گنجور

 
۳۹۰۱

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۸

 

... دارم از اشک جگرگون دجله خون در کنار

چون سواد دیده ام دریا کند بغداد را

سیل چشم دجله بارم گر شود با دجله یار ...

جامی
 
۳۹۰۲

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴

 

... وان ماه شب فروز جهانتاب را بپرس

از ما که کرده ایم چو دریا ز گریه چشم

آن در ناب و گوهر نایاب را بپرس ...

جامی
 
۳۹۰۳

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۵

 

... گویند جامی دمبدم بیرون مده از دیده نم

زین گونه کز طوفان غم شد دیده دریا چون کنم

جامی
 
۳۹۰۴

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۸

 

... بر کنار زمزم از دل برکشم یک زمزمه

وز دو چشم خون فشان آن چشمه را دریا کنم

صد هزاران دی درین سودا مرا امروز گشت ...

جامی
 
۳۹۰۵

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۹۴

 

... چون صبر ندارم کنم از هجر کناره

کشتی چو شکسته ست به دریا ننشینم

گفتی که به راهم منشین جامی ازین بیش ...

جامی
 
۳۹۰۶

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۰۵

 

... از جویبار لطف تو بی آب مانده ایم

گر چشم ما ز گریه چو دریا شود رواست

زینسان که دور ازان در نایاب مانده ایم ...

جامی
 
۳۹۰۷

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۵

 

... رخش آیینه دل ها لبش حلال مشکل ها

کفش دریا و ساحلها ز موجش قلزم احسان

ز باغ جاه او برگی ست این زنگارگون گلشن ...

جامی
 
۳۹۰۸

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۲۵

 

... شیشه سبز است و اشکم باده گلگون در او

شد جهان از اشک من دریا و می ترسم شود

غرقه از بار دل من زورق گردون در او ...

جامی
 
۳۹۰۹

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۲

 

... طرفه تر حالی کزیشان پر بود ارض و سما

گم شود چون قطره در دریا اگر یابد گذر

بر دل ایشان ز اوج عرش تا تحت الثری ...

جامی
 
۳۹۱۰

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - قصیدهٔ جلاء الروح در جواب قصیدهٔ مرآت الصفا یا بحرالابرار یا قصیدهٔ شینیهٔ خاقانی

 

... مسبب دیده صاحبدل چه بیم از فوت اسبابش

ز دریا رسته نیلوفر چه باک از قحط بارانش

رسد صد تیرگی از بار توشه مرد این ره را ...

... که باشد سرزده در هر قدم صد خار خذلانش

چه گوهر بخش دریایی ست طبع دور غور من

که لفظ و معنی پاک است و رنگین در و مرجانش ...

جامی
 
۳۹۱۱

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

... گر نهد یک اهل دل بیرون ازان هنگامه گام

مفضل دریا انامل هر کجا بگشاده دست

زان انامل بر کنار لجه جودند انام ...

جامی
 
۳۹۱۲

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳

 

... سال عمرت شصت شد در لجه هستی بکوش

تا ازین دریا برآری صید مقصودی به شست

جامی
 
۳۹۱۳

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - در مرثیه برادر است این

 

... گل را صبا ربود و ازو بهر خار ماند

دریا شد از سرشک کنارم ولی چه سود

کان گوهر یگانه من بر کنار ماند ...

جامی
 
۳۹۱۴

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » رباعیات » شمارهٔ ۴۴

 

... هر چند تو را بر جگر آبی نبود

دریا دریا خون جگر باید خورد

جامی
 
۳۹۱۵

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

... میان سبزه و گل آهوان شوخ محفل ها

خوش آن کز گریه بودی گرد من دریا و بر حالم

زدندی قهقهه آن نازنین کبکان ز ساحل ها ...

جامی
 
۳۹۱۶

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

... اینچنین کاندر عجم مانده ست پا در گل مرا

جامی آسا غرقه دریای عشق او شدم

هیچ ازین دریا مبادا روی در ساحل مرا

جامی
 
۳۹۱۷

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

... گیاه مهر تو روید ز دانه دل ما

ز موج عشق تو دریا شدیم و چرخ کبود

بود فتاده صدف ریزه ای به ساحل ما ...

جامی
 
۳۹۱۸

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

... دل میان گریه دارد ازتو امید کنار

غرقه را از موج دریا آرزوی ساحل است

رحم کن بر حال تنها مانده تاریک رو ...

جامی
 
۳۹۱۹

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

... نظر کنم همه اصل است و فرع اصلا نیست

چو موج هرکه به دریا فرو رود داند

که موج اگر چه نه دریاست غیر دریا نیست

به کنج صومعه خوان ورد صبح و شام ای شیخ ...

جامی
 
۳۹۲۰

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

... چاره مسموم جز تریاق نیست

عشق را تا نام دریا کرده اید

کام جامی زو جز استغراق نیست

جامی
 
 
۱
۱۹۴
۱۹۵
۱۹۶
۱۹۷
۱۹۸
۳۷۳