بهاء الدّین که تا دور جهان بود
نپندارم که چون تو یک جوان بود
سخن کاندر دهانش صد زبانست
همیشه در ثنایت یک زبان بود
بدان خلق و لطافت کز تو دیدم
دعاگوی تو از جان می توان بود
فضولی دی سوالی کرد از من
که سر خیل فضولان جهان بود
که آن صندوقچه کز لطف صنعت
تماشا گاه اهل اصفهان بود
خرد زو می گزید انگشت حیرت
ز بس کش خرده کاری بیکران بود
ز نقش دلربایش جان مانی
خجل می گشت و الحق جای آن بود
نگاریده به سیم آن شعر چون زر
برو یا رب که تا چون دلستان بود
بنزد خواجه یی گفتند بردی
که دستش طیرۀ دریا و کان بود
چه فرموده اندر آن معرض چه دادت؟
بهایش بستدی یا رایگان بود؟
از آن سیمی که بروی خرج کردی
به آخر سود دیدی یا زیان بود؟
وفا شد هیچ و حاصل گشت آخر
توقّعها کز آنت در گمان بود؟
جواب او ندانستم چه گویم
که بندی استوارم بر دهان بود
بگفتم این قدر آخر که آری
چنان کم آرزو آمد چنان بود
مرا چیزی نفرمودند امّا
بهایی نیک دانم در میان بود
کرم فرمای و حل کن مشکل من
در این کار لطفت هم ضمان بود
چه من لایق نمی دانم که گویم
بنزد خواجه بردیم و همان بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف ویژگیهای جوانی و لطافت شخصی به نام بهاء الدین میپردازد. او میگوید که بهاء الدین فردی خاص و خوشسخن است که در میان دیگران متمایز است. شاعر از دیگری به نام فضولی یاد میکند که سوالاتی درباره صنعت و هنر بهاء الدین دارد و به تماشای اثر هنری او در اصفهان اشاره میکند. شاعر همچنین به زیبایی و ارزش آثار بهاء الدین میپردازد و از مشکلاتی که در پاسخ به سوالات فضولی دارد، گفته میشود. در نهایت، شاعر ابراز امیدواری میکند که بهاء الدین به او رحم کند و مشکلش را حل نماید.
هوش مصنوعی: بهاء الدین میگوید: هرگز نمیتوانم تصور کنم که در تمام جهان جوانی چون تو وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی که در صحبتهایش به اندازهی صد زبان از زیباییها و خوبیها سخن میگوید، اما در ستایش تو همیشه با یک زبان حرف میزند.
هوش مصنوعی: من از لطافت و زیباییهای تو آگاه هستم، و به همین دلیل از عمق جان برای تو دعا میکنم.
هوش مصنوعی: فضولی از من سوالی کرد که مربوط به صف طولانی و پرجمعیت فضولان در جهان بود.
هوش مصنوعی: آن صندوقچه که به همت و زیبایی هنر، مکانی برای تماشای مردم اصفهان بود.
هوش مصنوعی: خرد از او میخورد و انگشت حیرت را میگزید، چون کارهای کوچک و بیپایانی وجود داشت.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی دلربای او، جان مانی احساس شرمندگی میکرد و حقیقتاً باید حس میکرد که این حالت شایسته اوست.
هوش مصنوعی: بیت به زیبایی توصیف میکند که شعری به نیکی و زیبایی بر پایه نازکدلی و لطافت احساسات نگاشته شده است. شاعر از خداوند درخواست میکند که این اثر زیبا و دلنواز همیشه در خاطر بماند و تا ابد دلنشین باشد، همچنان که یک دلبر یا معشوق دلآرامی برای اوست.
هوش مصنوعی: به نزد یکی از بزرگان، شنیدند که او دست به کارهایی دارد که دریا و معدنها را در بر میگیرد.
هوش مصنوعی: در آن جلسه چه چیزی به تو دادهاند؟ آیا بهایی برای آن پرداخت کردهای یا اینکه بدون هزینه دریافت کردهای؟
هوش مصنوعی: آیا از آن پولی که صرف کردی، در نهایت به نفعی رسیدی یا ضرری متحمل شدی؟
هوش مصنوعی: در وفا هیچ چیزی شکل نگرفت و در پایان، انتظارهایی که از تو داشتم، به هیچ رسید و به حقیقت نپیوست.
هوش مصنوعی: من نمیدانستم چه پاسخی به او بدهم، زیرا زبانم بهطور محکم بسته شده بود.
هوش مصنوعی: در آخر به او گفتم که آرزوهای من خیلی کم شده است و او نیز همینطور بود.
هوش مصنوعی: به من چیزی نگفتند، اما میدانم که ارزش خوبی در این موضوع وجود دارد.
هوش مصنوعی: لطف کن و مشکل من را حل کن، زیرا مهربانیات همیشه ضامن کارهایم بوده است.
هوش مصنوعی: من خود را شایسته نمیدانم که بگویم ما به نزد خواجه رفتیم و او همان چیزی بود که انتظار داشتیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو خود قدرت نمای جاودان بود
مرو را جود و قدرت بی کران بود
به حکم آنکه یار او را چو جان بود
مدام از شادی او شادمان بود
دمادم کشف اسرارش عیان بود
برون از کَون جایش لامکان بود
ملک غازی که فتحش هم عنان بود،
خبر گو بعد فیروزی چه سان بود؟
هر آن نیک و بدی اندر جهان بود
در آن جام از صفای آن نشان بود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.