ای دل ای دل سخن سخن بیهده را کار مبند
خویشتن را بپوش در غم و تیمار مبند
گر خیالست ترا کین که تو داری نیکست
بد خیالیست که بستی تو دگر بار مبند
کمربندگی ار زان که نخواهی در بست
دست شهوت مگشا باری و زنّار مبند
فکرت خود همه در مکر و حیل صرف مکن
از پی دیو سلیمان را در کار مبند
گر نخواهی که دلت تنگ بود چون غنچه
پس ازینش به طمع در زر بسیار مبند
بند، کان بر دهن حرص و امل باید بست
به ستم بر دهن کیسة دینار مبند
چون نداری تو سر آنکه بسامان گردی
خرقۀ مخرقه بیرون کن و دستار مبند
طاقت بار کشیدن چو نداری باری
مردمی کن ز گنه بار بخروار مبند
در قیامت سربار همه کس بگشایند
هر چه باید که نبینند در آن بار مبند
چون خود از دایره آید همه سر گردانی
پس تو دل در فلک دایره کردار مبند
بهر ابلیس دلی را که ملک سجده برد
به هوسبازی در محنت بیگار مبند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.