گنجور

 
۳۶۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

... هر که امروز نیست شاد خدای

بر دلش بار غم کناد گران

کس نداندکه ما چه یافته ایم ...

... من کی آگه شوم ز راز نهان

از دل خویش باری آگاهم

وز دل خویش نیستم بگمان ...

فرخی سیستانی
 
۳۶۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۷ - در مدح سلطان محمد بن محمود غزنوی

 

... نیست عجب گر ز بهر کم شدن نسل

بار نگیرد بشهر دشمن تو زن

وانچه گرفته ست پیش ازین پسرانش ...

فرخی سیستانی
 
۳۶۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۸ - نیز در مدح سلطان محمد بن سلطان محمود گوید

 

... گفتا ضمیر روشن و طبع و دل و زبان

گفتم بروز بار توان رفت پیش او

گفتا چو یک مدیح نو آیین بری توان ...

... گفتم خدنگ او چه ستاند بروز رزم

گفتا از مبارزان سپاه عدو روان

گفتم چو صاعقه ست گهر دار تیغ او ...

فرخی سیستانی
 
۳۶۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳۹ - در مدح محمد بن محمود بن ناصرالدین

 

... مرا دلی ست من آن دل بدان دهم که مرا

عزیزتر بود از دل هزار بار و ز جان

بتی به دست کنم من از این بتان بهار ...

فرخی سیستانی
 
۳۶۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - در حسب حال و ملال خاطر امیر یوسف و سه سال مهجور ماندن از خدمت او و شفاعت امیر محمد گوید

 

... همی ندانم تا چون همی کشیدستم

بیک دل اندر چندین هزار بارگران

مرانپرسی باری که قصه تو چه بود

چرا کشیدی آن رنج وانده چندان ...

... رسانده خدمت میمون اوبنام و به نان

جدا نبود می از خدمت مبارک او

بوقت بار و بهنگام مجلس و گه خوان

چو بزم کردی گفتی بیاو رود بزن ...

... امیر عالم عادل برادر سلطان

مبارزی ملکی نام گستری که بدو

همی بنازد ایوان و مجلس و میدان ...

... شمار فضل و شمار عطای او نتوان

هزار بار رسیده ست برو بخشش او

مثل کجا نرسیده ست از آفتاب نشان ...

... ستاره را حسد آید همی ز بهر شرف

به بارگاه تو از نقشهای شاد روان

همی به صورت ایوان تو پدیدآید ...

... یکیست همچو بمعنی یکیست جان و روان

هزار بار شنیدم ز تو که در دل من

ملک محمد چون گوهریست اندر کان ...

فرخی سیستانی
 
۳۶۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۶ - در مدح عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین

 

... سست چو مستان که خورده باشند افیون

بار خدایی ست اینچنین که تو بینی

گوهر او کرده از کریمی معجون

بار خدایی که پای همت او را

روز و شب اندر کنار گیرد گردون ...

فرخی سیستانی
 
۳۶۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۷ - نیز در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین

 

... با میانی کزو اثر نه پدید

چون توانی کشید بار گران

هست بر نیست چون توانی بست ...

فرخی سیستانی
 
۳۶۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۰ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین

 

... سالار و سرلشکر سلطان سلاطین

ای بار خدایی که نبیند چو تویی تخت

ای شهر گشایی که نبیند چو تویی زین ...

فرخی سیستانی
 
۳۶۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - در تقاضای معاودت سلطان مسعود از اصفهان به غزنین پس از فوت محمود

 

ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین

نامه ها نزد که داری بار کن بگذار هین

کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه ...

... زو مخیرتر ملک هرگز نبیند صدر و گاه

زو مبارزتر ملک هرگز نبیند اسب و زین

خوشتر آید روز جنگ آواز کوس او را بگوش

زانکه مستانرا سحرگه بانگ چنگ رامتین

رزمگاه پر مبارز دوست تر دارد ملک

زانکه باغی پر گل و پر لاله و پر یاسمین ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در وزارت یافتن خواجه احمد بن حسن میمندی بعد از عزل شش ساله

 

میغ بگشاد و دگرباره بیفروخت جهان

روزی آمد که توان داد از آن روز نشان ...

... وآسمان بر در او بست رهی وارمیان

بالش خواجه دگر بار بر آنجای نهاد

که مقیمان فلک را نرسد دست برآن

گر ازین پیش خطا کرد کنون کرد صواب

برگرفت از تن ما و دل ما بارگران

صاحب سید تاج وزرا شمس کفات ...

... ابرها بود بچشم اندر از اندیشه تو

که همه روز ببارید برخ بر باران

تا تو در دیوان بودی در دیوان ترا ...

... بپسند تو سخن گفتن کاریست بزرگ

اندرین میدان این باره نگردد به عنان

از دبیران جهان هیچ کسی نیست که او ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۱

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی

 

... شاعران را ز تونام و شاعران را زتو نان

ای سر بار خدایان سر سال عجمست

تو به شادی بزی و سال به شادی گذران ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۲

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۷ - در مدح شمس الکفات خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی

 

... دو رده سرو پیش او بر پای

بار آن سروها گل و سوسن

گرهی را نهالها ز چگل ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۳

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - در مدح خواجه احمد بن حسن میمندی وزیر گوید

 

... به شکر تو دارد زبان مرتهن

بزرگان همه زیر بار تواند

چه بارست شکر تو بی ذل و من

کسی نیست کز بندگان تونیست ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۴

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - در مدح خواجه ابوسهل دبیر وزیرامیر یوسف

 

... خیز تا باده ها خوریم گران

ساقیا بار کن ز باده قدح

باده چون گداخته مرجان ...

... تا بخار از زمین شود به هوا

تا فرود آید از هوا باران

دولتش یار باد و بخت رفیق ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۵

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴ - در مدح عمیدالملک خواجه ابوبکر علی بن حسن قهستانی عارض سپاه

 

... زر تو اندر کف زایر مجن

مدح تو این بار نگفتم دراز

ازخنکی خاطر وگرمی بدن ...

... شعر به رش گویم و معنی به من

تا نبود بار سپیدار سیب

تا نبود نار بر نارون ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۶

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود گوید

 

... تا بگیرم به دو انگشت و دهم بوسه بر آن

لب مگر دان ز لب من که بدین لب صدبار

بوسه دادستم بر دست ندیم سلطان ...

... چشم سلطان جهاندارو دل خلق جهان

شافعی مذهب پاکیزه که روزی صد بار

شافعی را شود از مذهب او شاد روان ...

... شاه گیتی به سخن گفتن او دارد گوش

و او همی بارد چون در سخنها ز دهان

کیست امروز برسلطان کافیتر ازو ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۷

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - نیز در مدح خواجه فاضل ابوبکر حصیری ندیم سلطان گوید

 

... هر زمان دست گرستن کنی و دست فغان

دوش باری چه سخن گفتم با تو صنما

که چنان تنگدل و تافته دل گشتی از آن

به حدیثی که رود بند بر ابرو چه زنی

همچو گنگان نتوان بست بیکبار دهان

تو غلام منی و خواجه خداوندمنست ...

... شادمانست شب و روز خداوند جهان

آفتاب ادبا بار خدای رؤسا

مهتر نیکخوی نیکدل و نیک جوان ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۸

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۷ - نیز درمدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم گوید

 

... این را چه حیل باشد و چه درمان

باری دلکی یابمی نهانی

نرخش چه گران باشدو چه ارزان ...

... بوبکر حصیری ندیم سلطان

آن بار خدایی که در بزرگی

جاییست که آنجا رسید نتوان

همزانوی شاه جهان نشسته

در مجلس و بارگاه و بر خوان

در زیر مرادش همه ولایت ...

... مکروه جهان دور بادش از جان

ای بار خدای بلند همت

معروف به رادی و فضل و احسان ...

فرخی سیستانی
 
۳۷۹

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح ابو منصور دواتی قراتکین حاکم غرجستان

 

... به روز معر که وقتی که حرب سخت شود

به تازیانه کند با مبارزان جولان

به حربگاهی کو تیغ بر کشد زنیام ...

... پلنگ رفت نیارد مگر گشاده دهان

در این دیار به هنگام شار چندین بار

پلنگ وار نمودند غرچگان عصیان ...

فرخی سیستانی
 
۳۸۰

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - در مدح خواجه ابو علی حسنک وزیر

 

... پیر و جوان تو انگر و درویش مرد و زن

روزی هزار بار بر اوآفرین کنند

اندر هزار خانه واندر صد انجمن ...

فرخی سیستانی
 
 
۱
۱۷
۱۸
۱۹
۲۰
۲۱
۶۵۵