چند ازین تنگدلی ای صنم تنگ دهان
هر زمانی مکن ای روی نکو روی گران
می چنان خرد نیی تو که ندانی بدونیک
ناز بیوقت مکن وقت همه چیز بدان
خوبرویان را پیوسته بود قصد به دل
مر ترا چون که همه ساله بود قصد به جان
بیش ازین جرم ندارم که ترا دارم دوست
نتوان کشت بدین جرم رهی را نتوان
مکن ای ترک مرا بیهده از دست مده
به ستم راه مده چشم بدان را به میان
گر ز تو روی بتابم دگران شاد شوند
چه شود گر نکنی کار به کام دگران
بر من تنگ فراز آی و لبت پیش من آر
تا بگیرم به دو انگشت و دهم بوسه بر آن
لب مگر دان ز لب من که بدین لب صدبار
بوسه دادستم بر دست ندیم سلطان
خواجه سید بوبکر حصیری که بدوست
چشم سلطان جهاندارو دل خلق جهان
شافعی مذهب پاکیزه که روزی صد بار
شافعی را شود از مذهب او شاد روان
مذهب شافعی از خواجه بیفزود شرف
حجت شافعی از خواجه قوی گشت بیان
سخن چون شکر او ز پی حجت خویش
بنویسند بزرگان و امامان زمان
هر حدیثی که کند خواجه مسلمانان را
حجتی باشد همچون که بود خواجه قران
گمرهان را به ره آرد به سخن گفتن خوب
آفرین باد برآن لفظ و بر آن خوب روان
سود خلقست بر شاه سخن گفتن او
اینت سودی که نیامیزد با هیچ زیان
همه آن گوید کازاده ای از غم برهد
کار دشوار شود بر دل سلطان آسان
گاه گویدکه فلان را به فلان شغل فرست
گاه گویدکه فلان را ز فلان غم برهان
هر زمان ممتحنی را برهاند زغمی
هرزمان کشتنیی را دهد از کشتن امان
به حدیثی که شبی کردهمی پیش ملک
عالمی را برهانید ز بند احزان
شاه گیتی به سخن گفتن او دارد گوش
و او همی بارد چون در سخنها ز دهان
کیست امروز برسلطان کافیتر ازو
که سزاوارتر از خواجه به چندین احسان
گر ادب خواهی هست و ور هنر خواهی هست
ادبش را نه قیاس و هنرش را نه کران
لاجرم سلطان امروز بدو شاد ترست
هم بدین حال نو آیین و بدین بخت جوان
هر زمان مرتبتی نو دهد او را بر خویش
هر دو روزی به مرادی دهد او را فرمان
از میان ندما چشم بدو دارد و بس
چه به ایوان چه به مجلس چه به میدان چه به خوان
پیل داد او را تا از پی او مهد کشد
چون یکی داد دگر بدهد بی هیچ گمان
درخور پیل کنون رایت و منشور بود
مرتبت رابه جهان برتر از این چیست مکان
خواجه را شغل جهان میر همی فرماید
سپه آراستن و جنگ قدر خان و فلان
هر کجا رفت چنان رفت که سلطان فرمود
چه برخان بزرگ و چه بر دشمن خان
نه همانا که همیشه ملکی خواهد کرد
آنچه او کرد ز مردی به در ترکستان
نگذرد چندی کاندر همه آفاق جهان
نگذارد همی از دشمن شه نام ونشان
نه خطا گفتم شه را به چنین حصلت و خوی
نبود دشمن اندر همه آفاق جهان
جاودان شاد زیاد وبه همه کام رساد
پشت و یاریگر او باد همیشه یزدان
برخورد از تن و از جان و ز فرزند عزیز
مکناد ایزد ازو خالی یک لحظه مکان
ازبتانی که از ایشان دل او شاد شود
خانه پر کبک خرامنده و پر سرو روان
عید او فرخ و فرخنده و او شاد به عید
دشمنانش غمی و بیکس و محتاج به نان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف وابستگی و عشق عمیق شاعر به معشوقش میپردازد. شاعر از معشوق میخواهد که در رفتارهایش احتیاط کند و به احساسات او توجه داشته باشد. او به تنگنایی که در عشق دارد اشاره میکند و از دشواریهایی که ناشی از عشقش است، صحبت میکند. در ادامه، شاعر به بزرگمنشی و علم و فهم شخصی به نام خواجه سید بوبکر حصیری اشاره میکند که به خاطر علم و ادب و سخنانش مورد احترام و توجه مردم و سلطان قرار دارد. خواجه به عنوان شخصی با فضایل و مناعت، به مردم کمک میکند و در کارها و تصمیمات به سلطان خدمت میکند. در پایان، شاعر دعا میکند که خواجه همیشه در نیکی و خوشی باشد و از خطرات مصون بماند و دشمنانش دچار غم و ناتوانی شوند.
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبای من، چرا همیشه اینقدر سختگیر و تنگدل هستی؟ هر لحظه نباید سختی بگویی، زیرا تو چهرهای زیبا و جذاب داری که ارزش آن را ندارد.
هوش مصنوعی: شما به حدی از عقل و فهم رسیدهاید که باید بدانید در وقت مناسب به موضوعات بپردازید و از ناز و بیقراری خود اجتناب کنید. زمان هر چیزی اهمیت خاص خودش را دارد.
هوش مصنوعی: زیبا رویان همیشه در دل من جایی دارند، چون هر ساله برای جانم عزیز هستند.
هوش مصنوعی: من بیشتر از این گناهی ندارم که دوستت دارم؛ نمیتوان به خاطر این گناه، کسی را مجازات کرد.
هوش مصنوعی: ای ترک، بیدلیل مرا رها نکن و به ظلم به من اجازه نده که چشمانم را به آن شخص جلب کنی.
هوش مصنوعی: اگر من از تو دور شوم، دیگران خوشحال خواهند شد. اما چه اهمیتی دارد اگر تو به خواستههای دیگران توجه نکنی؟
هوش مصنوعی: به سراغ من بیا و لبهایت را به سمت من بیاور تا بتوانم با دو انگشت بگیرم و بر روی آن بوسهای بزنم.
هوش مصنوعی: لب تو را میشناسم که به خاطر آن بارها و بارها بوسهام را به دست ندادم، ای سلطان.
هوش مصنوعی: خواجه سید بوبکر حصیری، کسی است که به او نگاه سلطان جهان و قلب مردم عالم تعلق دارد.
هوش مصنوعی: شافعی مذهب، مذهبی پاک و نیکو است که روزی صد بار باعث خوشحالی و شادی دل شافعی میشود.
هوش مصنوعی: مذهب شافعی به واسطهی شخصیت بزرگوار و قدرتمندش، اعتبار و مقام بیشتری کسب کرد و استدلالها و بیانش نیز قویتر شد.
هوش مصنوعی: سخن مانند شکر است، زیرا بزرگان و امامان زمان برای اثبات کلام خود آن را بیان میکنند.
هوش مصنوعی: هر گفتاری که از طرف بزرگمردان اسلام به میان آید، باید به عنوان دلیلی محکم و قابل اعتماد تلقی شود، همانطور که قرآن نیز چنین ویژگیای دارد.
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و دلنشین میتوانند افرادی را که گمراه شدهاند، به راه راست هدایت کنند. بنابراین، باید به این کلمات زیبا و روان ارادت ورزید و بر آنها درود فرستاد.
هوش مصنوعی: سخن گفتن شاه به نفع مردم است و این منفعتی است که هیچ گونه ضرری در پی ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از غم و اندوه رهایی یابد، قادر است کارهای دشوار را برای دیگران آسان کند.
هوش مصنوعی: گاهی میگوید که فلانی را برای کاری بفرست، و گاهی میگوید که فلانی را از غمی نجات بده.
هوش مصنوعی: هر بار که کسی در سختی و امتحانی قرار بگیرد، نجاتش میدهد و هر بار که کسی در خطر مرگ باشد، فرصتی برای زندگی به او میبخشد.
هوش مصنوعی: در شبی، با سخنی که به یک پادشاه بزرگ گفتم، او را از زنجیرهای غم و اندوه آزاد کردم.
هوش مصنوعی: پادشاه جهان به صحبتهای او توجه میکند و او نیز ادامه میدهد به گفتن، مانند بارانی که از آسمان میریزد.
هوش مصنوعی: امروز چه کسی میتواند بهتر از او در برابر سلطان باشد و سزاوارتر از خواجهای که با این همه نیکیها و احسانها به او کمک کرده است؟
هوش مصنوعی: اگر به دنبال ادب هستی، آن را پیدا خواهی کرد و اگر هنر میخواهی، باز هم آن را خواهید یافت. اما بدان که ادب را نمیتوان با معیارهای سنجید و هنر را نیز نمیتوان به مرز و محدودهای محدود کرد.
هوش مصنوعی: در نتیجه، امروز پادشاه از او خوشحالتر است، چرا که او در این وضعیت جدید و با این شانس جوان قرار دارد.
هوش مصنوعی: هر بار او را به مقام و مرتبهای تازه میرساند و هر دو روز به او فرمانی میدهد که به هدفش نزدیکتر شود.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که شخص مورد نظر در هر مکانی، از میان جمع و تماشاچیان، تنها به او نگاه میکند و توجهش فقط به او معطوف است. چه در محیطهای عمومی مانند ایوان، مجالس، میادین یا هنگام صرف غذا، فقط او را میبیند و به دیگران توجهی ندارد.
هوش مصنوعی: او را به جلو هدایت کرد تا از پی او چیزی بگیرد، مانند این که وقتی یکی چیزی میدهد، دیگری هم باید بدون هیچ شکی چیزی بدهد.
هوش مصنوعی: در حال حاضر، پرچم و فرمان او مانند فیل است، زیرا مقام و جایگاه او در جهان از آنچه که هست، بسیار بالاتر و افضل است.
هوش مصنوعی: خواجه در مقام خود مشغول به کار جهان است و به او دستور میدهند که لشکرکشی کند و آماده جنگ باشد، با ذکر نام خانها و دیگر شخصیتهای مهم.
هوش مصنوعی: هر جا که رفت، به طریقی رفت که پادشاه دستور داده بود؛ چه در برابر بزرگان و چه در مقابل دشمن.
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که کارهایی که او انجام داد و از آزمایشهای سختی که گذراند، همیشه به او میرسد و او را به مقامات بالایی خواهد رساند. به این معنا که تلاش و کردار او در زندگیاش تاثیرگذار خواهد بود و ثمر خواهد داد.
هوش مصنوعی: چندین روز نمیگذرد که در سرتاسر جهان، دشمن نمیتواند نام و نشانی از شاه را محو کند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره میکند که نمیتوان او را در مورد ویژگیهای پادشاهش به اشتباه متهم کرد، زیرا آنچه که گفته، حقیقت دارد و هیچ دشمنی نمیتواند در هیچ گوشهای از جهان، بر روی این حقیقت تاثیر بگذارد.
هوش مصنوعی: همیشه شاد و خوشبخت باشید و امیدوارم که همیشه به خواستههایتان برسید. یاری خداوند همواره پشت و پناه شما باشد.
هوش مصنوعی: از جسم و جان و فرزند عزیز خود دوری نکن، زیرا خداوند هیچگاه لحظهای از آن خالی نیست.
هوش مصنوعی: از افرادی که دلشان شاد میشود، میتوان خانهای را تصور کرد که پر از پرندگان زیبا و درختان بلند و سرسبز است.
هوش مصنوعی: روز عید او خوش و مبارک است و او از این عید شاد است، اما دشمنانش در این روز غمگین و بیخبر از شادمانی او، در وضعیتی سخت و محتاج به نان هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نتوان کردازین بیش صبوری نتوان
کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان
با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز
همچنان باشد کز ریگ روان آب روان
تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت
[...]
دوش تا روز فراخ آن صنم تنگ دهان
رخ چون لاله همی داشت ز می لاله ستان
رخ او لاله ستان بود و سر زلفک او
زنگیان داشت ستان خفته بر آن لاله ستان
گاه پیوسته همی گفت غزلهای سبک
[...]
گذری گیر از آن پس به سوی لالهستان
طوطیان بین همه منقار به پرخفته ستان
هریکی همچو یکی جام دروغالیهدان
بالش غالیه دانش را میلی به میان
گل چو بشکفت زمین گشت پر از آب روان
بگل و آب روان تازه بود جان جهان
هرکجا چشم زنی هست زمین نرگس زار
هرکجا پای نهی هست زمین لاله ستان
سبزه را باد پر از عنبر کرده است کنار
[...]
عید باکوکبهٔ خویش درآمد به جهان
وز جهان با سپه خویش برون شد رمضان
نوبت باده و چنگ طربانگیز رسید
نوبت شربت و طبل سَحَر آمد به کران
کرد باید طرب آغاز که در نوبت عید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.