۳ - وله ایضا

 

... شد از نیابت تحریر تو عطارد شاد

به بندگان نرسد شادیی به از تحریر

گران رکایی حزم تو بازگرداند

عنان جنبش خاصیت از ره تاثیر

همیشه کلک تو از بهر آن کمر بستست

که تا معایش اهل هنر کند تقریر ...

... ز امتثال اشارت همم نبود گزیر

میان ببستم چون زلف و نفس لوامه

چو چشم خوبان می کرد هر دم تعییر ...

... محفه ش از قصب دری قلم کردم

تتق ز کلة اکون و بسترش ز حریر

ز اشک و چهرة من غرقه در زرو گوهر

ز خلق و خامة من در میان مشک و عبیر

میان ببسته به لالاییش دو صد لولو

دهان گشاده بچاووشیش زبان صربر ...

... به چشم مهر نگر سوی نازنین اسیر

بناز دار چگر گوشۀ ضمیر مرا

که من به خون دلش پروریده ام نه به شیر ...

... نه چشم کابین دارد ز کس نه گوش نثار

به رایگانش از بهر بندگی بپذیر

وگرنباشد بر ذوق خاطر اشرف ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۰

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۰۹ - وله ایضا

 

... نور بیناییست و دیدۀ کور

گر برمشان بنزد این مردم

که زنا اهلیند همچو ستور

بر گشاده دهان بکینه چو مار

تنگ بسته میان به حرص چو مور

فیصل کارشان بروت و دماغ ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۱

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۲۶ - ایضا له

 

بنده ات بود گرسنه پیرار

پار زن کرد و بچه زاد امسال ...

... تیره دارد چو خال صورت حال

مثل بنده اندرین حالت

اینچنین گفته اند در امثال

تنگ بد حای موش در سوراخ

بست جاروب نیز بر دنبال

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۲

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۳۱ - این قطعه در مدح ملک السّیادة و النّقابه سیّد مجدالدّین گوید

 

... ای از آن خاندان که از شرفش

خاک رو بست شهپر جبریل

مطبخ امتان جد ترا ...

... با سخای تو آفتاب بخیل

طرفی از خدمت تو بربستست

چرخ بر جبهه زان نهاد اکلیل

ای کرم را بنان تو تفسیر

وی هنر را بیان تو تأویل ...

... همه اسباب کامرانی تو

باد مقرون بنفخ اسرافیل

حسبنا الله وحده و کفی

انه خیر ناصر و کفیل

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۳

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۳۳ - ایضا له

 

بنا میزد دلی چون شیر دارم

زبانی بر سخن ها چیر دارم ...

... ز زخم خنجر و زوبین و ناوک

تنی بسته به صد کفشیر دارم

به نامردی ندارم هر چه دارم ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۴

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۳۹ - ایضا له

 

... همه اجزای او پر شد چو آکندم درو خود را

روان شد از شکم گوزم چو خود را اندران بستم

نه خلعت بد مضیقی بد که در وی کرد محبوسم ...

... دهل در بوق پنهان کرد مشکل می توانستم

نرفتم پیش از این در بند تشریف تو من هرگز

کنون باری ز سر تا پای اندر بند آن هستم

همی گفتم که تا آنرا نپوشم من بننشینم

کنون از تنگیش تا آن بپوشیدم بننشستم

لباسی پنج گز بالا که دوزی از دوگز جامه ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۵

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۴۵ - ایضا له

 

... علو قدر ترا با فلک نهم همبر

پس آنگهی بنشینم که من خردمندم

فلک شدست غبار ستانة تو و لیک ...

... نشسته بر در و لب کرده مهر و چشم براه

همیشه بهر خبر همچو قفل در بندم

اگرچه از فضلات این سرشک نامضبوط ...

... دریچه های نظر را ز بس تزاحم اشک

نمی توان که به مسمار خواب در بندم

فراق تست نه کاری دگر که افتادست ...

... قسم به ملهم فکری که داد استغنا

بنور صدق ضمیرت ز ذکر سوگندم

که نیست هرگز تشنه به آب و مرده به جان ...

... که گر نگردم سوی تو زود پای گشاد

جوانب لطفت دست بسته آرندم

فذلک همه تفصیل رنج من این بس ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۶

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۴۸ - ایضا له

 

گفتم چو بسته ام کمر بندگی تو

بهر میان خویش ز جوزا کمر خرم ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۷

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۶۱ - این قطعه در مدح صدر جمال الدّین گوید و او را وسیلت بخدمت شمس الدّین خوارزمی کند

 

... چون تویی پایمرد اهل هنر

کار کی کن مرا اگر بنوان

راوی شعر من تو بو دستی

هم تو اکنون جواب آن بستان

شعر را نیست پیش کس حرمت ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۸

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۸۴ - ایضاً له

 

... آرزو ها را بمهر او بجنبد دل زجای

چون ز زیر لب بنالد خامۀ بیمار تو

گرچه خورشید از شعاعش مینهد پیوسته خار ...

... بس که خود بی بهره ام از دولت بیدار تو

چون کم از من بنده صد کس بیش از هر زمره یی

زندگانی می کنند از راتب و ادرار تو ...

... گر تردد لازمست آخر سوی درگاه تو

ور حوالت بر در بستست هم انبار تو

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۲۹۹

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۲۹۳ - ایضا له

 

... جستند چو لوریان پیاده

در هر بن خار ماهرویی

از پرده چو گل برون فتاده

بر هر سر راه نازنینی

لب بسته و چشمها گشاده

نا داده کسیش شربتب آب ...

کمال‌الدین اسماعیل
 
۴۳۰۰

کمال‌الدین اسماعیل » قطعات » شمارهٔ ۳۱۱ - وله ایضا

 

... هوای دولت تو دوست ساز دشمن سوز

زبان خامۀ تو نقش بند طبع گشای

ز دولت تو همه کارها نظام گرفت ...

... گرم تو دست نگیری چگونه دارم پای

ز بهر بسته زبانان شکسته دل شده ام

به دست لطف ز کار من این گره بگشای ...

... نکرده هیچ گناه اسبکان ره پیمای

گرسنه بسته بر آخورنه کاه و نه سبزه

ز بینوایی چون خاطر من اندر وای ...

... تعرض خر حلآج کس چو می نکند

بر اسب بنده تطاول چراست بهر خدای

کمال‌الدین اسماعیل
 
 
۱
۲۱۳
۲۱۴
۲۱۵
۲۱۶
۲۱۷
۵۵۱